نگاهی به وضعیت معیشتی مردم ایران در دهه 50

در سال‌های دهه 50 با وجود افزایش قیمت نفت اما در مقاطعی مردم از دسترسی به کالاهای اساسی زندگی ناتوان می‌شدند، کارگران در این دهه زندگی مناسبی نداشتند. اوضاع مسکن بسیار وخیم بود، گرانی بلیط اتوبوس‌ها رفت و آمد مردم را بسیار سخت کرده بود. افزایش تورم در این دهه از دیگر ویژگی‌هایی بود که زندگی را بر مردم دشوار کرده بود. علاوه بر این حسین فردوست دوست صمیمی شاه اذعان دارد که محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است.
شنبه ۰۳ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۲

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در دهه 50 شمسی قیمت نفت به یکباره افزایش قابل توجهی پیدا کرد؛ به طوری که سهم درآمدهای نفتی ایران نسبت به کل درآمدهای دولتی از 11 درصد در سال 1333 به حدود 86 درصد در سال 1353 افزایش یافت. براساس آمارهای موجود، درآمد نفتی شاه از ابتدای دهه 50 سیر افزایش نجومی خود را آغاز کرده بود. میزان درآمد نفت که در سال 1342، 555 میلیون دلار و در سال 1347، 985 میلیون دلار بود، در آغاز دهه 50 به 8/ 1 میلیارد دلار رسید و طی سال‌های بعد روند رو به رشد خود را ادامه داد؛ به طوری که عایدات نفت ایران از 1 میلیارد و 870 میلیون دلار در سال 1350 به بیش از 20 میلیارد دلار در سال 1356 رسید.[1]

با وجود رشد درآمد نفتی ایران، هیچ نشانه‌ای از بهبود اوضاع معیشتی مردم احساس نمی‌شد. این نوشتار با بررسی روایت‌های تاریخی، وضعیت زندگی مردم ایران در دهه 50 را واکاوی می‌کند.


وضعیتِ زندگی مردم ایران در دهه 50

افزایش چند برابری قیمت نفت ایران در دهه 50 هیچ تاثیر مثبتی بر سطح رفاه مردم نگذاشت. روستائیان که با فقر دست و پنجه نرم می‌کردند با رویای دستیابی به زندگی بهتر به سمت شهرها روان شده بودند، بعد از رسیدن به تهران با مشکل مسکن مواجه شده و گرفتار بلایی دیگر یعنی زاغه‌نشینی شدند. کارگران وضع مناسبی نداشتند و در بدبختی به سر می‌بردند.


- وضع مسکن

اوضاع مسکن در ایران دهه 50 بسیار وخیم بود. براساس بررسی‌های یرواند آبراهامیان: «از سال 1345 تا 1355 درصد خانواده‌های شهری که در یک اتاق زندگی می‌کردند از ۳۶ به ۴۳ [درصد] رسید. در آستانه انقلاب، ۴۲ درصد از خانواده‌های تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»

به اذعان نیکی.آر کدی، پژوهشگر و خاورشناس آمریکایی، در دهه 50: «هزینه دائما رو به افزایش واردات، کشاندن اقتصاد به سمت تکیه بیش از حد به خارجی‌ها، مهاجرت انبوه جمعیت‌های روستایی به سمت شهرهایی که خود دچار جمعیت‌زدگی بودند و فقدان وجود خانه‌های ارزان قیمت در مناطق شهری و در نتیجه رشد سرسام‌آور قیمت مسکن در شهرها که به خاطر حضور روزافزون خارجی‌ها و دستمزدهای بالای آنها بود، به افزایش قیمت‌ها و کمبودها به خصوص در زمینه مسکن کمک می‌کرد.»[2]

آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران هم در همین رابطه اذعان دارد: «براي يك كارمند عالي‌رتبه‌ دولت يا يك مدير بخش خصوصي، عادي بود که بيش از هفتاد درصد درآمدش را فقط به اجاره‌خانه اختصاص دهد...»


