واکاوی حقوق بشر آمریکایی در دوره رژیم پهلوی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- سید محمدجواد قربی؛ امریکا که شعار حقوق بشر را سر میدهد، همواره در ایران به اقداماتی دست زده که با مؤلفهها و ابعاد ترسیمشده برای "حقوق بشر"، در تضاد است. در این نوشتار به بررسی برخی از تناقضهای حقوق بشری آمریکا در تاریخ سیاسی ایران در دوران رژیم پهلوی (1304-1357) خواهیم پرداخت.
هرچند آمریکاییان هيچگاه از محمدرضا پهلوی به خاطر وضع نامساعد حقوق بشر در ايران انتقاد نكردند بلکه همواره از وي دفاع كردند، اما اين وضع بد حقوق بشر آنقدر روشن بود كه آنان در گزارشهاي خود به اين امر اعتراف كردهاند. بااینحال هیچگاه محمدرضا پهلوی را برای این مهم مورد پیگرد محاکم بینالمللی که خود داعیهدار آن بودند قرار ندادند.[1] لذا آمریکا برای اینکه روابط پرسودش با ایران به خطر نیفتد با مسئله حقوق بشر بر اساس منافع ملی خود برخورد میکرد. حتی زمانی هم که آمریکا به تجاوز رژیم پهلوی نسبت به حقوق شهروندان ایرانی اعتراض میکرد، هدفش تأمین منافع آمریکا در آینده بود.
در اسناد لانه جاسوسی آمریکا، نگرش ابزاری بودن سیاست حقوق بشر را میتوان مشاهده کرد. آنجا که کاردار سفارت آمریکا برای وزارت خارجه این کشور چنین مینویسد؛ «من معتقدم که اگر ما عقیدهمان را راجع به تجاوزاتی که در مورد حقوق بشر در ایران میشود ابراز کنیم در درازمدت به نفع آمریکا خواهد بود.»[2]
تناقضهای آمریکا در حوزه حقوق بشر در ایران
1- طراحی کودتای 28 مرداد و نقض رأی ملت ایران
با روی کار آمدن "آیزنهاور" و "والس" (رییس سازمان سیا) در آمریکا، این کشور نسبت به نهضت ملی ایران خیانت و توطئهچینی و همراهی کامل با انگلیسها را پیشه خود ساخت.
شورای امنیت ملی در چهارم مارس ابراز داشت که ایالاتمتحده باید موضع خود را از انگلستان متمایز کرده، وام یکصد میلیون دلاری را به ایران بپردازد؛ اما یک هفته بعد پس از آنکه مصدق آخرین دور مذاکرات نفتی را ناتمام گذاشت و "آنتونی ایدن" وزیر امور خارجه انگلستان از "دالس" خواست که به ایران کمک نکند، آیزنهاور موضع خود را تغییر داد و اعلام کرد که تقریباً با اطمینان میتوان گفت چنین ابتکار عمل یک جانبهای از سوی ایالاتمتحده تأثیری نخواهد داشت.
ازاینپس، سازمان سیا اختیار یافت که به برنامهریزی کودتا
بپردازد و این تصمیم به اطلاع "هندرسون" (سفیرایالاتمتحدهآمریکا) و
"گودیران" (رییس سازمان سیا در ایران) رسانده شد. در چهارم آوریل یکمیلیون
دلار به پایگاه سیا در تهران داده شد تا بنا به تائید "گودیران" و
"هندرسون" در هر راهی که باعث سرنگونی مصدق شود مورد استفاده قرار گیرد.[4]
متخصصان سیا در امور ایران پس از اختیار یافتن در ماه مارس، تدارک کودتا را آغاز کردند. آنان وضعیت را موردمطالعه قراردادند و در 28 فروردین گزارش اولیهای تهیه کردند که نتیجه میگرفت که یک کودتای مورد حمایت سیا به نتیجه خواهد رسید. مقامات آمریکایی بهصورت رسمی تصمیم گرفتند سیا به همراه اینتلجنیس سرویس این عملیات را به اجرا درآورد.
لذا ژنرال شوارتسکف را جهت تدارک کودتا روانه ایران کردند. همزمان با فعالیتهای شوارتسکف در ایران آلن دالس و برادرش فالستر دالس (وزیر امورخارجه آمریکا) و لویی هندرسون (سفیر کبیر آمریکا) در ایران رهسپار سوئیس شدند. هندرسون قبل از سفر با اشرف ملاقات کرد و اشرف نیز پس از ابلاغ اوامر آنها به شاه، روانه سوئیس شد و از آنجا بود که کودتا مرحلهبهمرحله هدایت میشد.
هندرسون در 27 مرداد چکی به مبلغ 32 میلیارد و 600 میلیون ریال برای
هزینه کودتا پرداخت و شوارتسکف ریاست غیررسمی پرداخت پول به گروه ضد مصدق را به
عهده داشت. بهاینترتیب سیا در 28 مرداد
با کمک عناصر خودفروخته در ارتش و شهربانی و با بسیج کردن و به میدان کشیدن
عدهای از لومپنهای جنوب شهری، کودتایی را که از سوییس مستقیماً و مرحلهبهمرحله
هدایت میشد و گزارشش هرلحظه به رییسجمهور آمریکا میرسید، به ثمر رساند.[5]
این نمونه، یکی از دخالتهای آمریکا در راستای ضدیت با حقوق ملت ایران بوده است زیرا آمریکا علاوه بر دخالت در سرنوشت مردم ایران، نوعی مداخلهگری در تمامیت ارضی ایران نیز داشته است و دولتی را سرنگون ساخته و دولت دیگری را جایگزین آن کرده است.
این موضوع در حالی است که یکی از مؤلفههای حقوق بشر، احترام به رأی ملتها و حراست از حکومتهای مردمی است و این در حالی است که به دلیل مقاصد نهضت ملی شدن نفت که در تضاد با منافع آمریکایی بود، آنان تلاش کردند تا دولت قانونی در ایران را با کودتای نظامی سرنگون کنند.
- تناقض رفتاری در حوزه حقوق بشر
این موضوع در حالی است که آمریکا در دهه 50 میلادی از قیام های مردمی و نهضت
های غیرمارکسیستی در آسیا علیه نظام های سیاسی حاکم حمایت به عمل آورد و از جنبش
های ضدمارکسیستی در غرب آسیا حمایت کرد؛ زیرا منفعت آمریکا، انگلیس و متحدان غربی
آنها در تضعف مارکسیست بود و از این رو، سرکوب نظام های مارکسیستی و حمایت از جنبش
های مبارز را در دستور کار خویش قرار دادند.
2- حمایت غرب از ساواک؛ مخوفترین سازمان ضدبشری در رژیم پهلوی
ساواك با طرح و برنامهريزي مستشاران آمريكايي و از روی مدل
سازمان سیا تأسیس شد با اين تفاوت كه سيا تنها وظيفه بررسي اطلاعات خارجي را بر
عهده داشت و وظيفه امنيت داخلي آمريكا بر عهده اف.بي.آي بود اما ساواك هم اطلاعات
خارجي و هم امنيت داخلي را در حيطه وظيفه و اختيار خود داشت. در حقيقت ساواك ازنظر
كاركرد تركيبي از وظايف دو سازمان سيا و اف.بي.آي را بر عهده داشت.[6]
"مارک گازیوروسکی" درباره دلایل حمایتهای امنیتی آمریکا از رژیم پهلوی میگوید: «ملاحظات امنیتی آمریکا که بیشتر از نقش حساس ایران در استراتژی دفاع پیرامونی مایه میگرفت، ایالاتمتحده را وادار میکرد که در سیاست خود در قبال ایران در دوره حکومت شاه، بیش از هر چیز به تقویت نیروهای امنیتی ایران بپردازد. تأکید بر این نکته ایالاتمتحده را ناگزیر میساخت که در دهههای 1950و 1960، کمکهای امنیتی فراوانی در اختیار ایران بگذارد و ازجمله ساواک، سازمان امنیت بدنام ایران را با آموزشهای گسترده و نیز از راههای دیگر یاری دهد.» بنابراین، ملاحظات امنیتی باعث شد که ایالاتمتحده به پشتیبانی و تقویت یک رژیم سرکوبگر در دوره پس از 1953 (1332) بپردازد.
