عدم همراهی جبهه ملی با قیام مردمی 15 خرداد 42

نخستین مساله‌ای که در بازخوانی موضع جبهه ملی در قبال حماسه 15 خرداد 42 نمود دارد، اختلاف شگرف و بی‌نظمی مطلق در موضع گیری افراد و گروه‌های این جبهه است و با این اوضاع فروپاشی این جبهه پس از این مقطع امری بدیهی بود.
سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۴

پایگاه مرگز اسناد انقلاب اسلامی – محمدعلی صدر شیرازی؛ جبهه ملی در جریان تحولات تاریخ‌ساز اوایل دهه 40 از جمله نهضت روحانیت و مردم علیه لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نیز رفراندوم، آشکارا مسیری جدا از خواست مردم را طی کرد. به اذعان بختیار: «در سال 1341 جبهه ملی از جنبش [آیت‌الله] خمینی پشتیبانی نکرد. در این تصمیم‌گیری من نقش داشتم. به هیچ قیمت نمی‌خواستم با سیستمی خود را مرتبط سازم که با پیشرفت و تحولی که ما تحسینش می‌کردیم عناد داشت... با چهار رأی در مقابل سه‌رأی تصمیم گرفتیم که اعمال [آیت‌الله] خمینی را به هیچ عنوان تأکید و تقویت نکنیم.»[1]

بدین ترتیب جبهه ملی دوم در حقیقت با شعار مبارزه با دیکتاتوری در صحنه حضور داشت اما در حقیقت پازل تفرقه‌افکنی رژیم بین نیروهای اجتماعی فعال را تکمیل می‌نمود. این رویکرد، عینا در مواضع جبهه ملی در قبال 15 خرداد 42 تکرار شد.


عدم همراهی جبهه ملی با مردم در خرداد 42

نخستین مساله‌ای که در بازخوانی موضع جبهه ملی در قبال حماسه 15 خرداد 42 نمود دارد، اختلاف شگرف و بی‌نظمی مطلق در موضع گیری افراد و گروه‌های این جبهه است و با این اوضاع فروپاشی این جبهه پس از این مقطع امری بدیهی بود.

برخی از سران جبهه به صورت تاکتیکی خود را زیر چتر امام خمینی نشان دادند اما این امر توجه کسی را جلب ننمود. اما برخی از گروه‌ها و افراد آشکارا بین جبهه و مردم مرزبندی نمودند. از جمله حزب ملت ایران، از احزاب جبهه ملی، «افراد حزبی خود را از شرکت در تظاهراتی که در روزهای 12و13 خرداد در مسجد یا سینه‌زنی‌ها بر علیه رژیم انجام می‌گرفت، منع کرد.[2]

مرور اسناد ساواک در خصوص قیام نیز گواه عدم حمایت ملیون از حرکت مردم است: «مرکز تظاهرات اخیر تهران در چند روز اخیر بیشتر بازار سرچشمه، میدان شاه و میدان اعدام و جنوب شهر بود. دانشجویان و اعضای جبهه ملی هیچ گونه دخالتی نداشتند. تظاهرات اخیر از طرف افراد متعصب مذهبی برپاشده بود.» یکی از اعضای سفارت امریکا نیز روایت می‌کند که در همان ایام و بعد از ملاقاتی که با یکی از رهبران جبهه ملی داشته است مطئمن شده که آنها در قیام ۱۵ خرداد نقشی نداشته‌اند.[3] پاکروان‌ رئيس‌ ساواک‌ نيز بعدازظهر پانزدهم‌ خرداد طی يک‌ مصاحبه‌ مطبوعاتی گفت‌: «تا آنجا که‌ من‌ اطلاع‌ دارم‌» جبهه‌ ملی در اين‌ جريانات‌ شرکت‌ نداشته‌ است‌.[4]

شمس‌الدین امیرعلائی از رهبران جبهه ملی در خصوص قیام 15 خرداد گفته بود هر چند دانشجویان فشار زیادی برای حمایت از آن وارد می‌کردند  و اصرار داشتند که اعضای جبهه به خیابان‌ها بیابند اما به دلیل غیراصولی بودن آن و حضور روحانیون، دخالت ما منطقی و دنیاپسند نبود و اگر ورود پیدا می‌کردیم نتیجه‌ای جز کشته شدن دانشجویان و از طرفی ریختن آبروی جبهه ملی نداشت.

برخی داده‌ها و اخبار صحیح از حضور بعضی از ملیون در قیام سخن می‌گوید. سوال اینجاست که آیا عده‌ای از جبهه، به واقع به مردم پیوستند؟ اندکی مداقه در شعارها و جهت‌گیری کنشی آنان گواهست، که برخی از وابستگان جبهه ملی‌گرا با حضور در صحنه، نه تنها از قیام مردمی به رهبری امام خمینی حمایتی نداشتند، بلکه ماموریت نفوذ، تفرقه‌افکنی و تغییر جهت دادن به امواج مردمی را پی می‌گرفتند. آنان در تحولات اوان دهه چهل، درحالی که مصدق در روستای خود دست از مبارزه برداشته بود با در دست داشتن تصاویر مصدق، سعی در به محاق بردن رهبری امام داشتند. همانان، در قیام 15 خرداد نیز با تصاویر و شعارهای انحرافی ایفای نقش کردند: «از طرف کمیته دانشگاه وابسته به جبهه ملی به افراد دانشجو دستور داده شده بود که حتی‌الامکان در بین متظاهرین نفوذ نموده و رهبری آنها را به‌عهده بگیرند.»[5]


واکنش ملی گرایان به حادثه 15 خرداد

قتل‌عام مردم و عمق جنایت تکان‌دهنده رژیم در این روز نیز تکانی به جبهه ملی نداد و سران آن، همچنان به جدایی و حتی لجبازی با مردم، مواضع مورد پسند رژیم و انفعال و اختلاف پای فشردند. رهبران جبهه ملی، دو سه روز پس از قیام ۱۵ خرداد، در زندان از حادثه آگاه شدند. بازرگان پیشنهاد کرد شورای عالی جبهه ملی، اعلامیه صادر کند و اعمال رژیم را محکوم نماید. قرار شد مطلبی نوشته و منتشر گردد. بحث درباره تهیه اعلامیه به اختلاف نظر و مشاجره کشید و سرانجام مقدمات فروپاشی جبهه ملی دوم را فراهم ساخت.[6]

بازگان در خاطرات خود می­نویسد که پس از بحث و بررسی نظرات موافقین (از جمله بازرگان) و مخالفین در هیات اجرائیه­ جبهه­ ملی دوم، بالاخره تصمیم به عدم صدور اعلامیه­ در محکومیت رژیم شاه گرفته می­شود. کوشش­های بختیار و دکتر سنجابی در عدم تصویب صدور اعلامیه چشم­گیر بود.

نهضت آزادی و بازرگان نیز به تبع از انفعال جبهه ملی، تصمیم بر سکوت می‌گیرد و حتی بیانیه­هایی که با امضای شاخه جوانان نهضت آزادی منتشر می‌شود را غیر مربوط به این تشکل دانسته و حتی آن را توطئه­ ساواک علیه خود معرفی می کند.[7]

اطلاعیه‌ نهضت آزادی تحت عنوان «دیکتاتور خون می‌ریزد» که در دفاع از قیام 15 خرداد منتشر شد موضع تعدادی از اعضای خارج از زندان این گروه بود. چندی بعد اعلامیه­ دیگری به امضای دستگاه اجرایی نهضت آزادی منتشر شد که اختلاف‌نظر آنان را با گروه منتشرکننده اعلامیه قبلی فاش ساخت. لطف‌الله میثمی در مورد این اعلامیه می­نویسد: « نهضت [آزادی‌] اطلاعیه‌های بعد از 15 خرداد را که به نام نهضت آزادی داده شده بود، نپذیرفتند».

عباس شیبانی از اعضای جبهه مقاومت ملی، عضو هیئت مؤسس و از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی و همچنین مسئول کمیته دانشجویی نهضت آزادی ایران، در مورد واکنش اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی نسبت به قتل عام مردم در 15 خرداد، از اعتراض خود به سکوت ملیون و انزوای مواضعش در جمع زندانیان می گوید: «[در نهضت 15خرداد] من زندان بودم که معلوم شد کشتار کرده‌اند. ما فردایش در زندان اعلام روزه کردیم. ولی جبهه‌ملی‌ها و چپی‌ها همراهی نکردند. ملّیّون و بعضی از نهضتی‌ها هم همراهی با ما نکردند. ساواک هم ما را که روزه بودیم به زور چایی خوراند که نگوییم ما روزه‌ایم. جبهه ملی و بعضی اعضای نهضت آزادی، صریحاً مخالف بودن که از 15خرداد حمایت بکنیم! ما آن را یک قیام مردمی می‌دانستیم ولی آن‌ها می‌گفتند که یک عده نادان و چاله‌میدانی و فلان، علیه اصلاحاتِ شاه و آمریکا شورش کرده‌اند!»[8]

مروری بر اسناد گواه سکوت عجیب مصدق در این جریان می‌باشد و این امر، این ادعا را باورپذیر می‌کند که موضع ذلت‌بار جبهه از درون زندان، با کسب دستور از مصدق باشد: «سران جبهه ملی حاضر نمی‌شوند یک بیانیه در حمایت از مردمی که در خیابان‌ها کشته شدند، صادر کنند. آنان در زندان هستند، محاکمه شدند و حتی حکم‌شان را گرفتند اما باز هم حمایت نمی‌کنند. آنان در جلسه‌ای دور هم جمع می‌شوند تا بررسی کنند که آیا باید حمایت کنند یا نکنند و درنهایت با اعلام نظر مصدق تصمیم می‌گیرند که حمایت نکنند. اختلاف میان اعضای جبهه ملی به راه می‌افتد و در نتیجه جبهه ملی سوم نیز منحل می‌شود. »[9]

بازخوانی مواضع ملیون در هفته‌ها و ماه‌های بعد از 15 خرداد، گواه تلاشی بی ثمر برای قلب ماهیت این قیام و لکه دار نمودن آن، با هدف لاپوشانی مواضع ضدمردمی و سیاه ملیون در قبال این جنایت رژیم است. خلیل ملکی رهبر جریان سوم یک هفته بعد از قیام ۱۵ خرداد ضمن صدور اطلاعیه‌ای این قیام را تحلیل می‌کند و ضمن ارتجاعی دانستن آن، دلیل گرایش مردم به روحانیت را در نبود رهبری مصمم در جبهه ملی و در مقابل، وجود آن در نزد روحانیت می‌بیند.[10]

سرانجام تاریخ ثابت کرد همانطور که جبهه ملی در بزنگاه‌های سیاسی با مردم همراهی نکرد، مردم نیز این جبهه را به انزوای تاریخ هدایت کردند.


پی‌نوشت‌ها:

1. شاپور بختیار، یکرنگی، ص140

2. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 2، ص355

3. همان، به نقل از قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۳۶۷٫

4.روزنامه‌ها‌ي اطلاعات و کيهان، 15/3/1342

5. قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک، 1378، ج 3، ص 32، تاریخ 16/3/42

6. نجاتی،غلامرضا، شصت سال خدمت و مقاومت(خاطرات مهندس بازرگان)، ج۱، تهران، موسسه رسا، ۱۳۷۷،  ص ۳۴۵٫

7. ن ک محمدعلی صدرشیرازی، دولت موقت، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 96

8. «مبارزات ملی مذهبی نیم قرن اخیر در گفت‌وگو با دکتر عباس شیبانی»؛ فصلنامه کتاب نقد، سال چهارم، ش13، ص62

9. مروری بر جبهه ملی؛ از دوستان مصدق تا شاپور بختیار. یعقوب توکلی/ روزنامه فرهیختگان ش 29/1/98

10. موسوی زاده، پیشین

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات