پاسخ امام(ره) به پیشنهاد سازش با آمریکا
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ فضلالله مهدیزاده محلاتی معروف به فضلالله محلاتی در سال 1309 در محلات به دنیا آمد و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی در مکتبخانه در سال 1324 وارد حوزه علمیه قم شد. وی از سال 1326 با فدائیان اسلام آشنا شد و از دهه چهل با شروع نهضت اسلامی به صف انقلابیون پیوست. آیتالله محلاتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز سنگر مبارزه را رها نکرد تا اینکه در اول اسفند ۱۳۶۴ درحالی که عازم جبهههای جنگ بود مورد حمله دو فروند جنگنده عراقی قرار گرفت و به شهادت رسید. در ادامه بخشی از خاطرات آیتالله شهید محلاتی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است را میخوانید:
*** توجه ویژه امام خمینی(ره) به مستضعفین ***
شهید محلاتی در کتاب خاطرات خود با عنوان "خاطرات و مبارزات شهید محلاتی" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است٬ درباره توجه امام خمینی(ره)
به مستضعفین و همراهی متقابل این قشر با انقلاب اسلامی میگوید: یک شب قبل از آنکه
[امام] به قم تشریف ببرند یک فیلمی را از
تلویزیون دیده بودند. فیلم کاخ و کوخ و مردمی را که در محلههای پایین و جنوب شهر
زندگی میکردند نشان میداد که در کجا زندگی میکنند، لباسشان چه جور است. خانههایشان
را نشان میداد، چادرهایشان را نشان میداد، عشق اینها را به امام نشان میداد که
میگفتند "این انقلاب پیروز شود و امام را خدا نگه دارد، ما خانه میخواهیم
چکار."
امام(ره) متغیر و ناراحت بودند. شب آخر بود، یادم هست اینها را خواستند: مرحوم شهید بهشتی، آقای هاشمی و مرحوم مطهری بودند. امام عصبانی فرمودند: من میروم قم و چند مطلب را الان میگویم. سه مطلب بود. الان من دو مطلبش یادم هست. یکی اینکه در مملکت اسلامی نمیشود ربا باشد باید فوری برنامهریزی کنید که ربا از این مملکت برود. نمیشود اسم یک حکومتی اسلامی باشد و ربا در آن مملکت رسمی باشد. مسئله دوم، مسئله خانه برای مستضعفین. فرمودند: تمام خانههایی که از طاغوتیها مصادره میشود- که از شاه و بستگانش بوده- همه باید تبدیل شود به خانه برای مستضعفین. اگر نکنید خودم از قم بلند میشوم میآیم تهران همهتان را کنار میزنم حکومت را خودم اداره میکنم. با این عصبانیت صحبت میکردند.
****پاسخ امام(ره) به پیشنهاد سازش با آمریکا ***
یکی از اصلیترین
اهداف مبارزه با رژیم پهلوی، مبارزه با آمریکا بود و امام خمینی(ره) نیز از اوایل
دهه 40 این را نشان داده بودند. با این حال بسیاری از جریانها که در راس آن نهضتآزادی
قرار داشت به دنبال حفظ رابطه دوستانه با کاخ سفید بوده و از مبارزه مستقیم با
امریکا ابا داشتند. آنان حتی تلاش میکردند تا هدف اصلی مبارزه با رژیم پهلوی را
که امریکا بود تغییر دهند. شهید محلاتی در بخشی از خاطرات خود درباره تلاش نهضت
آزادی برای منحرف کردن هدف مبارزه از آمریکا به مسائل دیگر و پاسخ امام
خمینی(ره) به این جریان میگوید: اولین مصاحبهای که امام داشتند و ایشان را راضی
کرده بودند که مصاحبه کند با "لوموند" بود. بعضی افراد از نهضت
آزادی با خبر شده بودند که بناست برخی مخبرین بروند آنجا و بعضیها هم همراهشان
بروند آنجا برای ترجمه. اینها با آنها دست به یکی کرده بودند و خط داده بودند که
به امام(ره) تذکر داده شود که تند نرود و به خصوص به آمریکا حمله نکند.
