اگر امام خمینی یک طرف بود و شیخ فضلالله نوری و مرحوم نائینی طرف دیگر، هر دو جذب امام میشدند
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سایت جامع امام خمینی (EMAM.COM) نوشت: بی تردید رویداد تاریخی مشروطیت ایران و درسهای آن، در شکلگیری اندیشه سیاسی امام خمینی تاثیری مهم داشته و شاهد آن نیز، استناداتی است که در بیانات و پیامهای بنیانگذار جمهوری اسلامی به درسها و عبرتهای مشروطیت صورت گرفته است.در بازخوانی این تاثیر و در نگاه کلانتر "نسبت فکری امام خمینی با جریانات دخیل در رویداد مشروطیت" با حجت الاسلام والمسلمین روحالله حسینیان گفتوشنودی انجام گرفته است که درپی میآید.
به نظر شما چه جریاناتی در شکلگیری مشروطه نقش داشتند و ویژگیهای هر یک از آنها چه بود؟
حجتالاسلاموالمسلمین روحالله حسینیان: بسماللهالرحمن الرحیم. در نهضت مشروطه سه جریان عملا نقش داشتند. 1- جریان مذهبی به سردمداری علما و روحانیون که بازاریها و عامه مردم از آن پشتیبانی میکردند. 2-جریان روشنفکری و غربزده که غرب قبله آمال و آرزوهای آن و سیدحسین تقیزاده چهره برجسته آن بود. 3- وابستگان به حکومت یا سلطنتطلبان که میتوانستند با توجه به شرایطی که پیش میآمد، رنگ عوض کنند و در صورت ضرورت مشروطهطلب شوند.
جریان مذهبی هم که نقش بسیار برجستهای از نهضت مشروطه داشت، خود به چهار بخش تقسیم میشد:
1-روحانیونی که اندیشههای روشنفکرانه
داشتند و اساساً همانها بودند که به روشنفکری وابسته امکان جولان دادند. این طیف
سعی میکردند به اندیشههای غربی رنگ و لعاب اسلامی بدهند و در دینداری آنها هم
جای تردید فراوان وجود دارد. از چهرههای برجسته این طیف می توان به ملکالمتکلمین
و جمالزاده اشاره کرد.
2-دسته
دوم واقعاً ضد استبداد بودند، اما در مورد روشنفکران، سادهاندیش و سادهلوح بودند
و تصور میکردند اگر استبداد را از بین ببرند، بعداً میتوانند نیروهای روشنفکر را
کنترل کنند، به همین دلیل با آنها مدارا کردند و تبدیل به نردبام ترقی غربزدهها
و روشنفکران شدند. از چهرههای برجسته این طیف آقا سیدمحمد طباطبائی و آقا
سیدعبدالله بهبهانی هستند.
3-جریان سوم روحانیون واقعگرایی چون شیخ
فضلالله نوری بودند که در پس شعارهای ضد استبدادی، استبداد جدید، یعنی تفکر و اندیشه
غربی را میدیدند.
از روی چه نشانههایی این تشخیص را میدادند؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: مهمترین نشانه آن قانون اساسیای بود که عیناً از روی قانون اساسی بلژیک کپیبرداری شده بود. روحانیون دسته سوم نه غرب را دربست قبول داشتند و نه با استبداد سرسازش داشتند و به دنبال نوعی مشروطه مشروعه بودند که محتوا و مبانی آن اسلامی و شکل آن، یک شکل مورد قبول دنیا باشد و جلوی استبداد قاجارها را بگیرد.
4-دسته
چهارم هم روحانیونی بودندکه سفت و سخت در برابر مشروطه ایستادند و گفتند: خلاف
اسلام و به مراتب بدتر از استبداد قجری است! چهره برجسته این طیف آیتالله سیدکاظم
یزدی است.
وجوه اختلاف نظر شهید آیتالله شیخ فضل الله نوری با سایر علمای مشروطه چه بود؟ به عبارت دیگر محمل مواضع سلبی ایشان، چه مواردی بود؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: تفاوت ایشان با دیگران این بود که شیخ فضلالله بین اندیشه اسلامی و اندیشه غربی نوعی تضاد ماهوی را احساس کرد، در حالی که مثلاً مرحوم آخوند خراسانی دائماً در نامههایش تاکید میکرد که: حکومت مشروطه شود برای اجرای احکام اسلام است! مرحوم آخوند تصور میکرد که اگر نظام استبدادی قاجار از بین برود، نظام مشروطه به احکام شریعت اسلامی عمل خواهد کرد، اما شیخ شهید بین مشروطهای که مطرح میشد و احکام اسلام تضاد آشکاری را احساس میکرد و اصرار داشت که حوزه فعالیت مجلس مشخص شود که اگر روزی قانونی را طبق رای اکثریت تصویب کرد، به مشکل برنخوریم. مثال هم میزد و میگفت: اگر یک وقت اکثریت مجلس تصویب کرد که مثلاً شراب آزاد باشد، طبق قوانین پارلمانتاریسم، نظر اکثریت حجت است و باید اجرا شود، اما اسلام در بسیاری از مسائل احکام صریح دارد. بنابراین باید سازوکاری در مجلس تعبیه شود که قوانین ضد اسلامی تصویب نشوند.
به همین دلیل حضور شورای مجتهدین را در مجلس لازم میدانست، اما مشروطهخواهان زیر بار نمیرفتند و سعی میکردند با کلیگویی جلوی آشکار شدن این تناقض آشکار را بگیرند. شیخ شهید هدف از کلیگوییها و ابهامات را به سرعت درک کرد، اما علمای دیگر دچار این تصور باطل شدند که مشروطه ابزاری است برای اجرای احکام اسلام! شیخ شهید معتقد بود که مجلس فقط در امور عرفی باید حق قانونگذاری داشته باشد و در اموری که باید برابر با احکام اسلامی قوانینی را به تصویب رساند، بدون کار اجتهادی قادر به انجام وظایف خود نیست. لذا به نظر شیخ شهید، مجلس در امور کشورداری، بودجه، برنامه و امثال اینها حق قانونگذاری دارد، ولی در مواردی که اسلام احکام صریح دارد، حق قانونگذاری ندارد. شیخ ابتکار عمل به خرج داد و در متمم قانون اساسی، لزوم نظارت پنج تن از مجتهدین جامعالشرایط را -که منتخب مراجع معروف زمان بودند- برای مشروعیت بخشیدن به مصوبات مجلس آورد. هدف شیخ این بود که به این ترتیب جلوی تصویب قوانین غیر اسلامی را بگیرد.
شیخ شهید در مورد قانون اساسی هم موضع صریح و روشنی داشت و میگفت: شما قوانین پارلمانهای فرنگ را آوردهاید و میخواهید آن را به نام قانون اساسی اسلامی به خورد مردم بدهید! او معتقد بود که پارلمانهای فرنگ شریعت ندارند و به همین دلیل باید خودشان برای خودشان قانون بسازند، ولی ما در ایران شریعت داریم و اسلام تکلیف بسیاری از مسائل را معین کرده است. بنابراین قانون اساسی ما باید مبتنی بر قوانین اسلامی باشد، نه قوانین فرنگی.
به نظر شما مشروطه انقلاب بود یا رفرم؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: مشروطه در سیستم سیاسی کشور تحول ایجاد کرد، ولی تحول اجتماعی پدید نیاورد. اگر بپذیریم که انقلاب مراتب و شدت وضعف دارد، با تسامح میتوان مشروطه را انقلاب محسوب کرد.
تفاوتهای انقلاب مشروطه با انقلاب اسلامی را درچه مواردی می دانید؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: اولین تفاوت، در رهبری روحانیت در مشروطه و انقلاب اسلامی است. روحانیت در دوره مشروطه ایدئولوژی سیاسی نداشت، در حالی که در انقلاب اسلامی پس از سالها تلاش و تبلیغ، این ایدئولوژی جزو آرمانهای ملت شد.
در نهضت مشروطه رهبری واحد روحانی وجود نداشت و عدهای ازروحانیون بیآنکه حتی به صورت شورایی عمل کنند، رهبری نهضت را در دست گرفتند. اینها حتی فکر و سلیقه واحدی هم نداشتند. مثلاً شیخ فضلالله نوری متوجه ظرایفی بود که حتی به ذهن دیگر علما هم خطور نکرده بود.
خبرنگار گاردین از من پرسید که: «اگر امام
خمینی یک طرف بود و شیخ فضلالله نوری و مرحوم نائینی طرف دیگر، چه رفتاری میکردند؟»
گفتم: «هر دو جذب امام میشدند، چون امام از یک طرف نوآوریها و خوشفکریهای
مرحوم نائینی و از سوی دیگر دقتها و ظرافتهای شیخ فضلالله نوری را داشت، لذا هر
دو امام را قبول میکردند، چون خواستههایشان را در امام متبلور میدیدند. امام
شخصیت فوقالعاده مبتکر و نوآوری بود و جمهوری اسلامی مجموعهای از نوآوریهای
امام است.
آیا اصل« ولایت فقیه» را در زمره نوآوریهای حضرت امام میدانید؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: نه، اصل« ولایت فقیه» نوآوری امام نبود، بلکه قرنها جزو آرمانهای تشیع بود. منتهی کسانی مثل مرحوم نائینی، اجرای آن را مقدور نمیدانستند، اما امام مقدور میدانستند. ولی ایشان در این بحث یک ابتکار عمل به خرج داد. قبل از امام هیچ یک از کسانی که ولایت فقیه را مطرح کرده بودند، برای مردم نقش چندانی قائل نبودند، ولی حضرت امام برای مردم نقش تعیین کنندهای را قائل شدند.
اشاره کردید که امام دقت نظرها و ظرافتهای شهید شیخ فضلالله نوری را داشتند. به مصادیقی اشاره بفرمایید؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: امام هم مثل شیخ شهید، هر جا که امکان نفوذ اندیشه غربی بود، بلافاصله با آن مقابله میکردند. مثلاً در هنگام رایگیری برای تعیین نوع حکومت برای ایران، نهضت آزادیها فشار میآوردند که: "جمهوری دموکراتیک اسلامی" اعلام بشود. امام فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر»
تفاوت سوم نهضت مشروطه و انقلاب اسلامی این است که در انقلاب مشروطه، روحانیت بعد از ورود به عرصه انقلاب و اعلام خواستههای خود، به سرعت از یک نیروی فعال به یک نیروی منفعل و دنبالهرو تبدیل شد، به طوری که در اواخر، دیگر روحانیت نبود که خط میداد و تصمیم میگرفت، بلکه غربزدهها و عوامل بیگانه هدفگذاری میکردند و روحانیت هم شیوههای آنها را دنبال میکرد. در انقلاب اسلامی در تمام مدت، امام حالت پیشتازی خود را حفظ کرد و بنیانی را پی نهاد که اکثر اعضای آن روحانیون خوشفکر بودند که به روشنفکران فرصت خط دهی و ایجاد انحراف نمیدادند.
تعریف شما از پدیده روشنفکری دینی چیست؟ این سوال را از این جنبه مطرح میکنم که پیدایش این پدیده، به نوعی از پیامدهای انقلاب مشروطیت است؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: به نظر من بین دیندارِ روشنفکر و روشنفکرِ دینی تفاوت آشکاری وجود دارد و آن هم این است که دیندار روشنفکر، اصالت را به دین میدهد و در دایره اصول دین و شریعت به دنبال راههای جدیدتر میگردد، در حالی که روشنفکران دینی اصالت را به اندیشهها و باورهای غربی میدهند و سعی میکنند به آنها رنگ و لعاب اسلامی بزنند، اما خوشبختانه همواره اکثریت با روحانیون روشناندیش بوده است و روشنفکران دینی برای انقلاب اسلامی یک خطر جدی نیستند، ولی به هر حال میتوانند مشکلآفرین باشند، لذا باید حواس ما به آنها باشد.
آیا انقلاب اسلامی نیز همچون انقلاب مشروطه، در معرض خطر حرکات خزنده غربزدگان نیست؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: رجعت از حق در همه انقلابها، حتی انقلاب انبیا هم وجود دارد. قرآن به صراحت بیان میکند که ما رسولانی فرستادیم و مردم پس از آنکه آیات ما را شنیدند، دو گروه شدند. برخی بر سر ایمان خود استوار ماندند و آن را تقویت کردند و عدهای کافر شدند و با آن به جنگ پرداختند. پس این قانون طبیعی انقلاب است. جامعهشناسان به دوران بازگشت به قبل از انقلاب، دوران "ترمیدور" انقلاب میگویند که عوامل مختلف روانشناسانه و جامعهشناسانه در آن تاثیر دارند. بنابراین هیچ انقلابی، حتی انقلاب پیامبران هم، از این مسئله مصون نیست و ما فقط باید سعی کنیم چنین اتفاقی روی ندهد.
آیا انقلاب مشروطه برخاسته از آگاهیهای سیاسی مردمی بود یا مردم صرفاً به دلیل مرجعیت دینی و فکری شخصیتهای مذهبی و روحانی به نهضت پیوستند؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: باید به این نکته توجه داشت که روحانیت در مشروطه غیر از یک گروه مرجع دینی، گروه مرجع اداری هم بود. یعنی روحانیون در عین حال که احکام بیان میکردند و تفسیر و فقه میگفتند، کار ازدواج و طلاق مردم را هم بدون ارتباط با دولت انجام میدادند. همه اسناد ملکی را باید روحانیون امضا و تائید میکردند. حل و فصل دعواهای حقوقی به دست روحانیون بود، به همین دلیل هم مردم در سفارت انگلیس تحصن کردند و گفتند: روحانیت باید برگردد چون امور همه مردم روی زمین و معطل ماندهاند! این در حالی است که روحانیون در انقلاب سال57 صنفی بودند که هیچ نقش اداریای نداشتند.
پس از جریان تحریم تنباکو بود که ناصرالدین شاه متوجه نقش روحانیت و مرجعیت شد و با امینالدوله نقشه کشید تا عدالتخانه تاسیس کنند و بخشی از نفوذ علما را در جریانات اداری کاهش دهند. با آمدن رضاخان، روحانیت کلاً خانهنشین شود به خصوص در اواخر در دوره محمدرضا، اصلاً اجازه فعالیت اداری نداشت، بلکه صرفاً امور دینی مردم را انجام میدادند. به همین دلیل حمایت مردم از علما در انقلاب سال 57 عمق بیشتری داشت.
تعریف مردم سالاری دینی- که از منظر عدهای متخذ از تجربه جریان اسلامی درمشروطیت است- از نظر شما چیست؟
حجتالاسلاموالمسلمین حسینیان: برخی از نیروهای مذهبی معتقدند که مردم هیچ نقشی در اداره کشور ندارند، در حالی که رسول اکرم(ص) با اینکه به وحی متصل بود، در تمام امور با دیگران مشورت میکرد و به آرای مردم بها میداد. امام حسن(ع) در مورد صلح با معاویه با مردم مشورت کرد و فرمود: در صلح عزت نیست، ولی در شهادت هست، اما مردم صلح را پذیرفتند. امام شرایط را مشخص میکند، ولی در نحوه اجرا، نظر مردم در نظر گرفته میشود.
برخی از روشنفکران معتقدند که دین متولی ندارد و هر که خواست خودش دنبال دین میرود یا نمیرود. اما ما با طرح "مردمسالاری دینی" معتقدیم که جمهوریت و اسلامیت بر یکدیگر تاثیر میگذارند. هم اسلام نیاز به مقبولیت مردم دارد و هم مردم نیازمند طریق سعادت هستند.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.