"گری سیک" مشاور امنیت ملی کارتر، نیز در کتاب خود به استفاده از شکنجه و آزار فعالین سیاسی در ایران اشارهکرده و میافزاید که به پلیس مخفی مخوف و تنفرآور رژیم پهلوی، یعنی ساواک، آزادی بیحدوحصری دادهشده بود تا مخالفین سیاسی شاه را شناسایی و سرکوب کند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دادگاههایی که برای رسیدگی به جرائم و جنایات شکنجه گران و بازجوهای ساواک تشکیلشده بود، ابعاد گوناگونی از انواع شکنجههای قرونوسطایی که در زندانهای رژیم پهلوی در مورد زندانیان سیاسی اعمال میشد، پرده برداشته شد.
ازآنجا که مردم ایران همواره دولت آمریکا و بخصوص
سازمان سیا و همچنین سازمان موساد اسراییل را مسئول اعمال وحشیانه ساواک میدانستند؛
"اندرو کاکبورن" در کتاب خود، عکسالعمل آمریکاییها در این مورد را
چنین بیان میکند: «مقامات سیا
همواره مجبور بودهاند زحمت تکذیب این اتهام را که مشوق شکنجه و شیوههایی
سرکوبگرانه اعمالشده از سوی ساواک هستند، قبول کنند. چنانچه ایرانیها احساس میکردند
در این زمینه نیازی به آموزش دارند، از سوی سیا به آنان پیشنهاد میشد به سراغ اسراییلیها
بروند و مصالح و آموزش لازم را از اسراییل دریافت کنند.»[7]
مارك گازيوروسكي تأکید میکند که در دهه 1950 و اوايل دهه 1960 تمامي آموزش ساواك بهوسیله سازمانهای اطلاعاتي بینالمللی انجام میشد که یکی از آنها آمریکا بود که مربياني از اين كشور گهگاه براي آموزش به ايران میآمدند.[8] بدین ترتیب آشکارا میتوان گفت امریکا از طریق سازمان سیا ارتباط نزدیکی با ساواک داشته و با مأموران ساواک آموزش میداده است؛ این در حالی است که عملکرد ساواک از همان بدو تأسیس تا انحلال، ناقض حقوق بشر مورد ادعای امریکا بوده است.
- تناقض رفتاری در حوزه حقوق بشر
همزمان با این موضوع، غرب و آمریکا به شدت نسبت به عملکرد سرویس های جاسوسی شوروی اعتراض داشتند و آنها را متهم به قتل و جنایت در داخل و خارج از کشور می کردند و حتی نسبت به عملکرد آنها در افغانستان معترض بودند ولی چشم خود را نسبت به جنایت های اسفناک ساوک بستند و نه تنها واکنشی اعتراضی در قبال این سازمان ضد حقوق بشری نداشتند بلکه خود آمریکا آفریننده ساواک بوده است و آموزش و تجهیز آن را برعهده گرفته بود. تناقض به خوبی نشان دهنده پوچی ایده حقوق بشر آمریکایی است که صرفاً ابزاری برای تحقق اهداف است.
3- سکوت آمریکا در قبال شکنجهها و سلب آزادیهای مدنی در رژیم پهلوی
در یکی از اسناد سری سفارت آمریکا که در اردیبهشتماه 1350 و در مورد اوضاع سیاسی داخلی ایران تهیهشده در مورد آزادیهای سیاسی در ایران چنین گفتهشده است:«نارضایتی محافل فرهنگی، روشنفکری، و تجاری، از اقدامات سرکوبگرانه ساواک و حضور همهجانبه آن افزایشیافته و ترس از ساواک مانع از تحقق آزادی بیان، کند شدن تجربههای فرهنگی و عمرانی، و ایجاد جوّی ناسالم گردیده است.»
در سند دیگری به تاریخ 19 دیماه 1357 چنین آمده است: «تخطی از حقوق بشر توسط نیروهای امنیتی، تقریباً یک رویداد پیش پا افتاده معمولی بود.» و در ادامه مطلب با اشاره به حوادث نیمه اول سال 1357 میگوید: «در مردادماه 1357، شاه اطلاع داد که انتخابات پارلمانی سال آینده صد در صد آزاد خواهد بود و قول آزادی مطبوعات، بیان و اجتماعات مسالمتآمیز داد. شاه همچنین وعده داد اصلاحات بیشتری در سیستم قضایی انجام گیرد؛ اما علیرغم این تعهد، آشوبها به همان صورت ادامه پیدا کرد. نیروهای امنیتی گاهی اوقات از خشونت فوقالعادهای در درگیری با تظاهرکنندگان غیرمسلح استفاده میکردند. دستگیریهای سرخود صورت میگرفت و محدودیت خیلی از آزادیهای سیاسی و مدنی ادامه یافت.»
در قسمت دیگری از این گزارش در مورد اعمال شکنجه توسط دستگاههای امنیتی گفتهشده است: «قوانین جزایی ایران شکنجه را ممنوع میکند و مجازاتهای شدیدی برای متخلفین تعیین نمینماید. بههرحال، این ممنوعیت درگذشته بهطور مکرر توسط نیروهای امنیتی زیر پا گذاشتهشده است... سازمان عفو بینالملل گزارش داد که هیئتی که این سازمان در ماه نوامبر به ایران فرستاده بود، گزارشهایی از نمونههای بیشمار شکنجه که در طول بازجویی و بهعنوان مجازات برای فعالیتهای سیاسی از آن استفاده میشود، دریافت کرده است.»
کارتر نیز در خاطرات خود مینویسد؛ «طبقات متوسط و دانشجویان و روحانیون میتوانستند پایههای سهگانهای برای پیشرفت هماهنگ ایران باشند، اما از گزارشهایی که دریافت کرده بودم میدانستم که هر سه این گروه مخالف اقدامات شاه هستند و برای رژیم او خطر به شمار میروند...ساواک با بیرحمی فوقالعاده با مخالفان رفتار میکرد و من اطلاع داشتم که دستکم 2500 زندانی سیاسی در زندانهای شاه میپوسند. شاه اعتقاد قطعی داشت که تنها راه مقابله با مخالفان جدی رژیم، قلعوقمع کردن آنهاست.»
جملات فوق بهخوبی حاکی از آن است که کارتر با علم به ضد مردمی بودن رژیم پهلوی و نقض گسترده حقوق بشر در آن رژیم، همچنان از رژیم محمدرضا پهلوی حمایت و پشتیبانی میکرده است و این موضوع، کاملاً پوچ بودن ادعاهای دولت کارتر را مبنی بر حمایت از حقوق بشر در دنیا، اثبات میکند.[9]
- تناقض رفتاری در حوزه حقوقبشر
در سال های 1960 الی 1990 برخی از کشورهای
آفریقای جنوبی به بهانه سلب آزادی های سیاسی و مدنی در جامعه، مورد تعرض آمریکا،
انگلیس و برخی از کشورهای غربی قرار گرفتند و با توجه به همین حربه، انقیاد مردم
آفریقای جنوبی مدنظر بود و در عین حال منجر به روی کار آمدن دولت های همسو با
آمریکا و انگلیس شد. این موضوع در حالی است که نسبت به تعرض رژیم پهلوی به حقوق
مدنی و آزادی های اساسی مردم ایران، هیچ واکنش جدی از سوی غرب صورت نگرفت.
4- تلاش آمریکا برای حراست از رژیم غیرمردمی پهلوی و جلوگیری از انقلاب مردم ایران
دكترين حقوق بشر كارتر براى حكومتهاى ديكتاتورى متحد آمريكا همان اهداف دكترين كندى را دنبال مىكرد و بيشتر انگيزههاى "واكسينه كردن" آنها را براى ممانعت از بروز انقلاب و حفظ آنان را در برابر فروپاشى دنبال مىکرد.