یک روز مرا
خواستند. اینها میدانستند که من در ارتباط با امام هستم – مثل اینکه منزل
آقای احمد صدر حاج سیدجوادی بود- یادم نیست حالا - چند نفر از نهضت آزادی بودند،
ایشان گفتند که بناست مصاحبهای بشود خوب است شما به امام اطلاع بدهید که در این مصاحبه
که حالا در دنیا منتشر میشود به آمریکا حمله نکند. گفتم: چرا؟ گفتند: برای اینکه
ما که نمیتوانیم تنهایی کشورمان را اداره کنیم، نیازمندیهایی داریم، اقتصاد و
همه چیز ما وابستگی دارد به خارج، ما با کشورهای شرقی که نمیتوانیم ارتباط پیدا
کنیم، آنها کمونیست هستند و ما موحد هستیم، لابد باید با غرب یک مقداری کنار
بیاییم و مصلحت نیست که به آمریکا حمله شود.
من گفتم که حرف شما چند تا اشکال دارد؛ یکی این که امام شخصیتی نیست که به حرف من و امثال من گوش کند، ایشان یک دیدی دارند و یک تشخیصی دارند، خودشان عمل میفرمایند و ما اصلا با استبداد مبارزه میکنیم برای این است که ریشه استعمار را از این مملکت بکنیم. شاه نوکر آمریکاست. ما که نمیخواهیم این نوکر از بین برود و ارباب سرجایش باشد. چه فرق میکند؟ مسئله شخصی شاه که مطرح نیست، شاه به عنوان نوکر و دست نشانده آمریکا برای ما مطرح است و باید از بین برود و هر کسی هم باشد همین طور است و این اصل مطلب است. این جریان گذشت و من هم پیغام ندادم. بعد معلوم شد که پیغامشان را به وسایل دیگری به گوش امام رساندهاند. یادم هست امام در یکی از سخنرانیهایشان در نجف این مسئله را فرمودند که بعضی به من میگویند: به آمریکا حمله نکن، اصلا ریشه همه جنایات آمریکاست، چطور میشود به آمریکا حمله نکنیم؟
*** سیاست گام به گام ملیگراها در روزهای اوج نهضت اسلامی ***
آیتالله شهید محلاتی در بخشی از خاطرات خود که توسط مرکز اسناد
انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره سیاست گام به گام اعضای جبهه ملی و نیز نهضتآزادی
در روزهای اوج نهضت اسلامی میگوید: یک شب یادم هست که جبهه ملی درخواست کرد که چند نفر از طرف جامعه روحانیت
بیایند و جلسه مشترکی داشته باشیم تا بتوانیم مبارزه را هماهنگ کنیم. ما پنج نفر
رفتیم منزل آقای ادیب. آنجا دکتر سنجابی و داریوش فروهر و بسیاری از افراد جبهه
ملی بودند. من در آنجا یک مقداری تند شدم به اینها و گفتم که این کیفیت مبارزه شما
با ما هماهنگ نیست، با امام هم نمیخواند. شما اگر راست میگویید باید بیایید
دنبال امام. این امت امروز دنبال شما نیستند، دنبال امام هستند. دکتر سنجابی گفت:
آخر امام میگوید حکومت اسلامی، من دو دفعه کتاب ولایت فقیه ایشان را خواندهام و
هیچ نفهمیدهام. من اصلا معنای حکومت اسلامی را درک نمیکنم. شما برای من توجیه
کنید. یک مقداری هم که توضیح میدادیم میدیدیم که اصلا خیلی دور است از مسائل. بعضی
دیگرشان میگفتند که ما حاضر هستیم، ولی در حدی که اگر یک روز ما را گرفتند
بتوانیم در دادگاه از خودمان دفاع کنیم.
