چرا سوریه اولین مقصد امام خمینی بود؟ / ماجرای تصمیمگیری امام برای سفر به فرانسه
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از انعقاد قرداد الجزایر بین رژیم پهلوی و رژیم بعث در سال 1353، به تدریج محدودیت و سختگیریها بر امام و یارانش شروع شد. رژیم عراق تلاش کرد که از فعالیتهای امام و یارانش به عنوان سرسختترین مخالف شاه جلوگیری به عمل آورد. افزایش فشارها و محدودیتها موجب شد که امام تصمیم بگیرند تا از عراق هجرت کنند.
آیتالله ناصری در اینباره میگوید:
«بالاخره حضرت امام مصمم شدند که دوستانشان را جمع کنند و برای رفع مشکلی که بهوجود آمده است تصمیم بگیرند. مرحوم احمد آقا، اطرافیان حضرت امام ـ از جمله بنده ـ را خبر کردند و ما در منزل احمد آقا جمع شدیم. در آنجا صحبت شد که امام مصمم به خروج از عراق هستند. اما چگونه و به کجا؟ هنوز مشخص نشده بود... .
***سوریه؛ اولین مقصد امام ***
این بحث درگرفت که امام به کجا بروند خوب است؟ ما گفتیم که کشورهای غربی ـ مانند آمریکا و انگلیس ـ برای این منظور مناسب نیست. این بود که بحث کشورهای اسلامی را مطرح کردیم و دنبال گزینهای میگشتیم که مناسب باشد. ملاحظه شد که هر یک از کشورهای مزبور به آمریکا وابستگی دارند و از شاه حساب میبردند. این بود که حس کردیم رفتن امام به این کشورها موجب محدودیت بیشتر ایشان خواهد شد. بحث کشور سوریه به میان آمد، گفتیم که این کشور بسیار مناسب است. بقعه شریف حضرت زینب (ص) و حضرت رقیه (س) در این کشور واقع است و شیعیان به این اماکن توجه دارند. لذا حضرت امام آنقدر احساس غربت نخواهند کرد. در نهایت کشور سوریه انتخاب شد و به تصویب جمع رسید.
در مرحله بعد این بحث مطرح شد که ارتباط سوریه با عراق قطع است و مرزهای دو کشور به روی یکدیگر بسته است و ارتباطی وجود ندارد و اگر ما بخواهیم بهطور مستقیم به این کشور برویم، این امکان وجود ندارد حتی بعید نیست دولت عراق به دنده لجاجت بیفتد و برای ما مشکل درست کند، این بود که مطرح کردیم که چه باید کرد. به این نتیجه رسیدیم که راحتترین راه عبور از راه کویت است. رابطه عراق در آن ایام با کویت خوب بود و گرفتن ویزای کویت برای ما آسان بود. این بود قرار شد به کویت و از آنجا به سوریه برویم.
*** آمادهسازی مقدمات سفر ***
بعد از جمعبندی مطالب نتیجه صحبتها را به احمد آقا اطلاع دادیم و قرار شد ایشان گزارش این نشست و نتایج آن را به اطلاع امام برسانند و نتیجه را به ما بگویند. ظاهراً حضرت امام این طرح را پسندیدند و گفتند هرطور که صلاح میدانید، عمل کنید. برای رفتن به کویت نخست باید ویزا میگرفتیم. در اینکه چطور ویزا بگیریم، بحث شد و قرار شد از طریق یکی از دوستانمان، حاج عباس مهری، که مقیم کویت و نماینده حضرت امام در آن کشور بود، اقدام کنیم. پسران این شخص در کویت بودند و یکی از آنها در قسمت اطلاعات گذرنامه بود... به هرحال گذرنامهها را به کویت فرستادیم... . نام حضرت امام در گذرنامه «روحالله مصطفوی» بود و حساسیتی برنمیانگیخت و اگر عکس ایشان را تطبیق نمیکردند، ایشان میتوانستند عبور کنند. بعد از آن صحبت شد که آیا بهتر نیست هوایی سفر کنیم...؟ در نهایت به این نتیجه رسیدیم که سفر زمینی بهتر است. مطلب با امام در میان گذاشته شد که ایشان هم اجازه دادند که زمینی سفر کنیم.
*** قید محرمانه سفر امام ***
یک هفته صرف تهیه دیگر اسباب سفر شد. به لحاظ اینکه میخواستیم این سفر محرمانه باشد، قرار شد که دوستانِ همسفر خبر مسافرت را حتی به خانوادههای خود نگویند و تعهد دادند به این قول وفادار باشند و بعد از رسیدن به مقصد، به خانوادههایشان اطلاع دهند... به هرحال روزی که بنا شد به سمت مرز کویت حرکت کنیم، شبهنگام قرار گذاشتیم که بعد از نماز صبح وقتی حضرت امام نمازش را خواندند، ماشین به منزل ایشان مراجعه و ایشان را با احمدآقا سوار کنند، ما هم با دوستان در وقت سحر به حرم برویم و بعد از زیارت خارج شویم...
صبح روز حرکت وقتی از حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) خارج شدیم، ناگهان با آقای دکتر یزدی برخورد کردیم. او از آمریکا آمده بود. میشد حضور او را حمل به تصادف کرد. او ابتدا با آقای دعایی برخورد و ملاقات کرد. دکتر یزدی دنبال این بود که با امام ملاقات کند. به او گفتیم ما سفری در پیش داریم، دوستان مصلحت را در این دیدند که دکتر یزدی در نجف نمانند. این بود که او هم به ما ملحق شد. بعد از اینکه نماز صبح را خواندیم حرکت کردیم. با اینکه مسئله را مخفی نگه داشتیم، ولی دولت عراق مطلع شده بود و دو ماشین همراه ما میآمد. آنقدر رفتیم تا اینکه هوا روشن شد...
*** ممانعت کویت از ورود امام ***
بعد از آنکه حضرت امام و همراهانش به سمت مرز کویت حرکت کردند، ارتباط تلفنی با کویت برقرار شد و هماهنگیها صورت گرفت. مأموران مرزی در ابتدا به این مسافران مشکوک نشدند و به داشتن ویزای آنها اکتفا کردند. امام از ماشین پیاده شدند و آماده بودند که از مرز عراق بگذرند و به کویت بروند. در این حال یکی از مأموران اداره گذرنامه به شک میافتد و مانع عبور آنان میشود و از نام امام سؤال میکند. شک مأموران بیشتر میشود و از طریق تلفن مسئله را با مقامات بالا مطرح میکنند. اینجاست که قضیه لو میرود و امیر کویت و مجلس این کشور و نمایندگان پارلمان و... از حضور امام آگاه میشوند. در سطح مقاماتِ کویت مطرح میشود که امام خمینی اینجاست، چه کنیم؟ بعد از حدود چهار تا پنج ساعت که امام را در آنجا معطل میکنند، پارلمان کویت تصویب میکند که آقای خمینی حق ورود به کویت را ندارند. نزدیک غروب نتیجه را به امام اطلاع میدهند و مقامات کویت از این بابت عذرخواهی میکنند. همه ما ناامید شدیم و نمیدانستیم چه کار کنیم؟ هر قدر که دوستان تلاش کردند که مسئله را حلوفصل کنند نشد. در کویت نیز آقای مهری منتظر آمدن امام بودند و برای استقبال به لب مرز آمده بودند، تلاشها بینتیجه ماند و قرار شد به نجف بازگردند...
*** تصمیم شخص امام برای سفر به فرانسه ***
حضرت امام شب را در بصره سپری کردند. احمدآقا و همراهان امام در تردید بودند که چه باید کرد؟ راه بصره تا بغداد طولانی بود و اگر میخواستند به بغداد بروند، ناچار بودند از هواپیما استفاده کنند، عراقیها هم به امام و همراهان ایشان گفتند: تصمیم با شما، اگر قصد دارید با هواپیما بروید وسیله مهیاست. و اگر قصد دیگری دارید به ما بگویید. امام و همراهانش تا صبح معطل شده بودند، احمد آقا بعداً نقل میکرد: هنگام صبح بود و ما به همراه امام در اتاق به حالت بلاتکلیف به سر میبردیم. ناگهان امام بنده را صدا کردند و گفتند: میرویم فرانسه».
بنابر گزارشهای ساواک، با اطلاع رژیم شاه از حرکت امام و یارانش به طرف مرز کویت ممانعت به عمل آمد. رژیم شاه دولت کویت را تحت فشار قرار داد که از ورود امام خمینی به کویت جلوگیری کند.
همچنین امام خمینی درباره دلایل انتخاب فرانسه بهعنوان مقصد بعدی سفر در وصیتنامه الهی سیاسی خود فرمودهاند: «از قرار معلوم بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس بهوسیله آنان بوده است که این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد، پاریس را انتخاب نمودم در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود. آنها تحت نفوذ شاه بودند ولی در پاریس این احتمال نبود».
منبع: تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات امام خمینی (س) در نجف، مرکز اسناد انقلاب اسلامی