واکاوی علل و عوامل جنبش دانشجویی در 16 آذر 1332
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی_علی خضريان؛ تأسيس «انجمن اسلامی دانشجویان» در دهه 20 بیش از آنکه حکم جریان سازی را در دانشگاه داشته باشد، بيشتر نقش تثبیت كنندگي براي دانشجویان مسلمان در دانشگاه را داشت. بر این اساس اولين محصول ايجاد انجمنهاي اسلامي دانشجويان را ميتوان در ابتداي دهه 30 در دانشگاه ها جستجو كرد و بدون ترديد كودتاي 28 مرداد 1332- به دليل ارتباط جريان دانشجويي و خصوصاً انجمنهاي اسلامي دانشجويان با نهضت ملي صنعت نفت در شروع حركتهاي اعتراضي دانشجويان بر عليه رژيم- نقشي اساسي داشته است.
نخستین تظاهرات بعد از کودتا
نخستين تظاهرات آشكار، پنج روز پس از كودتا در دانشگاه تهران در اعتراض به كودتا و محاكمه برخي از نيروهاي انقلابي و ملّي انجام گرفت و با آغاز سال تحصيلي و بازگشايي دانشگاهها در مهرماه، بر اثر خيزشهاي مردمي و تحركات دانشجويي، اوضاع سياسي رو به وخامت بيشتر نهاد. دانشجويان با راهاندازي تظاهرات، پخش اعلاميه و تعطيلي كلاسهاي درس، آشكارا خشم و نفرت خود را نسبت به ديكتاتوري حاكم ابراز داشتند.
به رغم خط و نشانهايي كه دولت نظامي براي مخالفان خود، به ويژه دانشجويان ميكشيد، دانشگاهيان با همراهی بازاريان، يك اعتصاب گسترده را در روز 16 مهر/ 29 محرم برگزار كردند. سربازان مسلح در جاي جاي دانشگاه تهران موضع گرفتند و همه جا را زير نظر قرار دادند. در اين روز نيروهاي نظامي دست به اقدام كم سابقهاي زده و در داخل محيط دانشگاه مبادرت به دستگيري شماري از دانشجويان (گفته ميشود حدود يازده نفر) به اتهام اخلال در امنيت عمومي و برهم زدن نظم، نمودند.
آنچه روز شانزدهم مهرماه روي داد، نخستين واكنش همه جانبه دانشگاه و دانشگاهيان (استاد و دانشجو) در برابر دولت كودتا بود. و آنچه در روزهاي بعد رخ داد فضاي سياسي جامعه، به ويژه دانشگاه را ملتهب تر ساخت. 9 روز پس از واقعه شانزدهم مهر، «هربرت هوور»، مشاور وزارت امور خارجه آمريكا در امور نفت به منظور گفت و گو با دولتمردان ايراني وارد تهران شد.
پنج روز بعد، اين كارشناس مسائل نفتي به اتفاق «لويي هندرسن»، سفير آمريكا در ايران براي مذاكره به ديدن شاه رفت. هوور پس از يك اقامت دراز مدت 23 روزه در ايران براي بازديد از پالايشگاه ها و حوزههاي مختلف نفتي و گفتوگو با مقامات بلندپايه دولت كودتا، تهران را به مقصد واشنگتن ترك كرد. در 27 مهرماه، «وارن»، رئيس اداره همكاري فني آمريكا، چكي به مبلغ 4 ميليون و 700 هزار دلار به عنوان كمک فني ايالات متحده به ايران، تسليم علي اميني، وزير دارايي دولت زاهدي كرد. دو روز بعد- 29مهر- «آنتوني ايدن»، وزير خارجه انگليس طي نطقي در مجلس عوام اين كشور اعلام كرد: «انگلستان بار ديگر دست دوستي به سوي ايران دراز مي كند و براي تجديد مناسبات سياسي ميان دو كشور از هر جهت آماده است».در 21 آبان نيز در اعتراض به روند برقراري ارتباط دولت كودتا با اربابان خود، تظاهرات و اعتصاب ديگري در دانشگاه و بازار برگزار گرديد.
دلایل ورود دانشجویان به عرصه مبارزه
روز سوم آذرماه سال 1332 از جهاتي حائز اهميت است. نخست آنكه در اين روز محاكمه دكتر مصدق و سرتيپ رياحي در دادگاه نظامي خاتمه يافت. بر اساس حكم صادره دكتر مصدق به سه سال زندان مجرد، و رياحي به دو سال حبس تأديبي محكوم شدند. دوم اينكه با ورود «سردنيس رايت»، كاردار موقت سفارت انگليس به تهران در اين روز و متعاقب آن چند روز بعد صدور اعلاميه رسمي مشترك ميان دو دولت درباره برقراري مجدد و رسمي روابط ايران و انگليس به شدت اعتراض ها افزوده شد. اما نكته مهمتر اينكه در همين روز دربار شاهنشاهي اعلاميهاي مبني بر مسافرت «نيكسون»، معاون رئيس جمهور آمريكا به ايران در 18آذرماه صادر كرد.
چهاردهم آذرماه دانشجويان دانشگاه تهران تظاهرات محدود و با شماري اندك، اما پرسرو صدا برگزاركردند. روز بعد تجربه ديگري به دست آمد و دانشجويان، دامنه تظاهرات را به خارج از دانشگاه كشاندند. مأموران نيروي انتظامي كه اوضاع را تا حدودي غيرعادي و بحراني مي پنداشتند به سركوب تظاهركنندگان پرداختند، كه در اين ميان عدهاي زخمي و شماري از دانشجويان بازداشت شدند.
نقطه اوج اعتراضات دانشجويان، كه به صورت خودجوش شكل گرفت را مي توان در 16 آذرماه سال 1332 يافت، دانشجويان مانند روزهاي گذشته خود را آماده برپايي تظاهرات ديگري در محيط دانشگاه و خيابانهاي اطراف كردند، اما شواهد نشان دهنده آن بود كه كارگزاران دولت كودتا به منظور فراهم آوردن وضعيت مناسب و آرام كردن جو آن روز جامعه براي پذيرايي از معاون رئيس جمهور آمريكا و در آستانه ورود وي به تهران، به منظور رويارويي با اعتراضهاي فزاينده دانشجويان، در آماده باش به سر ميبردند و عزم خود را جزم كردند تا از دانشجويان زهرچشم بگيرند، تا مذاكرات نيكسون با مقامات ايراني در كمال آرامش انجام شود.
حوادث روز 16 آذر
روز 16آذر، اوضاع در تهران و به ويژه دانشگاه تهران و خيابانهاي منتهي به آن غيرعادي بود. دانشجويان هنگام نزديك شدن به دانشگاه پي به افزايش چشمگير مأموران و تجهيزات فوق العاده آنان بردند. رژيم دراقدامي كم سابقه، نيروهاي لشكر دو زرهي را به دانشگاه اعزام كرد، از بامداد آن روز، همه، وقوع يك حادثه را پيش بيني مي كردند.
دانشجويان با درك و شمِّ سياسي خود، هوشيارانه سعي داشتند كمترين بهانهاي به دست بهانه جويان ندهند، اما جَو كاملاً ملتهب بود. اندك زماني بعد، سربازان مسلح به داخل دانشكده ها هجوم آوردند و عده زيادي از دانشجويان و حتي استادان را دستگير كرده و مورد ضرب و جرح و فحش و ناسزا قرار دادند. دانشجويان در برابر اين اقدام تحريكآميز بردباري به خرج داده و با متانت و سكوت، صرفاً وقايع را زيرنظر گرفتند. اندك زماني بعد در حالي كه عقربه هاي ساعت حدود 10 را نشان ميداد و دانشجويان سر كلاسهاي درس بودند، ناگاه شماري از سربازان لشكر زرهي به همراه عدهاي سرباز معمولي به دانشكده فني يورش بردند. دستآويز آنان براي ورود به دانشكده، شناسايي عدهاي از دانشجويان به زعم آنان شورشي و اخلالگر بود كه در خلال روزهاي گذشته به نظاميان بي احترامي كرده بودند.
«مهندس خليلي»، رئيس دانشكده فني به منظور پيشگيري از هرگونه درگيري و خونريزي احتمالي، دستور داد زنگ كلاس ها پيش از موعد زده شود. وي به همراه «دكتر عابدي»، معاونش و چند تن از خدمتگزاران دانشكده را مأمور كرد به كلاس هاي درس رفته و از طرف آنان به دانشجويان اطلاع دهند كه هر چه زودتر، با آرامش و بدون شعار دادن از دانشكده خارج شوند و متعاقب آن بي سر و صدا محيط دانشگاه را ترك نمايند.
حضور نظاميان در صحن دانشكده فني باعث شد كه بين نظاميان و دانشجويان، زد و خورد شود. عدهای از سربازان، دانشكده فني را به كلّي محاصره كرده بودند تا كسي از ميدان نگريزد. آن گاه دستهاي از سربازان با سر نيزه از دربِ بزرگ دانشكده وارد شدند. هنگامي كه دانشجويان در حال خروج از دانشكده بودند به يكباره با يورش سربازان مسلح و حمله آنان با سرنيزه مواجه شدند كه بر اثر آن عده اي از دانشجويان مجروح گرديدند. اكثر دانشجويان به ناچار پا به فرار گذاردند تا از درب هاي جنوبي و غربي دانشكده خارج شوند.
افرادي كه به فرمان تيمسار «تيمور بختيار»، فرمانده لشكر به دانشگاه آمده بودند به دانشجويان بي دفاع در دانشكده فني تيراندازي كردند، در اين ميان، بغض يكي از دانشجويان تركيد و ديگر نتوانست اين همه فشار دروني را تحمل كند و آتش از سينه پرسوز و گدازش به شكل شعاري كوتاه بيرون ريخت: «دست نظاميان از دانشگاه كوتاه».
هنوز صداي او خاموش نشده بود كه رگبار گلوله باريدن گرفت و چون دانشجويان فرصت فرار نداشتند به كلّي غافلگير شدند و در همان لحظه اول عده زيادي هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص كه بين محوطه مركزي دانشكده فني و قسمتهاي جنوبي، سه پله وجود داشت و هنگام عقبنشيني عده زيادي از دانشجويان روي پلهها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، مصطفي بزرگ نيا به ضرب سه گلوله از پاي درآمد. مهدی شريعت رضوي كه ابتدا هدف قرار گرفته بود به سختي مجروح شد و بر زمين مىخزيد و ناله مىكرد، و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچي حتي يك قدم هم به عقب برنداشته و در جاي اوليه خود ايستاده بود و از گلوله باران اول مصون ماند، يكي از جانيان با رگبار مسلسل سينه او را شكافت. اقدام سبعانه نيروي نظامي، واكنش برخي از دانشجويان خشمگين را برانگيخت. دانشجويان به هنگام دفاع از خود و عقبنشيني در برابر حمله سربازان مسلح به شعار دادن روي آوردند.
جلوگیری از درمان مجروحان
در جريان درگيري عده زيادي از دانشجويان كه تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند به ناچار به آزمايشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله باران دقيقهاي سكوت، دانشكده را فرا گرفت. ناگهان ميان سكوت ناله بلندي به گوش رسيد كه مانند دشنه در قلبها فرو رفت و از چشم بيشتر دانشجويان اشك جاري شد. ناله بلند سوزناك مىفهماند كه عدهاي مجروح شدهاند و در همان جا افتادهاند. اولياي دانشكده، مستخدمان و چند نفري از دانشكده پزشكي ميخواستند مجروحان را به پزشكي برده معالجه كنند، ولي سربازان با تهديد به مرگ مانع اين كار شدند. بدن مجروحان در حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده و خون جاري بود تا بالاخره دو دانشجوي دانشكده فني به نامهاي «مهدي شريعت رضوي»، «مصطفي بزرگ نيا» جان سپردند. و تعداد زيادي از دانشجويان زخمي شدند. اما دراین میان «احمد قندچي»، در سرسراي دانشكده فني و در وضعیتی به خون آغشته شده به روی زمین افتاده بود.
بعد از پايان درگيرىها احمد هنوز زنده بود؛ او را به يكي از بيمارستانهاي نظامي تهران منتقل كردند. در حالي كه در درگيرىها لوله شوفاژ در مقابلش تركيده و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح كرده بود، با اين حال مسئولان بيمارستان از مداوا و حتي تزريق خون به او اِبا كردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهيد شد.
مظلوميت قندچي به حدي بود كه حتي بعد از شهادتش، به خانوادهاش گفتند كه احمد را با دو شهيد ديگر در امام زاده عبدالله دفن كردهاند. در حالیکه جسد وی را جدای از دو شهید دیگر در مسگر آباد مدفون کرده بودند، به طوري كه برادر شهيد قندچي در اين خصوص مي گويد: «بعد از اين كه فهميديم احمد را در مسگر آباد دفن كردهاند با خانواده شريعت رضوي و بزرگ نيا به مسگرآباد رفتيم و قبر شهيد را نبش كرده و او را مخفيانه به امام زاده عبدالله برديم و در آنجا دركنار دوستانش به خاك سپرديم... احمد يك مذهبي بود».
تلاش رژیم برای به حاشیه راندن وقایع 16 آذر
خبر واقعه 16 آذر به سرعت در تمام تهران پخش شد. در روز 17 آذر تمام دانشگاه هاي تهران و اغلب شهرستانها در اعتصاب كامل به سر بردند؛ حتي بسياري از دبيرستانها هم با تعطيل كردن مدرسه خود هم دوش دانشگاهيان در تظاهرات عليه فجايع 16 آذر و سفر نيكسون به تهران شركت كردند.
براي كم رنگ كردن واقعه 16 آذر، جنايتكاران شروع به سفسطه كردند. در مقابل خبرنگاران وابسته به رژیم گفت: «دانشجويان براي گرفتن تفنگ سربازان حمله كردند و سربازان نيز اجباراً تيرهايي به هوا شليك نمودند و تصادفاً سه نفر كشته شد». در همان روزها يكي از مطبوعات نوشت: اگر تيرها هوايي شليك شده، پس دانشجويان پر درآورده و خود را به گلوله زدند.
درست روز بعد از واقعه 16 آذر، نيكسون به ايران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهي كه هنوز به خون دانشجويان بي گناه رنگين بود دكتراي افتخاري حقوق دريافت كرد.
صبح ورود نيكسون يكي از روزنامهها در سر مقاله خود تحت عنوان «سه قطره خون» نامه سرگشاده اي به نيكسون نوشت. در اين نامه سرگشاده ابتدا به سنت قديم ما ايرانىها اشاره شده بود كه هرگاه دوستي از سفر مىآيد يا كسي از زيارت باز ميگردد و يا شخصيتي بزرگ وارد مىشود ما ايرانيان به فراخور حال در قدم او قرباني مىكنيم؛ آنگاه خطاب به نيكسون گفته شده بود كه «آقاي نيكسون! وجود شما آنقدر گرامي و عزيز بود كه در قدوم شما سه نفر از بهترين جوانان اين كشور يعني دانشجويان دانشگاه را قرباني كردند».
مسئلهاي که 16 آذرماه را نسبت به بسياري از رخدادها متمایز کرده، این است كه جریان دانشجویی مسلمان بر خلاف بسياري از سياسيون و روشنفكران چپ و راست كه يا خود در شكلگيري كودتا دخالت داشتند و يا با دولت كودتا كنار آمده بودند، براي مقابله با استبداد و استکبار وارد ميدان شد تا آنجا كه خونش، سنگ فرش هاي دانشگاه تهران را رنگين نمود.
البته برخي حركتهاي اعتراضي همچون برپايي تظاهرات به هنگام عقد كنسرسيوم در ارديبهشت 33 و شركت فعال دانشجويان در ميتينگ دي ماه 39 در جلاليه، تظاهرات گسترده در مخالفت با انتخابات دوره بيستم شورا در بهمن ماه 39، آتش زدن اتومبيل دكتر اقبال رئيس وقت دانشگاه تهران و تظاهرات بر ضد ورود ملكه اليزابت به تهران در اسفندماه همان سال، باعث گردید تا دهه 30 تحت تأثیر ابتدای این دهه روندی ناآرام و مبارزاتی را در دانشگاههای کشور به نمایش گذارد. اما به جرأت ميتوان 16آذر سال 32 را خودجوش ترين اقدام جنبش دانشجويي مسلمان عليه نظام شاهنشاهي و نماد استكبار ستيزي اين جريان دانست.