در دكترين كارتر از حقوق بشر بهعنوان "ضرورت غیرقابلاجتناب عصر" ما ياد مىشد، هدف اصلى كارتر بازگرداندن حيثيت آرمانى آمريكا با طرح شعار حقوق بشر و فضاى باز سياسى بود. اهداف سياست خارجى آمريكا در مقطع روى كار آمدن كارتر شامل واكسينه كردن رژیمهای ديكتاتورى متحد آمريكا، ممانعت از بروز انقلاب در كشورهاى زير سلطه، ايجاد تزلزل در كشورهاى اقمار شوروى و تلاش براى فروپاشى آنها، كنترل تسليحات از طريق توافقنامههای بینالمللی و... بود.
همچنين بر بهبود چهره آمريكا در افكار عمومى و افزايش اعتبار آمريكا در دنياى در حال تغيير و تحول كنونى تأكيد مىشد. اما اهداف پنهان اين دكترين حفظ حكومتهاى وابسته و افزايش سلطه آمريكا بر جهان تحت لواى شعارهاى پرطمطراق و فريبنده بودند.
طرحها و اقدامات آمريكا براى حمايت از رژیم پهلوی و جلوگيرى از پيروزى انقلاب اسلامى در دیماه 1356 درحالیکه آتش مخالفت با حكومت ديكتاتورى و استبدادى در درون ملت ايران شعلهور بود و تنفر از شاه و اعمال جنایتکارانه ساواك در اعماق قلوب ايرانیان موج میزد، جيمى كارتر به ايران سفر کرد.
كارتر رهبر حزب دموكرات كه شعار دموكراسى و
حقوق بشر را در صدر برنامههاى خود قرار داده بود در ضيافتى در تهران رضايت و
حمايت كامل آمريكا را از رژيم و دولت شاه بيان داشت و خطاب به محمدرضا پهلوی گفت:
«به دليل رهبرى بزرگ شاه، ايران جزيره ثبات در يكى از آشوبزدهترین نقاط جهان شده
است. اعليحضرت، اين به دليل تكريم بسيار نسبت به شما، رهبرى شما و احترام و ستايش
و عشقى است كه ملت ايران به شما دارد. هيچ كشور ديگرى در جهان براى برنامهريزى
مشترك از ايران به آمريكا و ما نزدیکتر نيست. هيچ كشور ديگرى براى بررسى مشكلات
منطقهاى كه موردعلاقه هر دو طرف ما نيز هست ارتباط نزدیکتری از ايران با ما
ندارد و هيچ رهبر ديگرى نزد من احترامى عميقتر و رابطهاى دوستانهتر ندارد.» [10]
سخنان ریيس جمهورى آمريكا در دي 56، يك سال قبل از سرنگونى رژیم پهلوی در تمجيد و تجليل از شخص شاه كه دستش به خون دهها هزار ايرانى آغشته بود و دفاع كارتر از رژیمی غير دموكراتيك و موروثى كه فاقد انتخابات و بىبهره از اوليهترين مبانى حقوق بشر بود، بيانگر اين واقعيت است كه شعارهاى حقوق بشر، آزادى و دموكراسى اهرمهاى فشار بهمنظور تاراج ثروتهاى مردم ایران بوده است.
5- قتل عام مردم ایران توسط امریکا
آمریکاییها با مشارکت در کشتار مردم ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چهره ضد بشری خود را نمایان کردند بهطوریکه رد پای امریکا را در کشتارهای 15 خرداد، 17 شهریور، 13 آبان و ... میتوان بهوضوح مشاهده کرد.
رفتار آمریکاییها در 15 خرداد 42 کاملاً متناقض باروح و اندیشه حقوق بشر است. به دنبال خیزش همگانی مردم ایران در واکنش به بازداشت امام خمینی، بازوی سرکوب رژیم پهلوی بهسرعت فعال شد. شواهد حاکی از آن است که آمریکا در این قتلعام نقش داشته است. امریکا با مشاورههای نظامی و تقویت تسلیحاتی رژیم پهلوی و حمایت از خشونت، در کشتار مردم نقش مستقیم ایفا کردند.
