نگاهی به تحصن شیخ فضلالله نوری از آغاز تا فرجام
پایگاه
مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تلاش آیتالله شیخ فضلالله نوری برای مقابله با انحراف مشروطه، برگ زرینی
از تاریخ مشروطیت ایران است. شیخ شهید که شاهد تکاپوی غربگرایان برای انحراف
مشروطه بود، کوشید تا با قید «مشروعه»، با این توطئه مقابله کند. از این رو در 3 تیر
1286 به همراه گروهی از یارانش در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) متحصن شد. شعار شیخ،
«مشروطه مشروعه» بود. حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان در بخشی از کتاب
«چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه»، این مجاهد آیتالله شهید شیخ فضلالله
نوری را چنین به قلم میکشد:
مشروطهخواهان بهنام آزادی بزرگترین خفقان
را بر اصولگرایان تحمیل كردند. مطبوعات جدید نسبت به اسلام و پیامبر و
روحانیت هتاكی را به اوج رسانده بودند وعلمای مشروطهطلب نیز با مدارا و
تساهل از آن عبور میكردند، ولی انتقادهای شیخ فضلالله را برنمیتافتند و از
هر طریق او را در فشار گذاشتند و با تبلیغات ناجوانمردانه، مطبوعات و سخنرانیهای
آزادیخواهان شیخ فضلالله را سخت در تنگنا قرار دادند.
روزنامهی صبح صادق به مدیریت مرتضی
قلیخان مؤیدالممالك در روز 21 ربیعالثانی1325ق، پنج اصل پیشنهادی شیخ را
چاپ و منتشر كرد. این كار برای طرفداران آزادی مطبوعات سخت گران آمد و به
«اداره روزنامه ریخته، آنچه از آن شماره بهدست آوردند، پاره كردند.»[1]
و سپس مدیر روزنامه را وادار كردند كه همان شماره را تجدید چاپكرده و عذرخواهی كند.
هواداران مشروطه تحمل انتشار دستخط یك
صفحهای شیخ را هم نداشتند. ضیاءالدین درّی، شاهد آن روز، چنین گزارش میكند
كه: «عصر همان روز رفتم بهارستان، دیدم آن اوراق را پاره میكردند و لگد
مال مینمودند و یا آنكه آتش میزدند و مرده باد میگفتند. به یكی از آن
حلالزادهها گفتم: در این لایحه اسم خدا و رسول و امام عصر نوشته شده است؛
چرا لگد مال میكنید؟ چرا آتش میزنید؟ بنای مزخرفگویی را گذاشت كه سخنانش
به مراتب از فحش بدتر بود.»[2]
اصرار شیخ، مجلسیان را بر آن داشت
تا در برابر تقیزاده ایستادگی كنند و سرانجام 3 جمادیالثانی اصل پیشنهادی شیخ
را با تغییراتی به تصویب رساندند و سرانجام شیخ با پیروزی در یك جلسه با حضور
علمای دیگر عهدنامهای را امضا كردند كه قانونهای مجلس با شریعت ناسازگار
نخواهد بود و «دو سید و افجهای و آقا حسین قمی و حاجیشیخ فضل الله و صدر العلماء
دستینه نهاده و مهر كردهاند.»[3]
این پیروزی برای غربگرایان سخت
شكننده شد و در انتظار انتقام از شیخ برآمدند. شیخ مطابق معمول هر سال در
جمادی الاولی به مناسبت ایام فاطمیه مجلس روضهخوانی برپا میكرد. آن سال
نیز طبق معمول در مسجد جامع چادری بر پا كرد تا مجلس عزا برقرار كند. دشمنان
شیخ موقعیت را مغتنم دانسته و عدهای را تحریك كردند تا بساط شیخ را بههم
بریزند. به گزارش حبلالمتین، روزنامه متلون المزاجی كه هر روز مطابق باد
قدرت میچرخید و در این ایام از مخالفین سرسخت شیخ شده بود، «چندین هزار
نفر به مسجد رفته، درصدد منع و جلوگیری برآمدند... چادر را خوابانیده، بلكه
چندین قطعه نموده به امامزاده زید برده، توقیف كردند. این حركت در روز
پنجشنبه هشتم ]جمادی الاولی[
واقع شد.»[4]
روز بعد هواداران آزادی سرشار از پیروزی
دیروز در مدرسه صدر جمع شدند و آقایان ملكالمتكلمین و جمالزاده
«نطقهای آتشینی بر ضد دشمنان مشروطیت كه درتحت عنوان دین میخواهند آزادی
و عدالت را پایمال كنند، ایراد كردند و جمعیت زیادی به طرف خانه شیخ فضلالله
كه مركز مستبدین و طرفداران مشروعه بود رهسپارشدند و آنها را با خواری از
شهر بیرون كردند.»[5]
البته آقای ملكزاده در نقل این خبر اغراق كرده است؛ زیرا در آن روز كسی
را از شهر بیرون نكردند و اگر بیرون میكردند ننگ آزادیخواهان حتماً بیشتر میشد
كه چرا آزادی بیان برای همه باشد، اما متشرعان بهخاطر عقیدهشان از شهر
اخراج شوند؟
شیخ برای جلوگیری از كشته شدن
هوادارانش به دست آزادیخواهان و برای رساندن پیامش به ناچار تصمیم گرفت به حرم
حضرت عبدالعظیم پناه ببرد. به گفته محیط مافی چنان عرصه بر شیخ نوری و اعوان و
انصارش تنگ شد كه مجال درنگ برای او نماند.حاج شیخ به همراه دو نفر از
علما و سه نفر طلبه به طرف حضرت عبدالعظیم رفت. روز بعد به علمای تهران پیام
فرستاد كه ما در زاویه مقدسه مقیم هستیم؛ شما خود میدانید. بعد از سه، چهار
روز، هیجده نفر از علمای مجتهد، پنجاه واعظ و روضهخوان و سیصد طلبه، دویست
نفر از كسبه و نزدیك به هزار نفر در حرم حضرت عبدالعظیم به شیخ پیوستند.
بساط روضهخوانی گسترده شد و حاج شیخ یا سید احمد طباطبایی به منبر
میرفتند. هاشم
محیط مافی یكی از سخنرانیهای شیخ را چنین روایت میكند:
«به واسطه اجحافات و ظلم و تعدیات عمال سلطنتی و جبر وزرای خائن، مردم
به جان آمدند، فریادشان بلند شد... در همان حال آقا سید محمد مجتهد و آقا میرزا سیدعبدالله
و دو نفر دیگر به منزل من آمدند، از من كمك خواستند. از قصدشان پرسیدم.
گفتند: عزل صدراعظم، مسیو نوز و محدود كردن سلطنت. دیدم حرف درستی
و قصد صحیحی است. این بود كه به عینالدوله پیغام سختی دادم و با حضرات
همراه شدم... همه كس میداند در اساس مشروطیت چقدر ایستادگی كردم... همه
بدانید كه مرا در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت ابداً حرفی نیست... اگر
ما بخواهیم مملكت را مشروطه كنیم و سلطنت مستقله را محدود داریم و حقوقی
برای دولت و تكلیفی برای وزرا معین نماییم محققاً قانون اساسی و نظامنامه
و دستورالعملها میخواهیم....»[6]
شیخ به اتفاق همراهان بهوسیله
منبر و با انتشار روزنامه لایحه اندیشه خود را به مردم میرساندند و خواستها
و ادله خود را تبیین میكردند. آزادیخواهان سخت به وحشت افتادند و انجمنهای
تهران نزدیك به «دو هزار نفر جمعیت از جوانان رشید وطندوست»! را در مسجد
شاه گرد آوردند تا «هم با اسلحه و تفنگ و غیره» به حرم حضرت عبدالعظیم
بروند و «شیخ و همراهانش را قطعه قطعه كرده، برگردند.» علمای مجلس پادرمیانی
كردند و جلوی این فاجعه را گرفتند و قرار بر این شد كه« آقا سیدعبدالله و آقا سیدمحمد
به زاویه مقدسه بروند و به هر زبانی كه میدانند شیخ و همراهانش را
برگردانند.»[7]
سرانجام دو سید به شاه عبدالعظیم رفتند و هر چه صحبت كردند شیخ برسر عقیده
خود اصرار كرد.