- وضعیت حمل و نقل

اوضاع حمل و نقل نیز در تهران تعریفی نداشت. گرانی بلیط اتوبوس‌ها به حدی بود که مردم را درمانده می‌کرد. رشد جمعیت تهران نیز باعث شد توازن مناسبی میان وسایل حمل و نقل عمومی و متقاضیان وجود نداشته باشد. به نوشته آبراهامیان، در دهه 50 تهران با بیش از ۴ میلیون جمعیت، علی‌رغم درآمدهای زیاد نفتی هنوز سیستم فاضلاب، مترو و حمل و نقل عمومی درستی نداشت. برادر کوچکتر شاه که اتفاقا صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود در سخنرانی مراسم یادبود ماری آنتوانت می‌پرسد که «اگر مردم از فشار و دردسر ترافیک خوششان نمی‌آید چرا هلیکوپتر نمی‌خرند؟!»[3]


- اوضاع زندگی کارگران

کارگران هم زندگی مناسبی نداشتند. آبراهامیان می‌نویسد: «قشر پائین‌تر طبقه کارگر - به ویژه کارگران ساختمانی، دستفروش‌ها، کارکنان کارخانه‌های کوچک و کارگران موقت - که مشمول طرح‌های بیمه و برنامه‌های مشارکت در سود نبودند، از مزایای برنامه‌های رفاه اجتماعی بهره‌مند نمی‌شدند. به بیان دیگر، درآمدهای بیش از حد نفت به فقر این توده‌های میلیونی که بیشترشان از روستاها به شهرها رانده شده بودند پایان نداد بلکه شکل آن را مدرن کرد.»[4]

مينو صميمي که ارتباط نزدیکی با فرح و دربار پهلوی داشت نیز درباره وضع کارگران در سال 54 می‌گوید: «در سال 1354، شاه دستور داد دستمزد كارگران در 21 واحد بزرگ صنعتي كشور، تا 30 درصد اضافه شود، و در سال بعد نيز، اكثر كارگران، مبلغي به اندازه‌ حقوق يك ماه خود به عنوان عيدي، در نوروز 1355 دريافت داشتند. ليكن علي‌رغم افزايش درآمد طبقات مزدبگير، هيچ بهبودي در معيشت آنها پديد نيامد؛ و اكثراً در شرايط سخت، به زندگي ادامه مي‌دادند. يكي به اين دليل كه تعداد افراد خانوارشان زياد بود و مشكل مي‌توانستند مخارج همه‌ اعضاي تحت تكفل خود را تأمين كنند؛ ديگر اينكه قيد و بندهاي مذهبي اجازه نمي‌داد مثل ديگران، به هركاري دست بزنند و بالاخره ترقي روزافزون هزينه‌ مسكن، مقادير عمده‌اي از درآمدشان را مي‌بلعيد.»[5]


- کمبود کالاهای اساسی زندگی

در سال‌های دهه 50 با وجود افزایش قیمت نفت اما در مقاطعی مردم از دسترسی به کالاهای اساسی زندگی ناتوان می‌شدند. در سال منتهی به سقوط رژیم شاه، بسیاری از کشتی‌های حامل مواد غذایی در بندرها لنگر انداخته و همانجا مانده بودند و اغلب کالاهای آن در حال گندیدن بود.[6] به دلیل همین کمبودها بود که شاه عقیده داشت مردم باید سبک زندگی خود را تغییر دهند؛ چنانکه اسدالله علم ذیل خاطرات 24 شهریور 1352 می‌نویسد: «...سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند!»[7]

از همین رو بود که فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر امریکا نیز وضعیت ایران در سال 1353 را «بدتر از سوریه» دانسته و عنوان می‌کند: «وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است... ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه ‌اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و به سوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه ‌آموزگاران، سرازیر شده است.»

در چنین شرایطی مردم حتی از ابتدایی ترین امکانات نیز محروم بودند. یک نمونه از این موضوع، قطع پرتکرار برق بود. در اين زمينه خاطره‌اي از پرويز راجي خواندني است. آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن به یاد می‌آورد: «موقعي كه به تهران رسيدم در هتل هيلتون، براي اولين بار به خاموشي برق برخوردم كه در ساعت شش و نيم بعد از ظهر آغاز شد و به مدت چهار ساعت تمام ادامه يافت. در طول اين مدت هيچ نقطه‌اي از شهر برق نداشت، به علت از كار افتادن تهويه‌ي هتل، چنان گرماي آزار دهنده‌اي به وجود آمد كه واقعاً نمي‌شد در اتاق هتل دوام آورد و طبيعي است كه در اين زمان، استفاده از راديو، تلويزيون هم مقدور نبود. در نگاهي كه از بالكن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبيل‌ها را ديدم كه به علت خاموشي چراغ‌هاي راهنمايي، در خيابا‌ن‌ها از حركت بازمانده‌اند و با به صدا‌درآوردن بوق‌هاي خود، نسبت به خاموشي برق، اعتراض مي‌كردند. من هم در این موقع برای اینکه از شدت ناراحتی خود بکاهم رو به مشروب آوردم ولی چون بر اثر گرما تمام یخ‌ها آب شده بود ناچار گیلاسی را از ودکای گرم پر کردم و لاجرعه سر کشیدم.»[8]

وی ادامه می‌دهد: «(31 تير 56) خاموشي‌هاي برق در ايران، رژيم را به سرگيجه دچار ساخته و سبب نارضايتي فراواني در بين مردم شده است. تا جايي‌كه ديگر هيچ‌كس، وعده‌هاي پشت سرهم رژيم را در مورد اينكه «افزايش مخارج تسليحاتي، اثري در كاستن از فعاليت در بهبود زندگي مردم ندارد» باور نمي‌كند. هم‌اكنون، مردم در ايران، به شدت از كمبود روشنايي برق و عدم توانايي در استفاده از تهويه و يخچال در بحبوحه‌ي گرما، عذاب مي‌كشند و احساس مي‌كنند؛ بودجه‌اي كه مي‌بايست صرف تأمين رفاه آنها شده باشد، به خريد جنگ افزار اختصاص يافته است.»[9]


- اوضاع زندگی روستائیان

آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران وضعیت روستائیان را که با رویای زندگی بهتر به شهر هجوم آورده بودند اینگونه توصیف می‌کند: «روستاييان كه به شهرها سرازير شده و آن‌طور که گفته مي‌شد، به دنبال خيابان‌هايي مي‌گشتند که سنگفرش‌شان از طلا بود، آنها را نمي‌يافتند، و در عوض به پرولتارياي بي‌ريشه و ساکن حلبي‌آبادهاي حومه تبديل مي‌شدند. تعداد نيروي كار ماهر، به علت ‌آنکه سيستم آموزش عموميِ در حال تکوين، از تقاضاي روزافزون جامعه بسيار عقب‌مانده بود، شديداً كاهش مي‌يافت... افراطي‌گري عجيب و غريب و پرطمطراق برخي از برنامه‌هاي مورد علاقه‌ شاه، زندگي و امرار معاش روستاييان را برهم زده و موجب نارضايتي و مخالفت [آنان] شده بود.»[10]

مينو صميمي، منشی فرح هم در رابطه با وضع زندگی روستائیان خاطره‌ای از سفر خود به یک روستا را روایت می‌کند. او می‌گوید: «در اواسط دهه‌ 50 شمسي، طي بازديدي از يك روستا، متوجه شدم مردم فلك‌زده‌ آن روستا در كلبه‌هاي بسيار محقر ساخته شده از گل و پوشال به سر مي‌بردند و نه تنها از آب آشاميدني سالم، كه حتي از امكانات اوليه‌ بهداشتي نيز محروم بودند. كوچه‌هاي تنگ و پر پيچ و خم روستا، انباشته از گل و لاي بود و تنها مغازه‌ فروش مواد غذايي در آن، محيطي كثيف و پرمگس داشت. لباس‌هاي ژنده و لوازم زندگي روستاييان؛ از قبيل: حصير، متكاي كهنه، لحاف پاره و... نيز كاملاً گواهي مي‌داد كه مردم، در وضع اسفباري زندگي مي‌كنند.

جواني كه به عنوان سپاهي دانش در آن روستا خدمت مي‌كرد، در پاسخ سؤال من، راجع به حال و روز مردم روستا، با لحني تمسخرآميز گفت: «اينجا نه حمام دارد، نه بهداشت و نه حتي جايي كه بتواند، كمك‌هاي اوليه‌ پزشكي در اختيار روستاييان بگذارد. ولي درعوض همان‌طور كه مي‌بينيد، شعبه‌اي از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، برايشان داير كرده‌اند...»

به همين جهت بود كه آن جوان سپاهي دانش، با اشاره به دفتر كانون پرورش فكري در روستاي محل خدمتش، مي‌گفت: «در حالي كه ما، بايد ماه‌ها با رؤساي‌مان، براي تأمين بعضي نيازهاي اوليه‌ مثل هزينه‌ سوخت مدرسه‌ روستا، چانه بزنيم؛ آنها ميليون‌ها پول مملكت را براي فعاليت سازمان‌هايي مثل اين، هدر مي‌دهند... كودكان اين روستا احتياج به پوشاك و غذاي بهتر دارند. ابتدا بايد فكري به حال بهبود وضع زندگيشان كرد و آنگاه، از نظر پرورش فكري هم روش‌هايي به اجرا درآورد كه با شرايط روحي آنها سازگار باشد. ولي شيوه‌ فعاليت كانون پرورش فكري به گونه‌اي است كه كودكان روستا، بعد از يكي دوبار مراجعه به شعبه‌اش در اين روستا، ديگر هرگز به سراغش نمي‌روند. زيرا تمام كتاب‌ها و وسايل سرگرمي موجود در كانون، برايشان حالت بيگانه دارد و اصولاً هم كودكان روستايي، چون ناچارند بعد از كار مدرسه، براي كمك به والدين خود، عازم مزرعه شوند، لذا، وقت آزاد چنداني، براي حضور در شعبه‌ كانون پرورش فكري ندارند.»[11]


- توصیفی از اوضاع تهران

حسین فردوست دوست صمیمی شاه اذعان دارد که محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. او می‌گوید به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط انقلاب سفید محمدرضا و به ویژه اصلاحات ارضی او صورت گرفت. به گفته فردوست محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت را صرف پروژه‌های بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکت‌های آمریکایی، انگیسی و اروپایی می‌رفت.

حسین فردوست با استناد به تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات درباره معضل شهرنشینی در سال 55 می گوید: «ظرف 5 سال 2 میلیون و 700 هزار نفر به جمعیت تهران، 500 هزار نفر به جمعیت مشهد، 500 هزار نفر به جمعیت اصفهان و 300 هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات، حومه شهرها در کپر یا خانه‌های گلی که خود می‌ساختند زندگی می‌کردند. در تهران 13 شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب می‌کرد که تلفاتی هم وارد می‌آمد ولی دوباره این کپرها برپا می‌شد. بدین ترتیب جمعیت شهرهای بزرگ به ویژه تهران به طور غیرمنتظره افزایش یافت و چون هیچ برنامه‌ای برای گسترش شهرها وجود نداشت نظم شهرها به هم خورد. مسئله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته شده بود تبدیل شد.»[12]

وضع مردم تهران به خصوص مناطق پایین شهری هم اصلا مناسب نبود. مینو صمیمی، منشی فرح که خود از نزدیک شاهد فقر و بدبختی مردم تهران بود خاطره خود از یکی از مناطق پایین شهر تهران را اینگونه توصیف می‌کند: «در زمان کودکی بارها مادرم مرا با خود به همین نقاط محروم آورده بود تا به مردم محتاج کمک کند ولی اینک پس از گذشت سال‌ها از آن دوران باز می‌دیدم که وضع زندگی مردم کماکان به همان منوال است. و عده کثیری از هموطنانم در شرایط نکبت‌بار عمر خود را در کلبه‌های محقر گلی می‌گذرانند. گرچه این وضع هم فقط به مناطق جنوب شهر تهران محدود نبود و نظایری به مراتب بدتر از آن را می‌شد در اکثر نقاط ایران به چشم دید.» مشاهده این وضع مینو صمیمی را با این سوال روبرو می‌کند که «راستی چرا شاه برای بهبود شرایط زندگی مردمی که در این نقاط محروم به سر می‌برند قدمی برنداشته است؟» مسئله‌ای که با شعار تمدن بزرگ از سوی شاه کاملا در تضاد بود.[13]

در همین رابطه، آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران می‌گوید: «زمان زيادي طول نکشيد که فهميدم سياست‌هاي شاه، هرچه که براي مردم به ارمغان آورده باشد، آسايش و خوشبختي به همراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهر‌ان که چنين بود. تهران، پايتخت ايران که به طرز شگفت‌انگيزي در پاي رشته کوه‌هاي البرز و قله‌هاي پوشيده از برف آن واقع شده بود، در سال 1974 يادبودي از بدترين مظاهر تمدن جديد به‌شمار‌مي‌رفت. شهري زشت، گسترده و پهن، بدساخت، غيرقابل شناسايي، مملو از جمعيت و اتومبيل که در زير ابري از دود سياه مدفون شده و آن را به صورت يکي از زننده‌ترين و نفرت‌آورترين پايتخت‌هاي جهان درآورده بود. هر نوع فعاليتي در اين شهر جريان داشت: ساخت‌و‌ساز، تخريب، فعاليت‌هاي تجاري، صنعتي و دولتي، که همه نشانه‌ ترقي ناگهاني و انفجارآميز اقتصاد يک مملکت است... يورش به سوي آنچه «تمدن بزرگ» خوانده مي‌شد، جاي آرامش و تأني فرهنگ اسلامي را گرفته بود؛ اما سرزندگي و هيجان و شادابي‌اي که قاعدتاً در يک جامعه‌ در حال پيشرفتِ سريع هم مورد انتظار است نيز در اين شهر ديده نمي‌شد.»


- تورم

یکی دیگر از مشخصه‌های ایران دهه 50 افزایش تورم است. به گفته عبدالمجید مجیدی که از دی‌ماه 1351 به ریاست سازمان برنامه و بودجه تعیین شده بود: «پس از افزايش قيمت نفت در سال‌هاي 1350 به بعد و به دنبال آن افزايش بودجه‌ دولت، تورم خيلي شديدي به‌وجود آمد و علت، آن بود كه برخورد صحيحي با مسئله‌ افزايش قيمت نفت وجود نداشت. سعي مي‌شد، راه‌حل‌ها از طريقي پيدا شود كه خيلي قابل توجيه نبود.»[14]

براساس آمار ارائه شده توسط بانک مرکزی، نرخ تورم در سال 1356 به بیش از 25 درصد رسید. نمودار زیر، فراز و فرود نرخ تورم را از سال 1350 تا 1356 نشان می‌دهد.

آنچه گفته شد تصویر ایران دوران محمدرضا شاه در آخرین دهه حیات رژیم پهلوی بود که از قضا با رشد سرسام‌آور قیمت نفت نیز همزمان شده بود. اما وضعیت مردم در پایتخت ایران بسیار فاجعه‌بار بود. به گفته اشرف پهلوي: «در فضاي ثروت فاحش برآمده از افزايش قيمت نفت، شكاف ميان فقير و غني عميق‌تر و آشكارتر و براي دوام و بقاي حكومت، خطرناك‌تر مي‌شد. تهران به آسمان خراش‌هاي چندين ميليون دلاري، محله‌ي مسكوني‌اي با كاخ‌ها و ويلاهاي ميليونرهاي جديد و بلوارهاي وسيع پر از اتومبيل‌هاي لوكس آراسته شد. با اين‌همه، علاوه ‌بر تهي‌دستان شهري كه در زاغه‌ها زندگي مي‌كردند و همه‌ اعضاي خانواده توي يك يا دو اتاق چپيده بودند و گاهي هم برق و آب جاري نداشتند، هنوز شمار عظيمي از مردم ما نيز در روستاهاي كوهستاني، در جاهاي پرت و دسترس‌ناپذير، روزگار مي‌گذراندند.»[15]


نگاهی به وضعیت معیشتی مردم ایران در دهه 50


پی‌نوشت‌ها:

1- فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داری در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آئین، تهران: موسسه انتشارات امیرکبیر، ص 152

2-  نیکی آر کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: علم، ص 302

3- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی، تهران: نشر نی، صص 551-550

4- همانجا

5- مینو صميمي، پشت پرده تخت طاووس، تهران: اطلاعات، صص 174 ـ 175

6- حسین فردوست، پیشین، ص 275

7- اسدالله علم، گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیر اسدالله علم)، ج 2، تهران: طرح نو،‌ ص 501

8- خدمتگزار تخت طاووس (خاطرات پرویز راجی)، تهران: اطلاعات، ص 9 و 95

9- پیشین، ص 82

10- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط (ایران 1357-1352) ترجمه محمدصادق حسینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، (1390)، ص 29

11- مينو صميمي، پيشين، صص 154ـ 155

12- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: اطلاعات، جلد 1، ص 275

13- مینو صمیمی، پیشین، ص 48

14- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 52

15- پیشین، ص 112


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات