آیا میرزا کوچک خان به دنبال تجزیه گیلان بود؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ میرزا کوچک خان جنگلی در زمره مبارزان آزادی خواهی است که تمام قد در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستاد. با این وجود عدهای برآنند تا با تحریف تاریخ، از او چهرهای دیگر ترسیم کرده و اتهام جدایی طلبی به او بزنند.
نقشه تجزیه ایران به بخشهای قابل نفوذ از اصلیترین سیاستهای دول استعماری بوده است. با تورق در اسناد میتوان دریافت که درباره نهضت جنگل نیز این موضوع از سوی کمونیستها القا میشد. در نامهای که به تاریخ 10 اردیبهشت 1299 از سوی حزب کمونیست روسیه خطاب به رهبر نهضت جنگل ارسال میشود، میرزا به عنوان سردمدار مبارزه با انگلیس معرفی شده و از «جمهوری مستقل جنگل» تجلیل به عمل میآید. [1] این موضوع وقتی بیشتر نمایان میشود که توجه کنیم با اعمال قدرت کمونیستها، شخصی چون جعفر پیشهوری - که طی سالهای بعد بنای تجزیه و خودمختاری در تبریز گذاشت - در لایههای رهبری نهضت جنگل داخل شد. به تعبیر ایوانف «در سازمانهای رهبری کننده آنان عناصر خائن و چپ تندرو نفوذ کرده بودند.» [2]
با این وجود، تلاش برای حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از مهمترین مؤلفههای مبارزاتی کوچکخان بود. روزنامه جنگل، ارگان نهضت در شماره 28 خود به تاریخ 15 جمادیالآخر 1336 مطابق با 7 فروردین 1297 شمسی ذیل عنوان «ما چه میگوئیم؟» درباره اهداف مبارزاتی جنگلیها مینویسد: «... ما قبل از هر چیز طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال به تمام معنای کلمه. یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی. و از این نقطه نظر تمام دول اجانب چه همجوار چه غیر همجوار یکسانست. با هیچکس نظر دوستی و دشمنی نداریم. با دوستِ ایران دوستیم و با دشمن این آب و خاک با تمام خصومت دشمن [هستیم].» در ادامه همین یادداشت تأکید شده است: «به حکم اینکه ما ایرانی هستیم... حفظ این آب و خاک و وطن مقدس ایرانیان در نظر ما بر تمام بلاد و ممالک اسلامی مقدم است. و بعد از موفقیت به انجام وظایف ایرانیت، البته برادران اسلامی مادامیکه به وظایف اخوت خود عمل کنند بر دیگران مقدم خواهند بود.» [3]
در شماره 13 نشریه جنگل تصریح شده بود: «جنگلیها میگویند ایران مال ایرانی است. دست اغیار باید از استیلای این مملکت به کلی قطع شود... قیام جنگلیها، مسلح شدن جنگلیها، فداکاری جنگلیها، فقط برای تقویت دولت و حفظ مملکت است.» [4]
در اکثر اعلامیههای نهضت جنگل همواره از لفظ «کشور ایران» استفاده میشد و خطاب نامهها به «ملت ایران»، «مردم ایران»، «عموم رنجبران و زحمتکشان ایران»، «اهالی ایران» و ... است. از این رو اگر جنبش جنگل قصد تجزیه گیلان را داشت طبیعتاً میبایست «مردم گیلان» را خطاب قرار میداد نه «ملت ایران» را. میرزا در دومین نامهاش خطاب به مدیوانی - نماینده دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه - بر وطن دوستی تأکید کرده و مینویسد: «... من عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را فدیه شغل و مقام کند... من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم...» [5]
کوچکخان در مکتوبی به روتشتاین سفیر وقت شوروی در تهران متذکر میشود: «... در خاتمه این نکته را لازم به تذکر میداند که مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوکالطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و میدانم.» [6] رهبر نهضت جنگل خطاب به سفیر شوروی تأکید میکند: «من و یارانم در مشقتهای فوقالطاقه چندین ساله، هیچ مقصودی نداشته و نداریم جز حفظ ایران از تعرضات خارجی و فشار خائنین داخلی، تأمین آزادی رنجبران ستمدیده مملکت و استقلال حکومت ملّی... انقلاب، یگانه راه علاج و نجات قطعی ملّت از مشکلات موجوده است.» [7]
