بحران هویت و مشروعیت و ساختار سیاسی پهلوی دوم
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- محمدرحیم عیوضی؛ در نظام سياسى سلطنت در ايران، همواره شاهد تنش و كشمكش بين دو مؤلفه هويت و مشروعيت در ابعاد مختلف بودهايم و در اين ميان، عوامل مختلف و متنوعى در آسيب رساندن به دو مؤلفهى ياد شده ايفاى نقش داشتهاند. مراجعه به تاريخ پيشين نظامهاى سلطنتى نشان مىدهد كه هرگونه آثار و علائم تزلزل و سستى در ساخت قدرت سياسى، منبعث از عطف توجه به دو مؤلفهى هويت و مشروعيت دولت و تعامل يا تعارض بين آنها بوده است. متغيرها، همواره اين دو مؤلفه را با بحران روبهرو كرده است، رژيم محمدرضا پهلوى نيز نمونهاى بارز از يك نظام سلطنتى است كه پايههاى نظام با مؤلفههاى هويت و مشروعيت همسو بود، به طورى كه دو مؤلفهى فوق در تحليل ساخت قدرت سياسى موقعيت ويژهاى دارند. لذا شايسته است وقتى از ساخت قدرت سياسى عصر پهلوى دوم صحبت به ميان مىآيد، به جنبهى سياسى و فرهنگى نظام، به طور مستقل و با نگرش نظرى خاصى توجه شود.
هر حكومتى براى ايجاد ثبات و ادامه حيات سياسى خود نيازمند مشروعيت سياسى است، لذا سعى در اشاعه ايدئولوژى و ديدگاهى مىكند كه مشروعيت آن را تأمين و در صورت نياز، تودههاى مردم را در اقدامات نمايشى شركت دهد. ايدئولوژى، باورهاى اساسى را با ساختهاى عميق يا ارزشهاى درونى شده كه ايستارهاى فكرى مردم را تشكيل مىدهد، مرتبط مىسازد. مهمترين وظيفهى پنهان ايدئولوژى، بهرهبردارى از احساسات مردم است. هر حكومتى نيز براى جلب طرفدارى و كسب مشروعيت چه در ميان پايگاه اجتماعى ويژهى خود يا در ميان عموم مردم، سعى در تبيين ايدئولوژى براى توجيه مشروعيت خويش مىكند، لذا مسئلهى مهم اين است كه ايدئولوژى تا چه اندازه با مبانى فكرى و عقيدتى جامعه سازگار است.
بنابر اين، ايدئولوژى يك ارزش يا نظام عقيدتى است كه اختصاص به مجموعه عقايد و احكامى دارد كه كمابيش با يكديگر پيوستگى دارند و تصوير بالنسبه كاملى از جهان ترسيم مىكنند. ايدئولوژى براى صاحبان آن، جهان را آن گونه كه هست و آن گونه كه بايد باشد ترسيم مىكند و داراى يك رشته گرايشهاى وابسته و مرتبط به نهادها و جريانهاى گوناگون جامعه است كه در صورت پذيرش آن از سوى مردم، مشروعيت سياسى و اجتماعى را به دنبال دارد. «رابرت. اس. لين»، ايدئولوژى سياسى را به شرح زير تبيين مىكند : «ايدئولوژى داراى يك سلسله مفاهيم با ويژگىهاى ذيل است و همانطور كه ملاحظه خواهد شد با مشروعيت سياسى و هويت نظامهاى سياسى آميخته مىباشد :
1ـ اين مفاهيم با سؤالاتى از قبيل، حكومت گران و رهبران كدامند؟ چگونگى انتخاب آنان و اين كه معيار سياسى حكومت آنان چيست، ارتباط پيدا مىكند.
2ـ اين مفاهيم يك نظريه عرضه مىكند و اين عمل بدان معناست كه عقايد و نظريههاى مخالف را برانگيخته و با آنها به مقابله برمىخيزند.
3ـ بر روى برخى ارزشهاى اساسى زندگى اثر مىگذارند و آنها را تكامل مىبخشند.
4ـ متضمن برنامهاى براى دفاع، اصلاح يا حذف نهادهاى مهم اجتماعى هستند.
5ـ كار اين مفاهيم به نوعى توجيه منافع گروهى است، ولى نه بدان معنا كه از منافع همه گروههايى كه به گونهاى با گروه اصلى در تماس هستند، دفاع گردد.
6ـ از نظر شكل و محتوا هنجارى و اخلاقى هستند.
7ـ اين مفاهيم الزامآ از چارچوب اصلى خود جدا شده و به دستگاه عقايد گستردهترى وابسته گرديده و در ويژگىهاى ساختى و الگوى آن دستگاه سهيم شدهاند.»
تئورى ساخت قدرت سياسى نظام محمدرضا پهلوى، يك ساخت مبتنى بر مشروعيت سلطنت و هويت ايدئولوژيك بود كه به محض رويارويى اين دو مؤلفه با بحران، رژيم را با بحران مواجه نمود. توضيح اينكه محمدرضا پهلوى در امكان به كارگيرى ايدئولوژى كارآمد، هنجارى و اخلاقى در جامعهى ايران و تحقق يك نظام آموزشى ناتوان بود، زيرا اين ايدئولوژى بر اساس ارزشهاى اساسى زندگى اجتماعى مردم، پايهريزى نشده بود. علت رويارويى رژيم شاه با بحرانهاى مختلف تهديد گر حكومت اين بود كه ايدئولوژى رژيم، عقايد و نظريههاى مخالف را در سطح بسيار گستردهاى بر انگيخت، در حالى كه توان مقابله با طيف گستردهى مخالفان را نداشت. در واقع ايدئولوژى كه مىبايست متضمن برنامههايى براى دفاع و اصلاح جامعه باشد، مبدل به عاملى براى زوال رژيم و ايجاد بحران مشروعيت سياسى و هويتى گرديد.
ايدئولوژى محمدرضا پهلوى كه مبتنى بر باستانگرايى آريايى بود، بخشى مهم از تاريخ تمدن در ايران را پشت پا مىزد و از سوى ديگر خاستگاه دينى و اسلامى مردم را ناديده مىانگاشت. حكومت پهلوى كه خاستگاه خود را در ايدئولوژى آريايى مىديد، مبدأ تاريخ تمدن در ايران را صعود كورش گذاشت و يكباره تمام تاريخ پيش از هخامنشى را به ما قبل تاريخ بدل كرد، حتى مادهاى آريايى نيز به دليل اقدام نابخشودنى «هووخشتر» عليه يهوديان، از صحنهى تاريخ ايران طرد شدند. در حالى كه ما حداقل از چهار هزار سال پيش از هخامنشيان تمدنهاى پيشرفتهى كوچ نشين و كشاورزيـ هر دو راـ داريم.. اين مكتب با بىاعتنايى به تمدنهاى ماقبل آريايى، در واقع بر چند هزار سال تاريخ تمدن ايرانى خط بطلان مىكشد تا «افتخار» پيوند با قومى افسانهاى را نصيب سرزمين ايران كند وبر پايه موهوماتى نژادپرستانه، ميان ايرانيان و اروپاييان نوعى خويشاوندى تاريخى ايجاد كند.
مفهوم جامعهپذيرى ابتدا در وصف فراگردى به كار مىرفت كه مردم از طريق آن خوگرفتن با هنجارهاى اجتماعى رامىآموزند و دوام جامعه و انتقال فرهنگ آن را از نسلى به نسل ديگر امكانپذير مىسازند. جامعه پذيرى سياسى اولا موجب همنوايى انسانها مىگردد كه خود بر دو گونه است: همنوايى سطحى كه فرد براى حفظ ظاهر در اجتماع، در رعايت هنجار بكوشد و همنوايى عميقى كه ارزشها و هنجارهاى اجتماعى جزيى از شخصيت و اخلاق فرد شود و درونى گردد. ثانيآ: جامعهپذيرى رابطهى نزديك و دائمى با فرهنگ سياسى و ايدئولوژى جامعه دارد. پس كاركردهاى اساسى جامعهپذيرى سياسى عبارت است از: تأمين ثبات جامعه و ايجاد زمينههاى مساعد براى تغييرات اجتماعى ضرورى.
نظامهاى سياسى از طرق جامعهپذيرى سياسى مىتوانند ارزشهاى غالب رايج نظام سياسى را به تدريج به افراد القا كنند و او را به گونهاى مناسب آماده سازند تا مشروعيت دولتمردان را مشروعيت جامعه بدانند و با هويت سازى نظام مأنوس گردند. در غير اين صورت، تغييرات سياسى ناشى از تفاوتهاى عمده در حوزههاى فرهنگ، ايدئولوژى و نارسايى فرايند جامعهپذيرى سياسى شكل مىگيرد و هر چه تفاوتهاى موجود بيشتر باشد، تغييرات سياسى و رقابت بر سر سيطره بر نهادهاى سياسى بيشتر مىگردد، لذا مشروعيت و هيئت نظام سياسى در گرو كاركرد مناسب جامعه پذيرى سياسى و عوامل تأثيرگذار مىباشند.
رژيم محمدرضا پهلوى در جهت حفظ مشروعيت و هويت خويش، فاقد ابزار مناسب جامعهپذيرى سياسى جهت تأمين نيازهاى فكرى و عقيدتى تودههاى مردم و توسعهى بسيج سياسى آنها بود، لذا از جلب احساسات مردم و طبقات مختلف و كسب مشروعيت در ميان آنها بىبهره بود.
رژيم محمدرضا پهلوى در سراسر دوران حاكميت خويش، بهخصوص در طى دهههاى 40 و 50، قدرت سياسى خويش را با دو شعار حفظ مشروعيت و كسب هويت بيشتر در بين آحاد ملت متمركز ساخت و به قول «بارى روبين»، در سراسر دههى 40 تلاش گستردهاى كرد تا پشتوانهى نظرى و فكرى مشروعيت براى سلطنت را تأمين نمايد و سلطنت را اولين گام در راه احياى ناسيوناليزم فرهنگى ايران و رسيدن به عظمت ديرين مىدانست. اما به لحاظ ناكار آمدى ايدئولوژى حاكم و فرايند ناقص و ناتوان جامعهپذيرى و فرهنگ پذيرى و عدم وجود كارگزاران دخيل در اين امر، فرايند مذكور با بىاقبالى و شكست مواجه شد و نشان داد نظام سياسى كه ساخت قدرت سياسى خود را بر پايهى مؤلفههاى مشروعيتخواهى و هويتيابى بنا مىنهد، اما پارادايم واحد و تقويت شدهاى را در جهت معرفى قدرت سياسى در اختيار ندارد، در معرض گسترش شكافهاى فرهنگي ـ اجتماعى با مردم قرار مىگيرد. در چنين شرايطى، هر گونه اقدام پيشگيرانه در عرصههاىاقتصادى، نظامى و.. با شكست مواجه مىگردد. همانگونه كه مشاهده مىشود، ساواك و ارتش تا دندان مسلح شاه و حمايت بيگانگان و سياست جلب رضايت دولتهاى بيگانه از سوى شاه نتوانست رژيم را، در مواجه با عدم مشروعيت و بحران هويت در داخل جامعه، نجات دهد.
منبع: تئوریهای ساخت قدرت و رژیم پهلوی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.