مرحوم ضیاءالدین درّی از مذاكره آنها
چنین گزارشمیدهد: «آقایان تشریف آوردند، ولكن از چگونگی صحبت آنها چیزی
ملتفت نشدم. همین قدر دیدم و شنیدم
وقتی مرحوم آقا سیدعبدالله از اطاق خارج شد درب اطاق، دست انداخت و شال
كمر شیخ را گرفت و گفت: آقا بیا برویم شهر، شقعصای مسلمین نكنید. مرحوم شیخ
فرمود: جناب آقا! اگر از من میشنوی شما اینجا بمانید. سه مرتبه فرمود: والله
والله والله مسلم بدانید كه هم مرا میكشند و هم تو را. اینجا بمانید تا یك
مجلس شورای ملی اسلامی درست كنیم و از این كفریات جلوگیری كنیم. سید گفت:
نخیر، چنین نیست. شیخ گفت: اكنون باشد تا معلوم شما خواهد شد.»[8]
سفارت انگلیس از موضوع ملاقات دو سید
با شیخ چنین گزارش میدهد: «وی بر سر تبعید 25 تن از نمایندگان مجلس اصرار
ورزیده است.»[9]
ابن نصرالله مستوفی تفرشی خواسته
شیخ را عزل و تبعید شش نفر وكیل از مجلس، توقیف جراید و تبعید دو، سه نفر از
مدیران جراید و تبعید چهار نفر واعظ از طهران یا ممنوعالمنبر نمودن آنها میداند.
او مذاكرات دو سید و شیخ را چنین گزارش میكند:[10]
«آقای طباطبایی: مقاصد شما
چه چیز است ؟
آقای شیخ فضلالله: مكرر این مطلب
را گفته باز میگویم اساس این مجلس و مشروطیت من بودم و هستم... این
مجلس برای امروزه ما خیلی لازم است. یقین است زمانی كه دارای مجلس
بودیم وكلا از طرف تمام ملت باید در مجلس باشند؛ اما چه نوع وكیل برای این
مجلس لازم است؟ دارای چه صفاتی باید باشند؟... لااقل باید مسلمان و طریقه
جعفری را دارا باشند؛ از خدا بترسند... آیا از سی الی 36 كرور جمعیت ایران غیر
از سه چهار هزار نفرشان بیشتر رأی دادهاند؟ پس معلوم میشود كه هیچ یك از
اهالی ایران وكیل در مجلس ندارند... مراد من همه اینجاست. وكیل مسلمان،
مسلمان باید باشد...
پس یكی از مستدعیات ما این است كه
این چند نفر را از مجلس خارج نمایند...
مطلب دوم: مجلس برای ما خیلی خوب
است. مشروطیت خیلی بجاست، اما مشروطه باید قوانین و احكامش سر مویی از طریقه
شرع مقدس نبوی خارج نشود... این آزادی كه این مردم تصور كردهاند، آزادی
كفر در كفر است... فقط آزادیشان یك چیز است كه فقط و فقط در خیر عموم،
اگر كسی چیزی به خاطرش رسید بگوید، لاغیر، اما نه تا اندازهای باید آزاد
باشد كه بتواند توهین از كسی بكند... كسی كه دارای این آزادی است باید
توهین از مردمان محترم بكند؟ آیا گفتهاند فحش باید بگوید و بنویسد؟... آزادی
قلم و زبان برای این است كه جراید آزاد نسبت به ائمه اطهار هر چه میخواهند
بنویسند؟... در این موقع حاج شیخ دست برد از زیر كتابی یك ورقه روزنامه
درآورد به دست آقای طباطباییداد... ]وی[
با صدای بلند بنا كرد به خواندن. تا به مرور به مطالب ائمه اطهار و به
خصوص به حضرت سیدالشهدا و حضرت ابوالفضل(ع)
رسید... ]موضوعاین بود[:
«شما مردمان نادان چرا این قدر اعتقاد به این اشخاص دارید كه در 1300 سال
قبل به یزید بن معاویه یاغی شده، قشون فرستاد خود و همراهانش را كشتند.
حالا این مردم روضهخوانی نمایند...» این مرد پستفطرت بیاندازه ائمه
اطهار را توهین و تحقیر كرده بود. بعد از آنی كه آقای طباطبایی این روزنامه
را خواند یك مرتبه بی اختیار به گریه در آمد...
شیخ: جریده آزاد را خواندید؟ والله
اگر امروز ما جلوی این جراید را نگیریم مورد مؤاخذه و قهر خدا و رسولش خواهیم
بود... پس جراید آزاد در مملكت اسلامی بیجاست.
اما مسئله سوم:... سزاوار است كه پیشوایان
و مجتهدین دین شریف اسلامی پای منبر حاضر باشند و یك نفر واعظ متهم
فاسدالعقیده در بالای منبر هزاران ناسزا نسبت به علما... بگوید؟ و شما در پای
منبر گوش كنید و خنده نمایید و از نطاقی و لفاظی او تعریف و تمجید نمایید؟..
