فعالیت انقلابی کاشانیها در ماه رمضان سال 57 / شلیک عمال رژیم پهلوی به مردم کاشان در شب قدر
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شبهای قدر سال 1357 جنبههای سیاسی گستردهای نسبت به سالهای پیش از آن داشت و شهر کاشان هم از این قاعده مستثنی نبود. در این زمینه «کتاب انقلاب اسلامی در کاشان» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است واقعه درگیری روحانیون و مردم در شبهای قدر سال 1357 را از زبان سید محمد بهشتی چنین روایت میکند:
رژيم از روز دوازدهم ماه مبارك
رمضان به بعد، مبادرت به دستگيرى و بازداشت تعدادى از افراد و منجمله يكى از دوستان
ما، بهنام حاجسيدمصطفى ماجدى كرد... از سوى ديگر، ما نيز مصمّم بوديم كه با دعوت
از سخنرانان برجسته و شجاع، از فرصت چند شب احيا كه در پيش بود، بيشترين استفاده را
ـ به نفع نهضت ـ ببريم؛ لذا، روز بيستم ماه مبارك رمضان به اتفاق دو تن از دوستان آقايان
حاجعباس مسعودىنيا و حاجعلى شكرريز به قم رفتيم و به منازل بعضى از علما مراجعه
كرديم.
با زحمت زياد و راهنمايى يكى
از علما، يك روحانى سيد شناسايى شد و پس از مذاكره و قبول دعوت کردند. بحمداللّه به
سلامت به كاشان رسيديم و آن روحانى در منزل يكى از دوستان اسكان يافت. ما هم به دنبال
مراسم شب احيا رفتيم و ديگران نيز در مسجد گذر بابا ولى كار مىكردند. در آن روزها،
مسجد گذر بابا ولى بهعنوان پايگاه انقلاب در كاشان در بين مردم شناخته شده بود و مردم
مشتاق، از گوشه و كنار شهر براى برگزارى مراسم احيا و دريافت مسائل روز شركت مىكردند؛
لذا جمعيت حاضر در مسجد، يك جمعيت عادى و معمولى نبود. تمام مسجد و صحن پر از جمعيت
انبوه جوانان و مردان بود و بانوان نيز به صورت فشرده، در ايوان بالاى مسجد و حتى در
داخل دالان مسجد نشسته بودند و من نيز در كنار حوض نشسته و در انتظار فرا رسيدن نيمه
شب و استماع سخنان گوينده بودم.
پاسى از شب گذشته بود كه روحانى
مورد نظر، با عمّامه سفيد در مجلس حضور پيدا كرد. حضرت آيتاللّه صبورى نيز از قبل
در مسجد حضور داشتند.
حدود ساعت 2 بعد از نيمه شب،
روحانى دعوت شده براى سخنرانى به منبر رفت و در سخنان خود، به مواعظ و خطبههاى نهجالبلاغه
و نصايح حضرت امير(ع) به زمامداران اشاره كرد. گاهى اوقات، در بين بعضى از جملات، نامى
از رهبر انقلاب به ميان مىآورد كه جمعيت حاضر، با ذكر صلوات سخنان گوينده را تأييد
مىكردند و چون شب بود، انعكاس صداى صلوات و تكبير حاضرين تمام فضاى محوطه و اطراف
را به لرزه مىانداخت. در اواخر سخنرانى، مأمورين شهربانى كه از قبل خود را براى حمله
به اين مسجد و جمعيت شب زندهدار آماده كرده بودند، ناگهان از طريق هوا مسجد و جمعيت
را هدف قرار دادند و براى اولين بار، در شب، آن هم شب قدر در بين هزاران زن و مرد و
كودك، از منزل يكى از همسايههاى مسجد كه پسرش پليس بود، گازهاى اشكآور و خفهكن بهصورت
پى در پى به طرف جميعت شليك كردند.
جمعيت حاضر به محض شليك گازهاى
اشكآور، شروع كردند به شعار دادن، و پى در پى فرياد مىزدند: «مرگ بر شاه». مأمورين
رژيم كه تاب شنيدن غريو فرياد مردم را نداشتند، اقدام به شليك تيرهاى گاز خفهكننده
كردند. پس از مدتى، تمام صداها در گلو خفه شد. با ريختن آب بر سر و صورت، سوزش صورت
بيشتر مىشد. مردها روى هم مىريختند، زنها شيونكنان كفش و چادرهاى خود را رها كرده
و اگر مىتوانستند، خود را از مسجد بيرون مىبردند. آيتاللّه صبورى با وجود كبر سن،
در ميان جمعيت و داخل ايوان پايين حضور داشت. ديگر مجالى براى ادامه سخنرانى نبود،
لذا سخنران كه خود را از بالاى منبر به وسط مردم پرتاب كرده بود، از بيم دستگيرى به
كوچهها گريخت، يكى از اهالى او را به منزل خود برد و پس از صرف سحرى، به طرف قم حركت
كرد.