علاوه بر این بسیاری از نویسندگان و صاحب نظران که به نوعی با نظرات و دیدگاههایمیرزا کوچکجنگلی آشنایی داشتند اذعان میکنند که او خواستار حفظ تمامیت ارضی کشور بود. به نوشته یحیی دولتآبادی: «میرزا کوچکخان مردی است... دوستدار عالم اسلامیت و طرفدار استقلال و آزادی ایران و مخالف حکومتهای استبدادی خودی و بیگانه.» [8]شاپور رواسانی نیز معتقد است: «میرزا و یارانش با هر نوع فکر تجزیهطلبی و جدایی از کشور مخالف بودند و هدف اصلیشان که بارها اعلام میشد به دست آوردن استقلال و آزادی برای کل جامعه ایرانی بود نه یک منطقه.» بنا به گفته ابراهیم فخرایی: «میرزا و دیگر یارانش هیچگاه به این مسئله [جداییطلبی] نمیاندیشیدند، زیرا معتقد بودند اعلام خودمختاری نوعی پراکندگی و تجزیه مملکت است.» [9]عارف قزوینی هم لقب «میهنپرست» را برای جنگلیها مناسب دانسته و درباره نیات و اهداف نهضت جنگل مینویسد: «یکی از تشکیلات به جا و به موقع که خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران کرد، همانا تشکیلات مقدس و سودمند و میهنپرستانه فدائیان جنگل تحت سرپرستی میهن دوست نامی، شادروانمیرزا کوچکخان جنگلی است.» [10]علیاصغر شمیم نیز اقدامات «میهندوستانه» میرزا را میستاید و او را فردی میداند که «درد وطن و عرق ملی» داشت.
خارجیانی که به نوعی با نهضت میرزا در ارتباط بوده و یا از آن شناخت داشتند هم نظرات جالبی درباره وطنپرستی جنگلیها ابراز مینمایند. چالرز ماری، کشیش و مبلغِ مسیحیِ مقیم رشت، میرزا را وطنپرستی صادق میخواند. ژنرال دنسترویل، فرمانده نیروهای مسلح انگلیس در ایران که در جریان عبور از گیلان به قفقاز خاطرات تلخی از مواجهه با جنگلیها و کوچکخان دارد، «وطنپرستی» میرزا را ستایش کرده و درباره او مینویسد: «به عقیده منمیرزا کوچکخان از وطنپرستان حقیقی است و امثال او در ایران نادر و کمیاب است...» [11]به اعتقاد این ژنرال انگلیسی، یکی از دیدگاههای مهم کوچک خان این بود که «ایران مال ایرانیان است.» و از این جهت در برابر زیادهخواهی قدرتهای بیگانه میایستاد.
از دیگر اسنادِ معتبر در رد ادعای شبهه افکنان علیه نهضت جنگل ومیرزا کوچک، دست نوشته شهید آیتالله سید حسن مدرس است. همزمان با مبارزات نهضت جنگل و هجمههای داخلی و خارجی علیه میرزا و یارانش جمعی از مسلمانان درباره ماهیت نهضت جنگل از شهید مدرس استفتاء کردند. مرحوم مدرس در جمادیالثانی 1338 (اسفند 1298) در پاسخ مرقوم کرد: «...حقیر از آقایمیرزا کوچکخان و از اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم؛ بلکه جلوگیری از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان، عملیاتی بوده بس مقدس که بر هر مسلمانی لازم [است] خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتی، مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.» [12]
چنانچه مشخص است، این عالم نامدار عصر با ذکر این مهم که نهضت جنگل هیچگونه «نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت» ندارد، میرزای جنگلی را از دو اتهام فوق (یعنی تعلقات کمونیستی و نیات تجزیهطلبانه) مبرا دانسته و از این بالاتر ضدیت با آن جنبش را به مثابه «مساعدت با کفر و معاندت با اسلام» تلقی کرده است.
با تورق اسناد میتوان دریافت بر خلاف ادعای مغرضان، میرزای جنگل نه تنها خود عزم تجزیه گیلان را نداشت بلکه به عنوان عامل بازدارندهای در برابر جدایی این نقطه از خاک ایران عمل میکرد. وقتی در مردادماه 1299 ش حزب کمونیست ایران اقدام به طراحی کودتا نمود، «کودتاچیان علیهمیرزا کوچکخان و نهضت جنگل به مبارزه پرداختند و قصدشان این بود که میرزا را یا کشته و یا اسیر نمایند و در هر حال کاری کنند که میرزا از رهبری جنبش کنار زده شود. اما این امر به علت عقب نشینی میرزا به جنگل و جلوگیری از بروز تماس و تصادم جنگی عملی نگردید.» آنان قصد داشتند با کنار زدن میرزا، اهداف جداییطلبانه خود را جامه عمل بپوشانند.
کجروی و خیانت اعضای حزب کمونیست ایران باعث بروز نفاق و انحراف در نهضت میشد. در آن شرایط میرزا به خوبی درک کرده بود که این روند به ضرر تمامیت ارضی ایران خواهد بود. از این رو در نامهای به روتشتاین، سفیر وقت شوروی در ایران با اشاره به این مهم یادآور شد: «ادامه انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحهدار میکند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت مینماید و فکر ملوکالطوایفی را در تمامیت خاک ایران قوت میبخشد.» [13] او همت خود را در راستای حفظ تمامیت ارضی کشور مبذول میداشت و زمانی که متوجه شد منظور اصلی کمونیستها جداییِ بخشی از خاک ایران است، به مقابله با نیات آنان پرداخت.
با تأکید بر این نکته که جنگلیها به مانند سدی در برابر زیادهخواهی قوای بیگانه در مناطق شمالی کشور عمل میکردند، این مبحث را با نقلی از ابراهیم فخرایی به پایان میبریم: «در وطنپرستی جنگلیان همین بس که هر جا پای مصالح کشور به میان میآمد سرسختی خود را نشان میدادند؛ در مبارزه با قزاقان روس، در نبرد با قزاقان وثوقالدوله، در کشکمش با عشایر و ایلات، در پیکار با انگلیسیها و سرخهای مصنوعی، ایمان جنگلیها همچنان محفوظ و دستنخورده باقی ماند.» [14]
پیوست ها:
1- شاپور رواسانی، اولین جمهوری شورایی ایران (نهضت جنگل)، تهران: چاپخش، 1384، ص 190.
2- م.ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قاسمپناه، تهران: انتشارات اسلوج، 1358،
3- روزنامه جنگل، ش 28، 1336 ق، ص 2.
4- همان، ش 13، 1335 ق، ص 3.
5- ابراهیم فخرایی، گیلان در جنبش مشروطیت، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص 301.
6- شاپور رواسانی، همان، ص 269.
7- حسین خزایی، «سرخها و نهضت جنگل» زمانه، ش 72،1387، ص 38.
8- یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران: نشر عطار، ص 93.
9- ابراهیم فخرایی، همان، ص 135.
10- علی دوانی، «نهضت جنگل و تاریخنگاری غرضآلود»، شاهد یاران، ش 13، ص 12.
11- لیونل دنسترویل، امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز (یادداشتهای ژنرال ماژور دنسترویل)، ترجمه حسین انصاری، تهران: انتشارات کتابخانه منوچهری، ص 167.
12- رقیه عظیمی، نهضت جنگل به روایت اسناد وزارت امور خارجه، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ص 2.
13- شاپور رواسانی،همان، ص 269.
14- ابراهیم فخرایی، همان، ص256.