واکنش امام خمینی به بمباران جماران توسط رژیم بعث
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بمباران شهرها و کشتار مردم توسط جنگندههای بعثی یکی از بحرانیترین حوادث سالهای جنگ بود. در این مدت حفاظت و حراست از نقاط مهمی همچون بیت امام در جماران حساسیت مضاعفی ایجاد میکرد.
در کتاب خاطرات حاج عیسی جعفری (خادم امام) با عنوان «عیسای روحالله» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است: در هنگام بمباران توسط رژیم بعث عراق حضرت امام خیلی تأکید میکردند که مواظب باشید. اطرافیان فکر میکردند طبعا حالا که این قدر امام محتاط هستند، خودشان هم به همین توصیه عمل میکنند. یکبار که بمباران شد همه تصور میکردند امام هم برای پناه آوردن از اتاقشان بیرون میآیند؛ اما امام به آقای اشراقی گفت که من نمیآیم شما خانم و بچهها را ازاینجا بیرون ببرید؛ ازاینجا بیرون نمیآیم. اصرار اطرافیان هم مؤثر واقع نشد.
یکبار ازنخست وزیری به بیت آمدند و گفتند که ساعت پنج صبح قرار است ایران و ازجمله جماران را بمباران کنند. من هراسان از جان امام بلاتکلیف مانده بودم. همه خواب بودند و به بنده این خبر رسیده بود. دل را به دریا زدم و از سر اجبار نصف شب حاج احمد آقا را بیدار کردم. ایشان معترض شد و گفت چرا این وقت شب مرا بیدار کردی؟ وقتی جریان را گفتم سریع بلند شد. رفت و ماجرا را برای حضرت امام تعریف کرد؛ ولی امام اصلاً به خبر محلی نگذاشت و برنامه طبیعی خود را پی گرفتند!
ساخت پناهگاه برای امام
در موقع بمبارانها یک پناهگاهی بهصورت آماده و سوله مانند درست کردند و در اتاق امام کار گذاشتند که ایشان در مواقع حمله در آن پناه بگیرند؛ اما اطرافیان هر کاری کردند تا امام را برای استفاده از آن و پناه گرفتن مجاب کنند مؤثر واقع نشد. امام از کنار آن مکرراً رفتوآمد داشتند ولی پایشان را در آن نگذاشتند. من هم هرچه اصرار کردم میگفتند: «مگر همه مردم پناهگاه دارند و میروند در پناهگاه که من بروم؟»
بعداً حاج احمد آقا دستور ساخت یک زیرزمین خیلی بزرگ و مرتب را داد که در آن اتاقی برای امام بود؛ اما بازهم ایشان اصلاً پایشان را در آن نگذاشتند.
امام خمینی در موقع بمباران فقط دعا میخواندند. من خیلی وقتها روی پشتبام بودم و میدیدم بعد از نماز مغرب بیرون میآیند و تقریباً تا نیم ساعت ایستاده دعا میخواندند. در موقع بمباران هم همینطور عمل میکردند. این هم از صحنههای خیلی جالبی بود که من از روی پشتبام میدیدم.