الگوهای رفتاری شهید مدرس در دوران نمایندگی مجلس
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در یکصد سال اخیر شهید آیتالله سید حسن مدرس از جمله فقیهان و عالمانی است که در عمر با برکت خود علاوه بر دیانت ، به سیاست نیز به معنای تام و تمام آن پرداخته است. آیتالله مدرس از عصر مشروطه ، مبارزه با استبداد و استعمار تا لحظه شهادت در عرصه سیاست درخشیده است بطوری که میتوان دوران نمایندگی او در مجلس شورای ملی ( از دوره دوم تا ششم) را سیاسیترین دوران زندگانی سید حسن مدرس قلمداد کرد.
مدرس
در پنج دوره نمایندگی خود در مجلس عرصههای نوینی در سیاستمداری و سیاستگذاری ایران
خلق کرد که برگرفته از شخصیت خودساخته او بود. نگاهی به مؤلفههای شخصیتی شهید
مدرس در دوران نمایندگی ابعاد برجستهای از الگوی یک نماینده تمام و کمال مردم را
به منصه ظهور میرساند که میتواند از هر جهت اسوه و نمونهای برای سیاستمداران
امروزین باشد.
1- مردمداری
یکی از
اصلیترین شاخصههای مدرس در کسوت نمایندگی، اهمیت به نقش و جایگاه مردم بود. مدرس
همواره تصریح میکرد: " ما ولی نیستیم، وکیل هستیم و باید نظر موکلین خود را
بدانیم..."[1] و از همین رو در حوادث سیاسی اجتماعی مردم را دخیل و شریک میدانست.
او
آنقدر با مردم کوچه و خیابان راحت گرم صحبت میشد که مورد اعتراض اطرافیانش قرار میگرفت.
در جواب یکی از اطرافیانش که به او اعتراض کرده بود که: " آقا اینکه درست نیست
شما سیاست مملکت را برای مشهدی عبدالکریم (بقال سر محل) بگویید" ، میگوید: اینها
موکلین من هستند باید بدانند چه کاری میکنم.
ارتباط قوی و چهره به چهره مدرس با عامه مردم
سبب میشد که آحاد ملت عریضه و شکایات خود جهت رفع مشکلات را به حضور وی برسانند
تا جایی که درب خانه او به روی همه باز بود.
مدرس
مأمنی بود برای همه مردم بطوری که در یکی از دورههای مجلس عدهای از اقلیتهای
مذهبی در منزل مدرس تجمع میکنند و از او به خاطر اختلاف بین نمایندگانشان چارهجویی
میکنند و مدرس هم با واسطهگری ائتلاف بین آنها را برقرار میکند. علاوه بر این
در اسناد آن دوره مجلس نامههای متعددی از مردم شهرهای مختلف کشور خطاب به مدرس
وجود دارد که در آن مشکلات خود را با این نماینده واقعی ملت مطرح کردند.
مدرس
نه تنها مردم را بر رجال سیاسی مملکتی مقدم میشمرد بلکه آنان را محرم خود میدانست.
ملاقات او با میلسپوی امریکایی حکایت جالبی دارد: « میلسپو به خانه مدرس آمد. مدرس
با زنی که درخواست کمک داشت، صحبت میکرد. میلسپو قدری معطل شد. وقتی که مدرس به
نزد میلسپو آمد، او گفت: آقا در جایی خلوت میخواهم مطلبی محرمانه به عرض برسانم.
مدرس گفت: من از هیچکس مطلبی پوشیده ندارم؛ هرچه دارید در حضور جمع بگویید. وی
مطلب خود را گفت و رفت. بعداً مدرس فرمود: عجیب است! این یانکی هم آمده بود ما را
گول بزند.»
علاوه
بر این آیتالله مدرس همواره به فکر معیشت مردم و آمادهسازی امکانات رفاهی برای
زندگی آنها بود. یکی از نکات تاریخ که نقش مدرس در آن مغفول مانده استا ساخت بیمارستان
فیروزآبادی در آن برهه است. آیتالله محمدباقر محسنی ملایری که از ملازمان مدرس
بود درباره ساخت بیمارستان فیروزآبادی میگوید: « مدرس روزی چند نفر را در منزل
خود دعوت کرد و فرمود شما به این حقوق مجلس نیاز ندارید؛ پول را جمع کنید و یک بیمارستان
درست کنید. همگی قبول کردند و فیروزآبادی مأمور این کار شد... قسمت اولیه این بیمارستان
ساخته شده بود که مدرس پیشنهاد کرد به نام فیروزآبادی نامگذاری کنند؛ چون زحمات
ساختمان به عهده او بود...»
فرازهای
برجسته زندگانی مدرس الگوی کاملی از یک رجل سیاسی مسلمان، متعهد و آزاده است. از
جمله ویژگیهای او دشمنشناسی عمیق و روحیه مقاومت و ایستادگی او در برابر بیگانگان
است.
سید
ابوالحسن حائریزاده از نمایندگان مجلس شورای ملی در بزرگداشت مدرس میگوید: در
موقعی با انگلستان دست و پنجه نرم کرد که انگلستان، فرمانفرمای جهان بود و امریکا
و اتحاد جماهیر شوروی دخالتی در سیاست جهان نداشتند... در آن روز با قرارداد1919
مخالفت کردن کار آسانی نبود. سید بزگوار موافقت کرد، موفق شد و گرفتار انتقام
انگلستان گردید...»
به
واقع مدرس رهبر مخالفان قرارداد 1919 بود که با شجاعت تمام در مقابل آن ایستاد. او
در سخنانی درباره مخالفتش با این قرارداد میگوید: « هی میآمدند پیش من و میگفتند:
این قرارداد کجایش بد است؟ کدام یک از موادش بد است؟ کدامیک هرکجایش بد است موردش
را ذکر کنید تا برویم اصلاح کنیم؟ من جواب دادم من رجل سیاسی نیستم... اما آن چیزی
که استنباط میکنم در این قرارداد بد است همان ماده اولش میباشد که میگوید ما
انگلیسیها استقلال ایران را به رسمیت میشناسیم... این مثل این است که یکی بیاید
و به من بگوید سید، من سیادت تو را به رسمیت میشناسم...»
مدرس
در جای دیگر نگاه عمیق خود به قراردادها و معاهدههای استعماری که بیگانگان تنظیم
کردهاند بیان میکند. او درباره قرارداد 1919 تصریح میکند: « این قرارداد میخواهد
استقلال مالی و نظامی ما را از دستمان بگیرد، چون اگر بنا باشد ایران مستقل بماند
هر چیزش باید دست ایرانی باشد. حالش، مالش، حیثیتش، چهاش، چهاش، همه چیزش باید
دست ایرانی باشد؛ اما این قرارداد یک دولت خارجی را در دو چیز مهم مملکت ما شریک میکرد:
در پولش و در قوه نظامیاش...»
مدرس
که نظریه ابداعی" توازن عدمی" را در باب سیاست خارجی مطرح میکرد؛ از این
گذرگاه در مقابل دولتهای بیگانه استعماری نیز ایستادگی نشان میداد. بطوری که میتوان
نطق مدرس در برابر اولتیماتوم روس در جنگ جهانی اول را یکی از شاهکارهای او در آن
برهه حساس دانست. ملکالشعرای بهار که خود از نمایندگان مجلس بود فضای سیاسی آن دوره
کشور را به خوبی شرح میدهد.
او در
کتاب "تاریخ احزاب سیاسی" مینویسد: « یک عده از قشون روس که عده آنها
تا دو هزار نفر بود، از قزوین به قصد تهران حرکت کردند. احمد شاه تصمیم گرفت به
اصفهان برود. رجال دولت و حکومت همه بلاتکلیف، کابینه از مجلس اختیار تام میخواهد
که تسلیم خواستههای دولت روسیه شود و هزینههای متجاوزین را قبول نماید.
در این
زمان مجلس شورای ملی تشکیل میشود. نمایندگان آماده ولی بلاتکلیف ماندهاند. در این
موقع مدرس در میان بهت و حیرت حاضران از جای برمیخیزد. مجلس پر از تماشاچی است.
وحشت و اضطراب تمام شهر را فرا گرفته. مدرس نطقی مختصر با آرامش کامل و کلمات
شمرده مینماید و میگوید: آقایان! اگر مشیت امور بر این قرار گرفته باشد که آزادی
و استقلال ما به زور از ما سلب شود، سزاوار نیست ما خودمان به دست خود آن را امضا
کنیم. آنگاه با فریاد میگوید: نه ما هرگز تسلیم نمیشویم! ما مقاومت میکنیم و از
این تهدیدها نمیهراسیم!... مردم با شعارهای زنده باد ملت ، مرگ بر بیگانگان، زندهباد
مدرس به خیابانها میریزند. در نتیجه کابینه صمصام، ساقط و کابینه بعدی نیز اولتیماتوم
روسیه را مردود اعلام میکند.»
علاوه
بر این مدرس بارها مرزبندی خود را با طرفداران استعمار و بیگانه مشخص میکند. او این
نظرات را بدون واهمه ابراز میکرد: « هرکس تمایل به سیاستی نماید ما یعنی ملت ایران
با او موافق نخواهیم نمود چه رنگ شمال(روسیه) چه رنگ جنوب(انگلیس) و چه رنگ آخر دنیا(امریکا)،
صریحاً عرض میکنم بنده بر ضد او هستم! »
اما این
مواضع سیاسی مدرس پشتوانه عمیقی در دشمنشناسی او دارد. مدرس راههای نفوذ و سلطه
استعمار را به خوبی شناسایی کرده و بارها متذکر شده است. او در سخنانی غربیشدن و
ورود به تمدن جدید که مدعای غربگرایان آن دوره بود را به خوبی تشریح کرد. او
فرجام این اندیشه را اینگونه بیان می کند:
« قریبا چوپانهای قریههای قراعینی و کنگاور، با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی میکنند،
اما در زیباترین شهرهای ایران، آب لوله و آب تمیز برای نوشیدن مردم ایران پیدا
نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانههای نوشابهسازی افزون گردد، اما کوره آهنگدازی
و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و
اوهام بسته خواهد شد، اما سیل رمانها و افسانههای خارجی که درواقع جز تحسینکرد
فرنگی چیزی نیستند، به وسیله مطبوعات و پردههای سینما به این کشور جاری خواهد
گشت، بطوری که پایه افکار را عقاید و اندیشههای نسل جوان از دختر و پسر، تدریجا
بر بنیاد همان افسانههای پوچ قرار خواهد گرفت. و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را
در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بیعفتیها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهد
شد، مثل آنکه آن چیزها لازمه متمدن بودن است.»
او حتی
تا واپسین روزهای عمر خود به توطئههای دشمن برای آینده ایران واقف بود. مدرس در
آخرین دیدار با فرزندش در محل تبعید خود در خواف میگوید: « بدان! انگلیسیها روی
مهرهای که بیست سال دیگر در این مملکت حکم خواهد کرد، از هم اکنون کار میکنند؛
ولی ما در مورد امروز خودمان هم نمیتوانیم تصمیم بگیریم. هر وقت که ما شعور و
آگاهی و هوشیاری پیدا کردیم و متکی به غیر نشدیم، آنگاه، ما هم میتوانیم مسائل
مملکت خودمان را حل کنیم. از مسائل بزرگی که مردم گرفتار آن هستند و خارجیها به
ما تحمیل کردهاند، این است که ما متکی به غیر هستیم. همه چیز را باید از غیر
بخواهیم: اسلحه، پوشاک و خوراک. همه چیزمان بستگی به غیر دارد. زمانی این مملکت
موفق خواهد بود که متکی به خود شود و هر وقت که اتکا به خود پیدا کرد، آن روز، روز
نجات مملکت است. »
3-
استبدادستیزی
مخالفتهای
مدرس با حاکمان ظالم و مستبدان زمانه بارزترین نمونههای استبدادستیزی او بود.
مدرس پس از کسب وکالت مردم در مجلس نه تنها از به عنوان یک رجل سیاسی از مواضع خود
کوتاه نیامد بلکه مواضع او علنیتر هم میشد. در همین رابطه امام خمینی(ره) میفرمودند:
«تاریخ مثل مرحوم مدرس را دید... یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری که هرکس آن وقت
را درک کرده، میداند ... در مقابل او همچه ایستاد. [رضاخان] در مجس یک وقت گفته
بود: سید! چی از جان من میخوای؟ گفته بود: میخواهم که تو نباشی؟»
رضاخان
همواره درصدد راضی کردن مدرس و همراه کردن او بر میآمد. افراد مختلفی برای همسوسازی
مدرس با سیاستهای رضاخان به مذاکره با وی پرداختند که ناکام ماندند. مدرس در جواب
عبدالله مستوفی که اقدامات رضاخان را در دوران رئیسالوزرایی مثمر ثمر میدانست،
میگوید : « سگ هر قدر هم خوب باشد، همین که پای بچه صاحبخانه را گرفت دیگر به
درد نمیخورد و باید از خانه بیرونش کرد.»
مدرس
سردمدار مخالفان طرح جمهوریخواهی رضاخان بود. او همچنین استیضاح از رضاخان را
در مجلس کلید زد. مدرس حتی زمانی که رضاخان وزیر جنگ کابینه مستوفی بود،
مستوفی را به دلیل ناتوانی در کنترل سردارسپه استیضاح کرد. او تنها نمایندهای بود
که بیمحابا در مقابل تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی ایستادگی کرد و آن را خلاف
قانون اساسی اعلام کرد.
او که
ضعف نمایندگان در مقال قلدرمآبی رضاخان را میدید به صراحت در مجلس اعلام میکرد:
« ...شما مگر ضعف نفس دارید، ما بر هرکس قدرت داریم، از رضاخان هم هیچ ترس و واهمه
ای نداریم. ما قدرت داریم پادشاه را عزل کنیم، رئیسالوزرا را بیاوریم سؤال کنیم،
استیضاح کنیم، عزلش کنیم. همچنین رضاخان را استیضاح کنیم، عزل کنیم. قدما گفتهاند
که چندکس دعایش مستجاب نمیشود یکی کسی که نفرین کند در حق نوکرش زیرا باید اخراجش
کند حالا ما هم اشخاصی هستیم که نفرین میکنیم...»
هر چند
شرح مبارزات مدرس با رضاخان در این مجال نمیگنجد اما او نه فقط با خوی مستبدانه
رضاخان بلکه با هر رفتاری که رنگ دیکتاتوری داشت مخالفت میکرد. در انتخابات دوره
پنجم مجلس، احمدشاه به درباریانی که معروف بود هزار رأی دارند سپرده بود که
شاهزاده سلیمان میرزا رأی دهند. مدرس که این را شنید گفت:« پادشاهی که به حزب سوسیالیست
رأی بدهد، منعزل است.»
او در
پیامی که درباره "مخالفت خود با طرح تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی"
توسط رحیمزاده صفوی برای احمدشاه در فرانسه میفرستد به او یادآور میشود که این
موضع در جهت حمایت از شاه قاجار نیست بلکه استقلال و تمامیت ارضی کشور را در خطر
میبیند و عنوان میدارد: « اگر هدف فقط تغییر شاه بود من هم به مبارزه نمیپرداختم.»
4- ایستادگی
در برابر تهدید و تطمیع
بیشک
مواضع و مبارزات مدرس به ویژه در دوران نمایندگی مجلس مرهون مناعت طبع درونی اوست
که در مقابل هرگونه تهدید یا تطمیع مقاوم بود. امام خمینی که خود روزگار مدرس را
درک کرده بود درباره ناکامی رضاخان در تطمیع و تهدید مدرس میفرمایند: « او
[رضاخان] با مرحوم مدرس روزگاری گذراند و فهمید که با هیچ چیز نمیتوان او را قانع
کرد؛ نه با تطمیع، نه با تهدید.»
محسنی
ملایری از جمله نزدیکان مدرس روایت جالبی از ناکامیهای رضاخان در زمینه تطمیع
مدرس دارد: «یک روز صبح جمعه منزل آقا بودیم. «شکوه» رئیس تشریفات رضاشاه وارد
منزل شد و سلام کرد. آقا پرسید: آقای شکوه کجا بودید؟ شکوه گفت: اعلیحضرت مقداری
از مرکبات املاک اختصاصی خودشان در شمال را برای شما فرستادند.... مدرس گفت: آقای
شکوه بارها بردارید و ببرید و به سردار سپه بگویید سید حسن، سید حسن است...»
آیتالله
سید فخرالدین جزایری از دیگر ملازمان مدرس نیز درباره تلاشهای رضاخان برای تطمیع
مدرس به ملاقات سرلشگر خدایار و مدرس میپردازد: خدایار گفت: «رضا شاه میل دارد که
باب مراوده را با شما باز کند و به هر طریق که شما بپسندید با شما روابط حسنه
داشته باشد. هر امری را که در امور مملکت بفرمایید اطاعت خواهند کرد. ضمنا مبلغ صد
هزار تومان فرستادهاند که نزد شما باشد و به هر مصرفی که صلاح بدانید برسانید.»
مدرس پس از توضیحاتی در جواب وی میگوید: «... این پولها را هم ببر اگر اینجا
بماند کلاً به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید.»[15]
مدرس
همچنین در جواب نامه احمدشاه با آزادمنشی تمام همین جملات کوتاه را مینویسد: «خداوند
دو چیز را به من نداده. یکی ترس و دیگری طمع! هرکس با مصالح ملی و امور مذهبی
همراه باشد، من هم با او همراهم، و الّا فلا.»
علاوه
بر این استعمارگران که مدرس را سد راه بزرگی برای تحقق منافع خود میدیدند در جهت
تطمیع او برآمدند. مشهور است که سفیر انگلیس چکی را توسط شخصی برای مدرس فرستاد. وی
پرسید این چیست؟ آورنده چک گفت: این چک نامیده میشود، چک را میبرند بانک و تبدیل
به پول میکنند. مدرس با صدای بلند خندید و گفت: به آقای سفیر بگویید من جز سکه زر
آن هم بار شتر در روز روشن چیزی را نمیپذیرم! پیغام را به سفیر رساندند و وی خندید
و گفت: این سید میخواهد آبروی ما را در جهان ببرد.
5-
سادهزیستی
زهد و
سادهزیستی مدرس زبانزد خاص و عام بود بطوری که همه او را با همان لباسهای کرباسی
که داشت میشناختند. در مجلس دوم برای اولین بار علمای نجف بر طبق مشروطه مشروعه
مورد نظر شیخ فضلالله نوری، علمای طراز اول را به منظور نظارت بر مطابقت قوانین
با شرع معرفی کردند که در بین آنها نام آیتالله سید حسن مدرس نیز به چشم می
خورد. مدرس از اصفهان به تهران حرکت کرد و
در شهرهای مختلف مورد استقبال مردم قرار گرفت. آیتالله سید محمد بهبهانی که در آن
زمان در قم حضور داشت و به دیدار مدرس رفته بود نقل میکند: « به دیدار مدرس رفتم.
او را در همان لباسهای کرباسی دیدم. به شوخی گفتم: آقا حال که نماینده طراز اول
هستید، صلاح نمیدا نید که لباسها را تغییر دهید؟ فرمود: آقا شخصیت انسان به لباس
نیست؛ به فهم و درک و اندیشه اوست.»
مدرس از همان ابتدای امر سادهزیستی را یکی
از خصوصیات نماینده مجلس میداند. " نزدیک
سه راه امین حضور، دو خانه، یکی دو اتاقه با اجاره ماهی سی ریال و دیگری سه اتاقه
با اجاره ماهی سیوپنج ریال به وی عرضه میکنند. مدرس منزل دو اتاقه را انتخاب میکند.
از او سؤال میکنند آیا مبلغ پنج ریال صرفهجویی میکنی؟ جواب میدهد: بلی، آنچه
استقلال و آزادی و عقیده را از بین میبرد، احتیاج است. من نمیخواهم محتاج کسی
باشم. باید برنامه زندگیم را طوری تنظیم کنم که محتاج به کسی نشوم و این زبان و
تند و تیزم آزاد باشد."
او همچنین از دویست تومان حقوق آن روز مجلس فقط سی تومان میگرفت.[20] شاید بتوان یکی از بهترین تعاریف از سادهزیستی و بیآلایشی مدرس را از زبان میلسپو – مستشار مالی امریکا در ایران – شنید. میلیسپو در کتاب خود با عنوان " کار امریکا در ایران" درباره مدرس چنین نوشته : « مشخصترین چهره و رهبر روحانیون در مجلس، مدرس میباشد که اخیراً به عنوان نایب رییس اول مجلس، انتخاب شده است. شهرت مدرس، بیشتر در این است که برای پول ارزشی قائل نیست. او در خانه سادهای زندگی میکند که جز یک قالیچه ، تعدادی کتاب و یک مسند، چیز دیگری در آن وجود ندارد. لباس روحانیون را میپوشد و مردی است فاضل. در ملاقات با او محال است کسی تحت تأثیر سادگی و هوش و قدرت رهبری او قرار نگیرد...»[21]
6-
استقلال شخصیتی
استقلال
شخصیتی نماینده مجلس یکی از وجوه ممتاز هر وکیلی در خانه ملت محسوب میشود. به حقیقت
مدرس در بالاترین درجه آزادگی و استقلال شخصیتی قرار داشت. امام خمینی(ره) در همین
رابطه میفرمایند: «روحانیت شیعه مستقل است؛ اتکای به هیچکس ندارد. بیایید، بگویید
به کی مستقل است؟ اینها مستقلاند، از اینها آدم در میآید، از اینها مدرس بیرون
میآید، از اینها سید حسن مدرس در میآید.»
همچنین
در جای دیگر امام خمینی(ره) درباره آزادمنشی مدرس در برابر رضاخان نقل میکنند: « من
بودم آنجا که یک کسی چیزی نوشته بود، زمان قدرت رضاشاه، زمانی که آن وقت باز شاه
نبود، یک قلدر نفهمی بود که هیچ چیز را ابقاء نمیکرد. یک کسی که آمد، گفت: من یک
چیزی نوشتم برای عدلیه، شما ببرید پیش حضرت اشرف که ببیند. مدرس در جواب گفت:
رضاخان نمیداند عدلیه را با «الف» مینویسند یا با «عین» من بدهم این را او ببیند؟
نه اینکه این را در غیاب میگفت؛ در حضورش هم میگفت... برای اینکه وارسته بود.
وابسته به هواهای نفس نبود... این برای مقام و برای جاه و برای وضعیت کذا نمیرفت
عمل بکند. او برای خدا عمل میکرد.»
عدم
وابستگی مدرس به دستگاههای قدرت و ثروت او را به چنین جایگاهی رساند. مدرس خود میگوید:
« من ده رییسالوزرا و چهل، پنجاه وزیر را دیدم و رد کردم، اگر هر کدام از اینها
در مجلس مدعی شد که مدرس یک توقعاتی از من کرده است، آن شخص خیلی مرد است. یک کاغذ
در هیچ کابینه ندارم. هیچ تقاضایی از کسی نکردهام.»
اما
مدرس در یکی از نطقهای خود پرده از این آزادگی و استقلال شخصیتی بر میدارد؛ آنجا
آمده است: « اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده میکنم و هر حرف
حقی را بیپرده میزنم، برای آن است که چیزی ندارم و از کسی هم نمیخواهم. اگر شما
هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمایید آزاد میشوید... باید جان انسان از
هرگونه قید و بندی آزاد باشد تا مراتب آزادگی خویش را حفظ نماید. وقتی کسی به دنیا
دل بست باید بنده مردم جهان گردد و من هیچگاه راضی نیستم به خاطر خود و هوای دل،
استقلال و آزادی انسانی را فدای جهان و جهانیان کنم.»
به هر ترتیب مردمداری، دشمنشناسی و دشمن ستیزی، استبدادستیزی، ایستادگی در برابر تهدیدو تطمیع، سادهزیستی و استقلال شخصیتی از جمله ویژگیهای برجسته شهید آیتالله سید حسن مدرس است که از این رهگذر میتوان او را - در اندیشه و عمل- الگوی یک نماینده تمامعیار و رجل دینی و سیاسی دانست.
منابع:
1.حمیدرضا ملکمحمدی، مدرس و سیاستگذاری عمومی، مرکز
اسناد انقلاب اسلامی، ص 158
2.مدرس ستاره درخشان تاریخ معاصر، ص 86
3.عبدالعلی باقی، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، انتشارات
گواه، ص 138
4.همان، 138
5.ملک محمدی، پیشین، ص 137
6.روزنامه همشهری 4 دی 73
7.ملکمحمدی، پیشین، ص 152
8.مدرس ستاره درخشان تاریخ، ص 79
9.روزنامه جمهوری اسلامی، 9/9/1366
10.باقی، پیشین، ص 186
11.ملک محمدی، پیشین، ص 128
12.مدرس ستاره درخشان تاریخ، ص 26
13.ملکمحمدی، پیشین، ص123
14.باقی، پیشین، ص140
15.همان، ص 154
16.ملکمحمدی، پیشین، ص 144
17.مدرس ستاره درخشان تاریخ، ص 87
18.باقی، پیشین، ص 169
19.همان، ص 32
20.همان، ص 136
21.ملکمحمدی، ص 132
22. روزنامه جمهوری اسلامی، 11 آذر 1366
23.ملکمحمدی، ص 143