روایتی از وضعیت انتخابات در دوران پهلوی/ نقش خاندان سلطنتی در اضمحلال سیاسی کشور
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دوران سلطنت 57 ساله خاندان پهلوی بر ایران، بدون تردید از سیاهترین مقاطع تاریخ معاصر کشورمان به شمار میآید و این حقیقت آنجا نمایانتر میشود که درباریان عصر پهلوی در خاطرات خود به اعتراف سیاهی و تباهی آن میپردازد.
در ادامه با گریزی به وضعیت سیاسی دوران پهلوی به اعتراف درباریان و اطرافیان آنها در رابطه با فساد سیاسی حاکم و انحصاری پهلوی دوم پرداخته شده است.
یکی از زمینههای بروز و ظهور سیاستها و اقدامات ویرانگر دربار پهلوی، آزاد گذاشتن دست خاندان سلطنت در تمامی امور بود. فریدون هویدا در این رابطه میگوید: «یکی از مهمترین ضعفهای شاه را باید در روابط او با خانواده و دوستانش جستجو کرد و نیز توجه داشت که رفتار و کردار اعضای خانواده سلطنتی و دوستان و اطرافیان شاه در تخریب پایههای سلطنت وی بیتأثیر نبوده است. چون این عده هر کاری که میل داشتند انجام میدادند و شاه بدون اندیشیدن به پیامد اعمالشان همواره از خطاهای آنان چشمپوشی میکرد. مضافاً اینکه به نظر میرسید او از همه اعضای خانواده، اطرافیان، مقامات کشوری و ژنرالهایش نیز وحشت داشت و اگر میخواست تذکری هم به آنها بدهد معمولاً این وظیفه را به دیگران محول میکرد».
فریده دیبا هم در این رابطه به مطلب مهمی درباره کارگزاران عصر پهلوی اشاره کرده است، کارگزارانی که مجری و تأییدکننده سیاستها و اقدامات نابخردانه دربار بودند: «من از اینکه میدیدم دوران نخستوزیری هویدا پیدرپی تمدید میشود یا ریاست مجلس شورای ملّی پیوسته در دست مهندس عبدالله ریاضی هست، بیاندازه شگفتزده میشدم. یک بار به دخترم (فرح) گفتم مگر در مملکت بیست میلیونی ایران، آدمی دیگر پیدا نمیشود که ریاست مجلس سنا همیشه باید در اختیار شریفامامی باشد. فرح گفت: این افراد کبریت بیخطرند و امتحان خود را دادهاند. محمدرضا در ارتش نیز همین سیاست را دنبال میکرد، امرا و فرماندهان ارتش مشتی افراد پیر و بهراستی بیعرضه بودند، شاه بهویژه در ارتش، سعی میکرد افراد بیعرضه و نوکرصفت و بله قربانگو و حقیر را مصدر امور کند. من در مراسم رسمی یا میهمانیها میدیدم که چطور افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را میبوسند. محمدرضا از اینکه گروهی از فرماندهان بلندپایه ارتش با آن لباسهای پرزرق و برق، جلوی او صف میکشیدند و به ترتیب دستش را میبوسیدند، بسیار لذت میبرد. این افسران فاقد هر نوع شخصیت بودند، در واقع ارتش به یک تشکیلات نمایشی تبدیل شده بود؛ ارتشی که همه چیز داشت به جز افراد زبده و باغیرت».
بدیهی است استبداد پادشاهی و تمرکز کامل قدرت در یک فرد تا چه میزان به پیدایش و گسترش فساد دامن خواهد زد. مینو صمیمی در این باره چنین نوشته است: «موقعی که در تشکیلات دربار «پسر رضاشاه» به کار مشغول شدم، علناً دیدم که هیچکدام از وزرا و رجال کشور از بابت افشای عدم کارآیی و فساد موجود در سازمان تحت سرپرستی خود، اصلاً ترسی به دل راه نمیدهند و تنها از این بابت مطیع دستورات شاه هستند که میترسند مبادا شاه آنها را از مقامشان معلق کند تا به جایشان فرد مطیعتری را بنشاند».
برادران، خواهران و همسران محمدرضا نیز در امتداد نگرشها و روشهای رضاخانی، مملکت را ملک مطلق خود پنداشتند و در جهت کسب منافع مادی و سیاسی افزونتر، از دست زدن به هر عملی پرهیز نداشته، بلکه نسبت به محمدرضا پهلوی، احساس بیمسئولیتی بیشتری مینمودند. بیتردید اشرف پهلوی در این زمینه از سایر افراد خاندان پهلوی دستی فراتر داشته است. فریده دیبا در این باره مینویسد: «هیچ کس بیشتر از والاحضرت اشرف از روند امور مملکت مطلع نبود. ایشان بهتر از همه میدانند اگر تقصیری در کار بوده است، تقصیر کار فقط و فقط برادر تاجدارشان بود که اجازه میدادند والاحضرتها، از جمله والاحضرت اشرف و فرزندانشان، بیاعتنا به قوانین و مقررات، هر کاری که میخواهند در مملکت و حتی خارج از کشور انجام دهند. اگر هویدا مقصر بود، اگر ارتشبد قرهباغی بیکفایت بود، اگر ارتشبد فردوست عامل انگلیسیها بود، اگر جعفر شریف امامی، فراماسون بود، اگر اکثر مدیران درجه اول ایران، خائن بودند، باز هم همه تقصیرها به محمدرضا برمیگردد که این افراد تقصیرکار، بیکفایت فراماسون، جاسوس و خائن را به کار میگرفت و مسئولیت امور کشوری و لشکری را به آنها تفویض مینمود.
پرویز راجی که بهواسطه نزدیکی با اشرف پهلوی، به مدارج ترقی دربار پهلوی دست یافت، درباره ولی نعمت خود و فرح دیبا و نقش این دو در نابسامانیهای کشور به خاطرهای از هویدا اشاره کرده و مینویسد: «12 مرداد 1356، ملاقاتی با هویدا در ساختمان نخستوزیری انجام دادم. هویدا ضمن اشاره به مشکلات کشور به عکسی از خانواده شاه اشاره کرد و گفت: خودسریهای اعضای خانواده سلطنتی یکی دیگر از مشکلات جدی دولت است که دخالتهای والاحضرت اشرف در امور مختلف نیز همواره به آن دامن زده است. هویدا اضافه کرد: متأسفانه، اطراف شهبانو را افرادی جاهطلب و بیرحم پر کردهاند که فکر و ذهن او را شدیداً تحتتأثیر خود قرار دادهاند. من مطمئنم که اگر روزی شهبانو بخواهد بر این مملکت حکومت کند همه ما را در عرض چند ساعت قلع و قمع خواهد کرد».
وضعیت «انتخابات» در دوران پهلوی
استبداد و وابستگی از عناصر تشكيلدهنده ماهيت رژيم پهلوی بود و فقدان مشروعيت، ريشه اصلی فساد سياسی دربار محسوب میشد. مردم نه در روی کار آمدن رژيم پهلوی نقش داشتند و نه در بقای آن. «وراثت» و «انتصاب» دو اصل اعمال قدرت بود و انتخابات هيچ جايگاهی در رژيم شاه نداشت.
مجلس شورای ملی تنها نهادی كه قانوناً واسطه مشاركت مردم در نظام تصميمگيری و نظارت بر جريان امور بود، به نهادی انتصابی تبديل شده بود كه اكثريت مردم هيچ رأیی در آن نداشتند. انتخابات مجلس چنان فرمايشی بود كه به وكلا لقب «وكيل صندوقی» داده بودند؛ حتی
سپهبد كيا در پاسخ شاه در مورد كانديدا شدن گفته بود: «من وكيل صندوقی نمیشوم.»اسدالله علم در سال 1352 درباره وضعیت انتخابات مینویسد: «در كليه سطوح از انتخابات مجلس گرفته تا انتخابات محلی و انجمن شهر، دولت آزادی را از مردم سلب كرده و اراده خود را تحميل كرده و نامزدهای خود را از صندوقها بيرون میآورد. مثل اينكه رأیدهندگان كوچکترين حقی در اين مورد ندارند.» از همین رو بود که به تعبیر فريده ديبا: «مردم در انتخابات يا شركت نمیكردند يا تعداد شركتكنندگان فوقالعاده ناچيز بود.»
منبع: دربار به روایت دربار (فساد سیاسی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی