نقش دستگاههای امنیتی ـ اطلاعاتی شاه در سرکوب مخالفان
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ چهارم بهمن 1350، کمیته مشترک ضد خرابکاری به دستور محمدرضا پهلوی با هدف هماهنگ سازی عملیات سرکوب مخالفان تشکیل شد. «آنتونی پارسونز» آخرین سفیر انگلستان در دربار پهلوی با تأكید بر وجه سركوبگر قدرت رژیم شاه، معتقد است رژیم پهلوی بر دو بنیاد اصلی قدرت استوار بود که عبارت بودند از: ارتش و ساواک. به عبارت دیگر دستگاه سرکوب، کارآمدترین توانایی خودمختاری افزای دولت و در نتیجه ستون عمدهی نگهدارندهی رژیم شاه بود. این دستگاههای سرکوب را میتوان به دو بخش تقسیمبندی کرد:
بخش اول: دستگاههای نظامی سرکوب شامل ارتش شاهنشاهی، ژاندارمری، شهربانی و گارد شاهنشاهی که پیش از کودتای 28 مرداد1332 وجود داشتهاند و پس از کودتا گسترش یافتهاند.
بخش دوم: دستگاههای امنیتی ـ اطلاعاتی؛ مبتکر اصلی ایجاد این واحدها، آمریكاییها بودند که تصمیم داشتند ایران را به عنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ کنند. این واحدها به تدریج پس از کودتای 28 مرداد و بنا به نیازهای رژیم و قدرتهای حامی آن ایجادشده و عمدهترین و مهمترین نقش را در سرکوب مخالفین داشتهاند.
واحدهای اطلاعاتیـ امنیتی، ستون اصلی نظام رژیم شاه بودند. نیروهای مسلح، آخرین و نهاییترین تضمین کننده این قدرت بودند ولی وظیفه نیروهای امنیتی این بود که ترتیب اطمینان بخشی بدهند که نیروهای مسلح علیه او به کار نروند. این نیروها چشم و گوش و در موارد لازم مشت آهنین شاه بودند و هدف از آنها خنثی کردن و محو همهی نهادها و کسانی بود که نسبت به رژیم وفادار نبودند. عمدهترین واحدهای اطلاعاتی– امنیتی رژیم شاه طی این دوران، عبارت بودند از:
1ـ ساواک؛
2ـ رکن 2 (ادارهی دوم)؛
3ـ کمیتهی مشترک ضد خرابکاری؛
4ـ سازمان بازرسی شاهنشاهی؛
5ـ دفتر ویژهی اطلاعات؛
6ـ شورای عالی هماهنگی.
ساواک، مولود اوضاع و شرایط حاکم بر کشور در اوایل دههی 1330 بود. در سالهای اولیهی پس از کودتا، فرمانداری نظامی تهران تحت ریاست تیمور بختیار وظیفه حفظ امنیت را به عهده داشت. اما عدم امکان ادامهی وضعیت حکومت نظامی، رژیم و حامیان آن را به فکر ایجاد سازمانی گستردهتر انداخت. مبارزه با كمونیسم و لزوم وجود سازمانی متشکل برای مبارزه با مخالفان نیز از دیگر دلایلی بود که ایجاد سازمان مذکور را ضروری مینمود. در ابتدا آمریكاییها، پیشنهاد ایجاد دو سازمان جداگانهی «امنیت» و «اطلاعات» را به شاه دادند، اما شاه فقط با ایجاد یک سازمان واحد اطلاعات و امنیت موافقت کرد و پس از آن لایحهی تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور توسط هیئت دولت تهیه و طی مدت کوتاهی در مجلسین سنا و شورای ملی در سال 1335 به تصویب رسید و ساواک رسماً از اوایل سال 1336 فعالیت خود را آغاز کرد.
حیطهی فعالیت ساواک حد و مرز نداشت و تمام امور مملکت را تحت نظارت و کنترل داشت از قوای سهگانه گرفته تا نیروهای نظامی، همگی تحت کنترل ساواک قرار داشتند. در امور فرهنگی، مطبوعات، انتشارات و... ساواک به نحو بارزی مداخله مینمود و در زمینهی سیاست خارجی، بر کار وزیر امور خارجه، سفرا و ایرانیان خارج از کشور نیز نظارت کامل داشت.