جيمز بيل درباره نقش امریکا در این کشتار میگوید: «نتيجه
نهايي و نکته جالب سياست اصلاحات کندي اين است که آمريکا عميقتر از هر زمان ديگر،
در امور داخلي ايران درگير شد. اين کشور به دليل حمايت از سياستهاي اصلاحاتي و
برنامههايي نظير سپاه صلح، وجهه آمريکا را در نزد گروههاي خاصي از افراد طبقه
متوسط بالا برد. باوجوداین اقدامات سرکوبگرانه و خشن رژيم شاه به شکلي که هزاران
ايراني غیرمسلح تظاهرکننده را در کوچهها و خيابانهاي شهرهاي سراسر کشور به خاک و
خون کشيد، اين وجهه آمريکا را خدشهدار ساخت. درست به همان صورت که ميتوان اعتبار
انجام برخي اصلاحات را به آمريکا داد، بايد همچنين گناه سياست سرکوب را به گردن
آن گذاشت.»[13]
علاوه بر 15 خرداد، آمریکا در کشتار مردم ایران در 17 شهریور نیز دخالت داشت. همزمان با بحرانی شدن اوضاع در شهریور 57، وارن کریستوفر معاون وزیر امور خارجه آمریکا از واشنگتن با سایروس ونس وزیر امور خارجه تماس برقرار کرده و توصیه کرد که پرزیدنت کارتر هر چه زودتر با شاه صحبت کند. ونس گزارشی از وضعیت ایران را به کارتر ارائه داد و از کارتر خواست تا با شاه تماس بگیرد. بر اساس خاطرات سولیوان کارتر با شاه تلفنی صحبت کرد و پشتیبانی آمریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد اعلام کرد.
شواهد حاکی از نقش امریکا در کشتار دانشآموزان در 13 آبان 57 است. در سندی سری که از جانب سولیوان، سفیر آمریکا در ایران، برای وزارت امور خارجه آمریکا به تاریخ دوم نوامبر1978 (یازدهم آبان ماه 1357) یعنی درست دو روز پیش از کشتار دانشآموزان، چنین آمده است: «هر راهحل نظامی بایستی لزوماً یک درگیری سخت با تظاهرکنندگان در خیابانها و استادان که در دانشگاه تظاهرات میکنند، دانش آموزان و معلمان در مدرسه، رهبران مذهبی و پشتیبان بازاری آنها، چپیها از همه نوع، و تعداد فراوان ای از کارگران اعتصابی داشته باشد تا بتواند همه اعتصابیون را به سر کار بازگرداند... ارتش باید قادر باشد ناآرامیها را خارج از شهرهای بزرگ نیز کنترل کند. برای جریانات شهری، پلیس و ساواک باید اختیارات بیشتری نسبت به آنچه در ماههای اخیر داشتهاند، به دست آورند و شاید لازم شود که توسط دایره اطلاعات ارتش که مورد وثوق فرماندهی عالی ارتش است، یاری داده شوند. برای مؤثر واقعشدن راهحل نظامی، بایستی ایران را به کشور شدیداً کنترلشدهای، مانند ایران قبل از شروع برنامه اعطای آزادیهای سیاسی در اواسط سال 1976، تبدیل نمود. در این شرایط خونریزی افزایش خواهد یافت و بر جمعیت بیشتری ازآنچه تاکنون در تاریخ پهلوی اثر گذاشته، تأثیر خواهد گذاشت.»
سولیوان
درباره حمایت امریکا از کشتار مردم ایران میگوید: «شاه میگفت که برای او چارهای
جز استقرار یک دولت نظامی باقی نمانده است. بعدازاین مقدمه از من پرسید که آیا میتوانم
فوراً با واشنگتن تماس گرفته، از حمایت آمریکا و از تصمیم آنها اطمینان حاصل کنم؟
پاسخ دادم، چون پیشبینی این موضوع را میکردم قبلاً نظر واشنگتن را در این مورد
جویا شدهام. رییسجمهور و دولت آمریکا از این اقدام پشتیبانی خواهند کرد.»
برژینسکی میگوید: من روز بعد، یعنی سوم نوامبر (دوازدهم آبان)، از ساعت 9 و پنج
دقیقه تا 9و یازده دقیقه شب، با اجازه رئیسجمهور مستقیماً با شاه مکالمه کردم. من
به شاه گفتم که ایالاتمتحده بدون هیچ قید و شرطی، به نحو تام و تمام، در بحران
کنونی از شما حمایت میکند. شما از حمایت کامل ما برخوردارید.» [14] برژینسکی دنباله ماجرا را چنین تعریف میکند: «مقصود من از تلفن زدن به شاه این
بود که برای او روشن کنم که رییسجمهور و ایالاتمتحده پشت سرش ایستادهاند و او
را تشویق کنم قبل از آنکه زمام امور از دست اختیار خارج شود، اقدام قهرآمیزی انجام
دهد.»
- تناقض رفتاری در حوزه حقوق بشر
این درحالی است که در اکتبر1983 امریکا تلاش کرد به بهانه نجات چند دانشجو، گرانادا را اشغال کند. در حالی که دانشجویان اعلام کردند به هیچ کمکی احتیاج نداشتند. علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود. این قضیه را می توان تناقضی آشکار در اقدام حقوق بشر آمریکایی دانست زیرا با وجود کشتار فجیع مردم ایران، غرب موضع چندانی علیه رژیم پهلوی نمی گیرد تا پایه های قدرت رژیم پهلوی تضعیف نشود و دیکتاتوری هواخواه آمریکا همچنان در ایران پابرجا بماند.
شواهد فوق ثابت میکند که امریکا در طول تاریخ همواره از حقوق بشر استفاده ابزاری کرده است و هر جا که منافعش ایجاب میکند، بدون توجه به سیاست حقوق بشر تدوینشده توسط خود، به همه آن اصول پشت پا میزند و اهداف استکباری و استعماری خود را دنبال میکند. تاریخ ایران این رفتار دو گونه آمریکا نسبت به حقوق بشر را بهخوبی نشان میدهد. ازیکطرف، شعارهای زیبای انسانی مطرح میشود و از سوی دیگر، خواست عمومی ملتهای مستقل نادیده گرفته میشود و حتی آمریکاییان درروند سرکوب قیامهای ملی مشارکت میکنند.
پینوشتها:
1-محمد اسماعیل پسندیده، بررسی اجمالی اسناد بهدستآمده از سفارت آمریکا، پایگاه تحلیلی دیدبان، 1384، ص7.
2-اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد1، ص141.
3- بنیاد فرهنگی پژوهشی غربشناسی، آمریکا دنیا را به کدام سو میبرد؟ تهران، انتشارات سروش،1384، ص91.
4- اسناد روابط خارجی امریکا درباره نهضت ملی شدن نفت ایران، ترجمه هوشنگ مهدوی و اصغر اندرودی، تهران، انتشارات علمی، 1377، ج1، صص107-105 و طلعت ده پهلواني، «نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد»، پژوهشکده باقرالعلوم،1393، صص3-1.
6- حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، انتشارات اطلاعات، 1370، جلد1، صص416-423.
7- کامران غضنفری، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، بسیج دانشجویی،1381، صص21-20.
8- مارك گازيوروسكي، سياست خارجي امريكا و شاه؛ بناي دولتي دستنشانده در ايران، ترجمه فريدون فاطمي، تهران، نشر مركز، 1371، ص204.
9- کامران غضنفری، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، بسیج دانشجویی،1381، صص41-40.
10-حسن واعظی، ایران و آمریکا، برسی سیاستهای آمریکا در ایران، تهران، انتشارات سروش،1381، صص89-75.
11- سایروس ونس و زبینگنیو برژنیسکی، توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، انتشارات هفته،1362، ص123.
12- عباس قرهباغی، اعترافات ژنرال: خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، تهران، نشر نی،1368، ص46.
13- کامران غضنفری، «آمریکا مسئول اصلی کشتار 15 خرداد»، روزنامه کیهان، پنجم بهمن1392، ص6.
14-کامران غضنفری، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، پیشین، صص35-30.