این چند نفر واعظ كه قبح اعمال و نیت فاسد ایشان بر همه كس مكشوف است یا
باید از تهران مهاجرت نمایند یا قدغن شوند قدم بر منبر بگذارند.»[11]
مذاكرات به جایی نرسید و دو سید،
شبانه از حرم با عصبانیت خارج شدند. مخالفین شیخ فضل الله راهی جز
تهمت و فحاشی نداشتند، از این رو او را متهم كردند كه كار او با تحریك و كمك
مالی شاه انجام میپذیرد؛ اما این تهمت چنان غیر قابل قبول بود كه حتی
سفیر انگلیس كه از مخالفین سرسخت شیخ بود و او را از مرتجعین خوانده است گزارش
داده كه «در مورد شیخ فضلالله، شاه را متهم میكنند كه او
را تشویق نموده است كه به اینكار دست بزند. این حرف به كلی بیاساس
است. شیخ در نتیجه مجادلات خودش با علمای همطراز خود بست نشسته است. این
موضوع ارتباطی به شاه ندارد».[12]
شیخ و عالمان همراهش علمای بلاد را
از قصد خود مطلع كردند و به مراجع نجف نیز تلگرافهایی مخابره كردند. شیخ
توانست نظر مراجع نجف را به خود جلب كند و از آنها پشتیبانی دریافت كند.
مرحوم
سید كاظم یزدی از عالمان و فقیهان ساكن در نجف در پاسخ به تلگراف بستنشینان
نوشت: «از تجری مبتدعین و اشاعه كفریات ملحدین كه نتیجه حریت موهومه است
قرار مسلوب... بعونالله متمنیات ایشان شدنی نیست».[13]
تلگرافی از ناحیه آخوند خراسانی و آیتالله عبدالله
مازندرانی به شیخ مخابره شد كه وحشت عجیبی در مشروطهطلبان ایجاد
كرد. آن دو مرجع در این تلگراف كه توسط حجتالاسلام نوری به مجلس
ارسال كردند، نوشتند كه اضافه كردن «ماده شریفه ابدیه كه به موجب
اخبار واصله در نظامنامه اساسی درج و قانونیت مواد سیاسیه و نحوها منالشرعیات
را موافقت با شریعت مطهره منوط نموده، از اهم مواد لازم و حافظ اسلامیت این
اساس است و چون زنادقه عصر به گمان فاسد، حریت این موضع را برای نشر
زندقه و الحاد، مغتنم و این اساس قویم را بدنام نموده، لازم است ماده
ابدیه دیگر در رفع این زنادقه و اجرای احكام الهیهـ عز اسمهـ بر آنها و
عدم شیوع منكرات درج شود....»[14]
این تلگراف موجب شد تا روشنفكران
دست به یك سلسله عملیات تبلیغاتی گسترده زدند و دو مرجع ساكن نجف را
نسبت به شیخ بدبین كردند و از این تاریخ آن دو بیشتر جانب مشروطهخواهان
را گرفتند.
سرانجام مجلسیان در مقابل شیخ تسلیم
و با شیخ وارد مذاكره شدند: «شیخ فضلالله موادی را پیشنهاد كرد كه باید
در قانون اساسی ذكر شود. برجستهترین مواد آن، مادهای است كه مذهب رسمی
ایران مذهب جعفری خواهد بود... دیگر آنچه قوانین كه برای عدلیه خواهد گذشت
باید مطابق احكام شرع باشد»... با قبول آن، قضیه خاتمه و حاجشیخ فضلالله
با احترامات شایسته وارد تهران شد... و در منزل مشغول درس و بحثـ كما فی
السابقـ گردید.»[15]
پینوشت:
1. همان، ص 361
2. محمد تركمان، پیشین، ج 2، ص 324
3. احمد كسروی، پیشین، ص 373
4. هما
رضوانی، لوایح آقا شیخ فضلالله نوری، نشر تاریخ ایران، 1362، ص 13
5. دكتر مهدی ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، 1ـ3، ص 479
6. هاشم محیط
مافی، پیشین، ص 340
7. همان، ص 343
8. محمد تركمان، پیشین، ج 2، ص 325
9. حسن
معاصر، پیشین، ص 390
10. محمد تركمان، پیشین، ج 2، ص 216
11. همان، صص 209ـ 213
12. حسن
معاصر، پیشین، ص 368
13. احمد كسروی، پیشین، ص 381
14. همان، ص 411
15. حسن
اعظام قدسی، پیشین، ج 1، ص 160