شاه از طریق ساواک، مؤثر و در همه جا حاضر و به سرعت بر مخالفین سیاسی واقعی پیشی گرفته و در همان حال مباحثات سیاسی آشکار و آزاد را منع میکرد. در برخی موارد از قبیل محافل دانشجویی (فرهنگی) نفوذ ساواک آنقدر عمیق بود که هیچ کس نمیتوانست به مخاطب خود اعتماد داشته باشد.
عملیات جاسوسی این سازمان در اروپا نیز گسترش یافته و بهخصوص سراسر ایران را تحت سلطهی خود داشت. از جمله کنترل گذرنامهی تشکیلات پلیس و زندانها که بنا بر اطلاعات مجمع عفو بینالملل در حدود چهل هزار زندانی سیاسی در آنها محبوس بودند تحت نظارت ساواک قرار داشت. همچنین برنامههای موسوم به گروههای تکاملی از قبیل بهداشت، فرهنگ، مبارزه با بیسوادی و بالاخره ارتش نیز در دست ساواک بود.
به طور خلاصه، ساواک در همه جا حاضر بود و در هر وزارتخانهای حداقل یکی از مأموران ساواک به عنوان معاون به کار اشتغال داشت و در هر بخشی یکی از جاسوسان تربیت یافتهی این سازمان مستقر بود. انبوه خبرچینان ساواک نیز که متعلق به طبقات و اقشار مادون جامعه بودند در هتلها و کافههای خیابانی برای ساواک انجام خدمت مینمودند. عدهی زیادی حتی به طور مجانی این کار را میکردند. به نظر «آنتوني پارسونز» سفير انگليس در زمان رژيم شاه، روش ساواک مبتني بر ارعاب بود، بازداشتهاي جمعي براي ساواک يک کار عادي به شمار ميرفت و اين تصور در اذهان عمومي نقش بسته بود که ساواک در تمام شئون زندگي مردم، از سازمانهاي دولتي و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصي و کارخانهها و احزاب سياسي وسازمانهاي دانشجويي در خارج از کشور نفوذ کرده و در همه جا حاضر و ناظر بود.
یکی از واحدهای اطلاعاتی ـ امنیتی در رژیم شاه رکن 2یا ادارهی دوم بود، که پیش از کودتا، هم وظیفه اطلاعات و هم وظیفه ضداطلاعات را در ارتش انجام میداد و کار آن به کسب اطلاع از وضع لشگر و تدارکات و ظواهر محدود میگردید و گزارش خود را در این زمینهها به فرمانده لشگر میداد. اما پس از کودتای 28 مرداد، با کار فراوان آمریكاییها تبدیل به ضد اطلاعات گردید. آنها ضد اطلاعات مرکزی و ضداطلاعات نیروهای سه گانه و واحدهای آن را ایجاد کردند که کاملاً با سیستم آمریکایی مطابقت داشت؛ با این تفاوت که طبق اصول، ضد اطلاعات یک واحد، مثلاً یک لشگر، موظف است فرمانده واحد را از آنچه در واحد میگذرد مطلع کند. ولی عملاً در ایران، این اصل اجرا نمیشد و مثلاً ضداطلاعات یک لشگر نه تنها تابع فرمانده لشگر نبود و گزارشی به او نمیداد، و از ضد اطلاعات مرکز تبعیت میکرد، بلکه حتی از فرمانده لشگر هم گزارش میداد. و این در واقع آن چیزی بود که آمریكاییها و شاه، به منظور کنترل بیشتر بر روی ارتش، در نظر داشتند. از این دوران به بعد است که رکن2 ارتش، ادارهی دوم خوانده شد و قسمتهای اطلاعات و ضد اطلاعات را دربرگرفت، لیکن در ژندارمری چون از سابق رکن 2 وجود داشت به ادارهی اطلاعات، رکن2 میگفتند که با ضد اطلاعات ژندارمری متفاوت بود.
در سال1350، حکومت پهلوی برای مقابله با ترورها و جلوگیری از اقدامات مسلحانهی گروههای مخالف، کمیتهی مشترک ضدخرابکاری ساواکـ شهربانی را ایجاد کرد. تشکیل کمیتهی مشترک، ظاهراً بهدلیل افزودن به کارایی دستگاههای امنیتی در امر مبارزه با تروریسم و عملیات خرابكارانه ایجاد شده بود، اما در واقع کمیتهی مشترک برای خاتمه دادن به ناهماهنگی و بینظمیهای موجود در دستگاههای امنیتی کشور بهوجود آمد.
در سال1352، شاه پیشنهاد سازمان جدید کمیته را پذیرفت که عبارت بود از:
الف) کمیتهی مشترک ضدخرابكاری شامل3 واحد (هر واحد در حد یک ادارهی ساواک) اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی گردید؛
ب) رئیس کمیته میبایست از بین امرای ساواک باشد؛
ج) بولتنهای ویژهی کمیتهی مشترک از طریق ساواک به عرض شاه برسد؛
د) محل استقرار کمیته در شهربانی بوده و اعتبارات مالی کمیته از بودجهی نخستوزیری تأمین و کلیهی عملیاتها نیز مشترکاً انجام بگیرد.
گردانندگان کمیتهی مشترک ضدخرابكاری افسران و درجهداران ارتش، شهربانی و مأموران کار آزمودهی ساواک بودند که طی سالهای پس از کودتای 1332در فرمانداری نظامی و زندانها در سرکوب و شکنجهگری، تجارب زیادی کسب کرده بودند. گروهی نیز به وسیلهی کارشناسان سیا و موساد، آموزش دیده بودند و در شکنجهدادن زندانیان و اقرار گرفتن از آنها، مهارت داشتند.افرادی مانند نادری پور معروف به تهرانی؛ سرهنگ وزیری؛ فریدون توانگری معروف به آرش؛ هوشنگ ازغندی معروف به منوچهری؛ عطارپور یا حسین زاده؛ محمد حسن ناصری یا عضدی؛ مصطفی هیرداد معروف به مصطفوی؛ منوچهر وظیفه خواه یا منوچهر؛ احمد بیگدلی، رسولی، حسینی و... از شکنجه گران سرشناس کمیته و ساواک بودند.
از نظر «رابرت گراهام» از میان همهی سازمانهای خلاف قانون اساسی مخلوق شاه، سازمانی که كمتر از همه شناخته شده و بیش از همه غیرعادی بود، «سازمان بازرسی شاهنشاهی» بود که در 1337 ش/ 1958م یک سال پس از ایجاد ساواک خلق شد و پایههای آن با افزایش نیازهای مشخص شاه، برای حفظ خود بر اریکهی قدرت، پیچیدهتر شد. این سازمان نه به مجلس، نه به حزبهای مختلف، نه به هیئت دولت، نه به پلیس و بالاتر از همه نه به ساواک و نه به نیروهای مسلح و نه به هیچ نهاد و مقام دیگری، گزارش نمیداد یا در مقابل آن جوابگو نبود، و فقط شاه را میشناخت. هیچ نوع کنترلی بر نحوهی کاربرد قدرت از طرف این سازمان جز میل شخص شاه، وجود نداشت. حدود صلاحیت آن حتی ساواک را هم دربرمیگرفت، از زمان ایجاد این سازمان تا آخر عمرش، صرفاً دو رئیس داشت که هر دوی آنها نظامی بودند.
هدف عمدهی سازمان، این بود که ببیند سیاستهای دیکته شده از سوی شاه، توسط وزارتخانهها و مقامات مختلف، اجرا میشود یا نه. و موارد حساس خلافكاریها و عدم وفاداری احتمالی در میان مقامات بالا را پیدا کند.
شاه در مورد این سازمان چنین گفته بود: «هرچند، ژاندارمری و دیگرسازمانهای دولتی، دیسیپلین داخلی خود را به خوبی برقرار میکنند، تجربه، احتیاج به یک سازمان بازرسی مستقل را نشان داده است. این کاری است که سازمان بازرسی من، انجام خواهد داد، کارکنان این سازمان هر کجا که بخواهند میتوانند بروند، و بدون ترس یا جانبداری احتمالی، هر نوع بیعدالتی احتمالی را بررسی کنند.»
بازرسی شاهنشاهی به علت آنكه شاه به وزارتخانهها، برای ارائهی اطلاعات درست در مورد اقتصاد مملکت، اعتماد نداشت اهمیت بیشتری یافته بود. شاه برای بررسی علل شکست برنامهی پنجم، سازمان بازرسی شاهنشاهی، را به کار گرفت.
«دفتر ویژهی اطلاعات» یک واحد صرفاً اطلاعاتی بود که به توصیه یا دستور انگلیسیها در سال 1338 ایجاد شد. سازمان دفتر عبارت بود از: رئیس و یک معاون، و امور دفتر توسط پنج شعبه اداره میشد. اهم وظایف آن عبارت بودند از:
1ـ دریافت گزارشات روزانه و بررسی و تلخیص آن برای اطلاع شاه. البته گزارشات عملیاتی به دفتر ارسال نمیشد. اگر شهربانی و یا ژاندارمری برحسب تصادف، مطالب عملیاتی مییافتند، اگر مربوط به نظامیان میشد به ادارهی دوم ارتش و اگر مربوط به غیرنظامیان بود به ساواک ارسال میکردند. ساواک و ادارهی دوم، حتماً مطالب عملیاتی (اقدامات مربوط به فرد یا شبکههای پنهانی و یا عملیات شنود و تعقیب و مراقبت و میکروفونگذاری و غیره) را در ملاقات با شاه میگفتند و لذا به دفتر نمیفرستادند.
2ـ تشکیل و ادارهی «شورای امنیت کشور» که بعداً به دو شورا به نامهای «شورای عالی هماهنگی» و «شورای هماهنگی ردهی 2» تبدیل شد.
3ـ ایجاد شبکههای پنهانی در ارتش و ساواک و نیروهای انتظامی و جامعه. این شبکهها کاملاً مخفی بوده و بودجهی وظایف پنهانی با عنوان بودجهی سری دریافت میشد. در مورد این شبکهها، ارتشبد حسین فردوست رئیس دائم دفتر ویژهی اطلاعات که جهت تشکیل این دفتر به مدت چهار ماه در انگلستان آموزش دیده بود میگوید:
«یکی از آموزشهایی که در انگلستان داده شد، آموزش شبکههای پنهانی بود. استاد مربوطه گفت که به شاه بگویید به علت اهمیت ارتش (در درجهی اول) و نیروهای انتظامی و امنیتی (در درجهی دوم) علاوه بر ضد اطلاعات مربوطه و کنترل ادارهی دوم، باید «دفتر ویژهی اطلاعات» نیز این نیروها را به طور پنهانی کنترل کند و به شخص او گزارش دهد. و به ویژه مراقب نفوذ عناصر مخالف رژیم باشد. این مطلب را در همان شروع تشکیل دفتر به محمد رضا گفتم و او با علاقه تصویب کرد.»
شبکههای پنهانی در واقع سازمان مخفی دفتر را تشکیل میدادند، این شبکههای پنهانی در ارتش، شهربانی و ژاندارمری تشکیل گردیدند و مأمورین آن از درجهداران و افسران جزء بودند، که حتی پس از بازنشستگی و یا انتقال درون سازمانی، ارتباط خود را با دفتر حفظ میكردند.
مسئول شبکه، همواره یک نفر بود که اگر از دفتر منتقل شده و یا حتی باز نشسته میشد، نیز این مسئولیت را ادامه میداد. به گفتهی فردوست، سرّیت و پنهانکاری عمل شبکهها، در درجهی اول اهمیت قرار داشت و در عمل نیز تا زمان انقلاب حتی یك نفر از اعضای شبکههای دفتر نیز شناخته نشد و حتی افسران دفتر نیز، از وجود چنین شبکههایی بیاطلاع بودند. با این وجود، شاه به این شبکهها اکتفا نکرد و دستور داد که بر روی ساواک نیز کنترل صورت گیرد و به علاوهی ساواک، بر روی ادارهی دوم و به همین ترتیب در مورد شهربانی و ژاندارمری، کنترل پنهانی وجود داشته باشد.
در مورد نحوهی تشکیل «شورای عالی هماهنگی» ارتشبد «حسین فردوست» میگوید:
«وجود یک ضد اطلاعات مقتدر در ارتش، و یک سازمان امنیت متنفذ و قوی، هر چند نیاز آمریكاییها را برآورده میکرد، ولی به اطلاعات و امنیت کشور، نظام نمیداد و کار در اساس با دوران رضاخان تفاوتی نداشت. حفظ رژیم محمدرضا، و به تبع آن پایگاه غرب در منطقه، منوط به ایجاد نظام اطلاعاتی و امنیتی در ایران بود. به علاوه، انگلیسیها نیز نمیتوانستند از همهی امکانات خود در ایران صرف نظر کنند و آن را دربست، در اختیار آمریكاییها قرار دهند و در سازمان جدید اطلاعاتی و امنیتی ایران، سهم و نقش میخواستند. لذا به دنبال تمهیداتی، موافقت محمدرضا را، در سفر اردیبهشت 1338 او به لندن، جلب کردند و به دنبال آن، من با مأموریت تأسیس «دفتر ویژهی اطلاعات» به انگلستان رفتم. در انگلستان، من با سازمان اطلاعاتی کشور فوق، آشنا شدم و مقرر شد که مطابق همان سیستم، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران را سازماندهی کنم. بنابراین مفهوم نظام اطلاعاتی و امنیتی کشور تنها در اواخر سال 1338 و با تأسیس «شورای عالی هماهنگی» و «دفتر ویژهی اطلاعات» مطرح شد... که هیچگاه بهطور واقعی تحقق نیافت.»
در سال 1338، سلف شورای عالی هماهنگی، تحت عنوان «شورای امنیت کشور» طبق الگوی انگلیس تشکیل شد که اعضای آن عبارت بودند از: رئیس ادارهی دوم ارتش، رئیس ساواک، رئیس شهربانی کل کشور، فرمانده ژاندارمری کل کشور و رئیس دفتر ویژهی اطلاعات و دبیر شورا.
لیکن به جهت اینکه، اعضای شورا، همه با شاه ملاقات داشتند و ترجیح میدادند که مسائل خود را مستقیماً با وی مطرح کنند، عملاً ناکارآمد بود. که این ماجرا تا سال 1349، ادامه داشت و تا این سال، عملاً در ایران نظام اطلاعاتی و امنیتی هماهنگ، تحقق نیافت و هر نظام و هماهنگیای هم اگر بود توسط شاه بود نه ارگان مسئول و تخصصی. تا اینكه در 1349 و با حضور نمایندهی دولت انگلستان (شاپور جی) شاه در جمع فرماندهان ارشد نظامی خود، دستور ایجاد «شورای عالی هماهنگی» ردهی 1 و ردهی 2 را صادر کرد. که به موجب آن به ترکیب شورای قبلی، یعنی «شورای امنیت کشور»، رئیس ستاد ارتش نیز اضافه شد و عملاً نام آن از «شورای امنیت کشور» به«شورای عالی هماهنگی»، تغییرکرد و به«شورای هماهنگی ردهی 1» شهرت یافت.
به علاوه شورای جدیدی با نام «شورای هماهنگی ردهی 2» با شرکت مقامات ردهی 2، ارگانهای اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی تشکیل شد. که ترکیب آن عبارت بود از:
1ـ مدیر کل ادارهی سوم ساواک؛
2ـ مدیر کل ادارهی هشتم ساواك؛
3ـ رئیس ادارهی اطلاعات ارتش؛
4ـ رئیس ضد اطلاعات ارتش؛
5ـ رئیس ادارهی اطلاعات شهربانی؛
6ـ رئیس ضد اطلاعات شهربانی؛
7ـ رئیس رکن 2 (اطلاعات) ژاندارمری؛
8ـ رئیس ضد اطلاعات ژاندارمری؛
9ـ افسر دفتر ویژه و دبیر شورا.
مقرر شد که محل تشکیل هر دو شورا و مسئولیت آن با «دفتر ویژهی اطلاعات» باشد و تنها در موارد خاص و استثنایی، به دستور و ریاست شاه، در کاخ تشکیل شود.
جلسات شورا میبایست به طور منظم تشکیل و همهی موضوعات مهم مملکتی، امنیتی وخارجی، باید در آنها مطرح میشد. همچنین صرف اطلاع شاه نباید موجب عدم طرح مسائل در شورا میگردید. با این حال جلسات شوراها و به ویژه شورای هماهنگی درجهی یک، پس از چندی، اهمیت خود را از دست داد و علت نیز در این بود که باز اعضا، مطالب مهم را اول به شاه میگفتند و سپس در جلسات مطرح میکردند. با این وجود این اظهارات، در صورت جلسات نوشته میشد و به اطلاع شاه میرسید و دو نسخه نیز بهطور غیر رسمی توسط سفارتهای آمریکا و انگلیس اخذ میشد.
منبع: قدرت سرکوب رژیم پهلوی و انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.