من در آنجا چندین مورد نوشته بودم. یادم هست به اینها گفتم که شما
بعد از این که مبارزات امام شروع شد- از انجمنهای ایالتی و ولایتی - وقتی که در
رفراندوم شما را گرفتند و بعد شما آمدید، دیگر یک قدم در راه مبارزه بر نداشتید -
چون جبهه ملی مبارزه نمیکرد- الان هم که فضای باز سیاسی مطرح شده اگر شما یک جمله
علیه آمریکا گفتید، ما همه حرفهایمان را پس میگیریم. شما همین مسائل کلی یعنی همان
تز دکتر مصدق - که شاه باید سلطنت کند نه حکومت - را دنبال کردهاید. میگویید
قانون اساسی و اصلا حاضر نیستید علیه رژیم یک کلمه صحبت کنید.
چند مورد را ذکر کردم. بعضی از دوستان مخالف بودند و جلوی مرا گرفتند. نظرشان این بود که فعلا باید با این آقایان همفکری و همکاری کرد و آخرین حرفی که زدند این بود که شما به امام بگویید یک مقداری تنزل بکند [ کوتاه بیاید] تا ما با هم در مبارزه هماهنگ شویم. با شاه فعلا کاری نداشته باشند، اسم او را نیاورند، به تدریج ما به جلو میرویم. این سیاست گام به گام معروف را در مبارزه هم میخواستند ادامه بدهند. نه به مبارزه با آمریکا موافق بودند، و نه مبارزه با شاه. اصل مسلمی که برای آنها مطرح بود وظیفه شرعی نبود، وظیفه خود را این میدانستند که ما تابع افکار مردم هستیم. مردم این طور میخواهند، شاه را هم که محکوم میکردند به این عنوان بود که مردم این شاه را نمیخواهند. اصلا مسئلهای که برای آنها مطرح بود مسئله مردم بود، نه مسئله خدا و دین و پیغمبر.
در زمانی که مردم این همه شهید دادند و مبارزه کردند و این همه مرگ بر شاه گفتند و تاسوعا و عاشورا که آن راهپیمایی واقعا میلیونی - که سرتاسر خیابان انقلاب پر از جمعیت بود برگزار شد و ما چقدر زحمت کشیدیم - آن وقت دیگر آقایان هم آزاد شده بودند. مرحوم آیتالله طالقانی آزاد شده بود. این آقایان [ملیگراها] آمدند یک اعلامیه زودتر از ما دادند برای روز تاسوعا به عنوان حقوق بشر و روز تاسوعا را برای راهپیمایی اعلان کردند. نهضت آزادیها هم جلو افتادند و اعلام کرده بودند که "مرگ بر شاه" گفته نشود. این جمعیت از تمام خیابانها راه افتادند و رفتند و راهپیمایی کردند، ولی یک "مرگ بر شاه" گفته نشد و مرتب هم با بلندگو اعلان میکردند، که شعارهای تند گفته نشود. حتی این جریان را منتسب میکردند به آقای طالقانی که آیتالله طالقانی فرمودهاند: شعار تند گفته نشود. حالا من نمیدانم ایشان فرموده بودند چنین چیزی را یا نه. بعضیهایشان که خیلی بیشتر محتاط بودند. مثلا یادم هست دکتر سحابی گفته بود، که بهتر این است که به همان ترتیبی که اروپاییها اعتراض می کنند سکوت کنیم و هرچه میخواهیم بگوییم و خواستههایمان را روی پرده بنویسیم و برداریم و حرکت کنیم و این اثرش در دنیا بیشتر است.
*** خاطره شهید محلاتی از علاقه شریعتمداری به سلطنت پهلوی***
شهید محلاتی درباره همسویی شریعتمداری با سلطنت پهلوی و همراهی با
رژیم در دوران اوج نهضت اسلامی میگوید: به اتفاق آقای انواری و بعضی دوستان رفتیم
خانه آقای شریعتمداری و گفتیم: آقا شما چرا بیشتر کمک نمیکنید؟ چرا علیه شاه یک
چیزی نمینویسید؟ همه ملت دارند "مرگ بر شاه" میگویند. همه ملت دارند با شاه مبارزه میکنند. شما در این اعلامیههایتان
خیلی ساده، هی قانون اساسی و آزادی نیست و این مسائل را مطرح میکنید؟ او یک
مقداری از امام گله کرد. گفت: ما در اعلامیههایمان اسم ایشان را میآوریم ولی
ایشان هیچ نشده که اسمی هم از ما بیاورند،
یک
تأییدی از ما بکنند، خلاصه که ما یک دلگرمی داشته باشیم. خوب، معمولا کسی که عاشق
ریاست و این حرفها باشد، این مسائلی برایش مطرح میشود. وی همیشه در این مورد گله
داشت.
من تلفن کردم به پاریس که این
آقایان حرفهایشان این است و شریعتمداری میگوید که یک مرتبه نشده که امام(ره) در
اعلامیه هایش اسمی از ما بیاورد. امام جواب عجیبی دادند که به ایشان بگویید: شما
هیچ لازم نیست اسم مرا بیاورید، شما یک مرتبه علیه شاه، علیه رژیم اعلامیه بدهید
من ده مرتبه اسم شما را خواهم آورد. خلاصه ما پیغام امام را هم رساندیم به این آقایان
ولی ایشان تا روز آخر که هیچ، تا بعد هم حاضر نشد علیه رژیم چیزی بنویسد. حتی یک
ماه مانده به سقوط رژیم، آقای خسروشاهی و بعضی از دوستان دیگر را فرستادیم خدمت
ایشان، و او گفته بود آقا چه میگویید؟ این نظامیها قسم خوردهاند که از شاه حمایت
کنند. حتی وقتی شاه رفته بود او می گفت: بر میگردد. بعد فهمیدیم که بعد از آن که
شاه مرد، اینها معتقدند که بچهاش شاید بیاید و رژیم برگردد.
***ناکامی امریکا در جلوگیری از ورود امام(ره) به ایران***
شهید محلاتی در خاطرات خود میگوید: یک روز شهید مطهری به ما خبر دادند که امام پیغام دادهاند و تصمیم
گرفتهاند که به ایران بیایند. فرمودند منزلی در جنوب شهر که از توپخانه پایینتر
باشد و منزل هم اعیانی نباشد برای ایشان اجاره کنیم. البته ما مخالف بودیم. ما میگفتیم
که امام(ره) در شرایط فعلی مصلحت نیست تشریف بیاورند. برای اینکه مبارزه را که
دارند اداره میفرمایند و در تمام جریانات مملکت هم که هستند، پیامهایشان هم که
میرسد، اوامرشان هم که اجرا میشود. اگر الان بیایند خدای ناکرده امام را از بین
میبرند. آقای مطهری گفتند دیگر امام تصمیم خودش را گرفته و دیگر حرف ما در ایشان
اثر ندارد. امام تشخیص دادهاند که تشریف بیاورند.
بعد که امام تشریف آوردند ایران وقتی من از ایشان سوال کردم فرمودند: من دیدم که آمریکا پیغام داده و مایل است که من به ایران نیایم. حتی خود شاه پیغام داده که هرچه بگویید من حاضرم، حتی ایران نروم، فقط یک اسمی روی من باشد. از طرف حکومت ایران هم فشار آوردند و واسطه فرستادند. من فهمیدم چون همه اینها میل ندارند که من بروم، معلوم میشود که اصلا مصلحت در این است که من بروم. چون اینها اختیار از دستشان دررفته میخواهند که یک ماه آمدن من به تأخیر بیفتد تا بتوانند نیروهایشان را دوباره جمعآوری کنند و یک توطئه جدیدی بکنند.