جستجوی ردپای بنیصدر در کودتای نقاب
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در پروندههای کودتای نقاب، نام ابوالحسن بنیصدر، رئیسجمهور وقت نیز دیده میشود. اما ارتباط او با کودتا چه بود؟
در مورد افرادی که در کودتا مشارکت داشتند در یکی از اسناد محرمانه سپاه پاسداران از مهندس اسفندیار درویش (مشاور صنعتی بنیصدر) و منوچهر مسعودی (مشاور حقوقی بنیصدر) نام برده شده است که محور ارتباطی بنیصدر با بختیار بودهاند. درویش از جمله کسانی بود که در کودتای نقاب نقش فعالی داشته و با منوچهر قربانیفر، سرشاخه ملی کودتاچیان همکاری نزدیک داشت و قبل و بعد از کودتا میلیونها تومان پول رد و بدل کرد.
بهزاد نبوی که در مرداد 1360 وزیر مشاور نخستوزیر بود، درباره نقش بنیصدر در کودتای نوژه در مصاحبهای اعلام کرد: «... فرمانده نیروی هوایی وقت به فرمان بنیصدر، [هواپیماهای باقیمانده آمریکا را در صحرای طبس] بمباران کرد تا اسناد وابستگی وی به آمریکا افشا نگردد. بنیصدر که فهمیده [بود] امکان دارد بهمن باقری فرمانده نیروی هوایی وقت دستگیر شود و مچ وی باز شود، مسئولیت آن را خود قبول کرد و زمانیکه باقری را از سرپرستی نیروی هوایی کنار گذاشتند، بنیصدر بلافاصله او را به سرپرستی هواپیمایی کشوری منصوب کرد».
براساس نقشه کودتاچیان، بنیصدر از ابتدا در لیست کسانی بود که باید کشته میشد. اما بعداً تصمیم گرفته شد او را دستگیر کنند: «ابتدا قرار بود که رئیسجمهور توسط گارد محافظ خودش که جزو عوامل کودتا بود، به قتل برسد. بعد بهتدریج این موضوع تخفیف پیدا کرد تا جاییکه مهمترین گروه تروریست کودتا وظیفه پیدا کرد که حوالی منزل رئیسجمهوری بوده و وی را دستگیر سازد».
همچنین تیمسار محققی اعتراف میکند: «آقای بنیصدر را زنده میخواستند... قرار بود که یک تعدادی، گروهی بروند و آقای بنیصدر را بگیرند. نمیدانم کی، چطوری، ولی قرار بود که وقتی سوپرنیک رد میشویم، از روی شهر هم سوپرنیک رد شویم، احیاناً ممکن است آقای بنیصدر بیاید بیرون که ببیند چه خبر است، همان موقع که میآید بیرون تا ببیند چه خبر است، گرفته شود».
دربارهی نقش بنیصدر در کودتای نوژه چند احتمال وجود دارد:
1- در آن زمان بنیصدر از سویی مقدمات تشکلهایی را برای حفظ قدرت خود فراهم آورده بود و از سوی دیگر هنوز از پایگاه مردمی (بهدلیل تظاهر به وفاداری به امام) برخوردار بود. اگر از دید شاخهی نظامی هم پوشیده بود، حداقل برای سران سیاسی کودتا، قابل درک بود که بنیصدر متحد استراتژیک امام و انقلاب نیست. او سودای تمرکز قدرت در سر خود میپروراند و با ریا و نفاق میکوشید تا اهرمهای اصلی نظامی ـ سیاسی را با حرکت خزنده به چنگ آورد. لذا بمباران جماران نه تنها ضربهای متوجه بنیصدر نمیکرد بلکه به او مجال و فراغت برای تحقق اهداف خود میداد.
مسلماً بعید نبود که پس از کودتا بنیصدر از موضع خونخواهی امام و در مقام رئیسجمهور و با حمایت بخش وسیعی از ملیگرایان مذهبی و غیرمذهبی و نیز منافقین وارد صحنه شود و در نقش رهبر انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مردم را به مقاومت در برابر کودتا فراخواند و احیاناً بذری را که کودتاگران میپاشیدند ثمرش را او درو کند. بنابراین رأیدادن به قتل بنیصدر میتوانست تمهیدی باشد برای حذف یک رقیب توانمند و خطرناک.
ولی موقع و مقام بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور نیز قابل تعمق بود. بنیصدر بهعنوان یک خطر برای کودتا در عین حال میتوانست به تضمینی برای تثبیت آن بدل شود. اگر او را در برابر دو راهی مرگ یا زندگی به بهای همراهی با کودتا و در نتیجه سهیمشدن در قدرت قرار میدادند، بنیصدر چه میکرد؟ اگر او سازش میکرد اولاً از تفرقه و تشتت در طبقهی ملیگرایان تا حدودی جلوگیری میشد و ثانیاً وجههی بنیصدر ضمیمهی وجههی شریعتمداری میشد و دست کودتاگران برای فریب تودهی مردم بازتر میبود.
2- محققی علاوه بر فعالیت در سازمان نقاب، در محفل دیگری که در اندیشهی تحقق یک کودتای مستقل از دارودستهی بختیار بودند، رفت و آمد داشت. تیمسار باقری و تیمسار شادمهر از جمله اعضای این محفل از اشراف نظامی بودند. این گروه با تجمع پیرامون بنیصدر مترصد بودند تا با انجام یک کودتا، روحانیت اصیل را از متن به حاشیه برد و ملیگرایان را از حاشیه به متن آورد. سران نقاب بیمناک بودند که مبادا با ضد کودتای اطرافیان بنیصدر مواجه گردد و برنامههای کودتا درهم ریخته شود. در این صورت دستگیری بنیصدر، هم امکان وقوع یک ضد کودتا را کاهش میداد و هم دستاویز بعدی گروههایی مانند منافقین، که علاوه بر امام ممکن بود قتل رئیسجمهور را نیز وسیلهای برای تحقق اهداف خود بدل کنند، سلب میشد.
3- آمریکا بر این امر وقوف داشت که نظام جانشین جمهوری اسلامی ایران باید پیرامون یک شخصیت مشهور و نسبتاً خوشنام و مشروع تشکیل شود، تا پس از کودتا جامعه حتیالامکان از درگیرشدن در یک جنگ داخلی مصون بماند و در مدت کوتاهی ثبات لازم را کسب کند. در بین شخصیتها و در شرایط آن روز بنیصدر بهدلایل مختلف مناسبترین کاندیدای آمریکا برای بود. با وجود این، اگر از همان آغاز نام بنیصدر پیش کشیده میشد عناصری که حول بختیار گرد آمده بودند، پراکنده میشدند. لذا تا زمانی که کودتا استخوانبندی بیابد، ضروری بود که بختیار در رأس سازمان کودتا مستقر باشد.
پس از نزدیکشدن موعد کودتا، مسئله صرفاً در این حد که بنیصدر باید زنده بماند، مطرح شد. بنابراین اگر کودتا تحقق مییافت، بعید نبود که ریاست بنیصدر بر رژیم کودتا تحمیل شود. بنابراین در چارچوب طرحهای دههی 1980 «کمیسیون سهجانبه» (حاکمیت سه مرکز آمریکا، اروپا و ژاپن بر جهانی یکپارچه و متحد غرب) مبنی بر تلاش آمریکا در تعدیل حکومتهای استبدادی دوامناپذیر به رژیمهای ظاهراً دموکراتیک دولت آمریکا، رژیم پهلوی پس از گسست پرآشوب یک و نیم ساله (دوران حاكمیت انقلابی جمهوری اسلامی) به یک رژیم آمریکایی مشروطهی سلطنتی (بختیار) و یا به یک جمهوری غربی (بنیصدر) پیوند میخورد.
البته پس از شکست کودتا، بنیصدر در کارنامهی خود در روز شنبه 21 تیر 1359 ادعا کرد: «من تا این زمان در کشف این توطئهها موفق بودهام». در همین رابطه، دکتر جواد منصوری معتقد است: «اینکه بنیصدر میگفت من از کودتای نوژه خبر داشتم درست است. او از کودتا خبر داشت چون خودش جزئی از کودتا بود و درون تشکیلات کودتا دارای نقش بود.»
منبع: کتاب «بنیصدر از ظهور تا سقوط»؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی