مخالفت امام با اعدام گسترده سران رژیم پهلوی/ تشییع شهدای نیروی هوایی در بهشت زهرا
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی لحظات پر خاطره و مخاطرهای بود که در تاریخ ملت ایران به ثبت رسیده است. در لابلای یادماندههای فعالان و شاهدان عینی وقایع، فراز و نشیبهایی آن دوران روایت شده است.
سید اسدالله جولایی یکی از اعضای کمیته استقبال و از فعالان انقلابی در خاطرات خود که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است درباره روزهای فجر انقلاب در بهمن 1357 میگوید: ما در کمیته استقبال مشغول دید و بازدیدها بودیم. به شکلی که من بعد از دو سه روز در خیابان ایران میخواستم به آن طرف خیابان که منزلمان بود بروم، حقاً نمیشد. قدیم میگفتند جای سوزن انداختن نیست، مردم متراکم برای زیارت حضرت امام به مدرسه علوی آمده بودند. این هم برای ما لذتبخش بود.
*** مخالفت امام با اعدام گسترده سران رژیم پهلوی ***
شب پیروزی انقلاب آقای خلخالی تا آنجایی که یادم است 24 اسم به حضرت امام دادند که اینها اعدام بشوند، حضرت امام چهار نفر را اجازه فرمودند که سرکردههای خباثت بودند. سرلشکر ناجی فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر رحیمی فرماندار نظامی تهران و نصیری و خسروداد که در پشتبام مدرسه رفاه به درک واصل شدند.
*** تشییع شهدای نیروی هوایی در بهشت زهرا ***
پس از پیروزی انقلاب اسلامی برای تشییع شهدای عزیز نیروی هوایی به بهشت زهرا میرفتیم که اجساد مطهر آنها در غسالخانهها ردیف شده بود. ما خودروهای ساواک که پلاک آنها تهران_ق بود، یا پژوی 504 یا خودروهای کادیلاک را شناسایی کرده بودیم و آنها را تعقیب میکردیم و میدیدیم اینها میآمدند و از دیوار بهشت زهرا میپریدند تا افراد را در غسالخانهها شناسایی کنند.
*** ترس سردمداران پهلوی از عظمت امام و انقلاب ***
وقتی رحیمی را آوردند من در طبقه بالا ایستاده بودم و به بچهها گفتم الله اکبر! فرماندار نظامی تهران که اینقدر فرمان شهادت بچههای انقلاب را میداد اکنون یکی از جوانها مثل گربه که پشت گردنش را میگیری، گردنش را گرفته بود و آن را در حیاط و سپس در اتاقی برد. یک روز آقای رضا اصفهانی گفت میشود من بروم و این چهار، پنج نفر را ببینم؟ گفتم چرا نمیشود؟ برویم. رفتیم به مدرسه علوی شماره یک، اتاقها از آن اتاقهای قدیمی که با چفت بسته میشد، شیشه و درب چوبی داشت بود. وقتی وارد شدیم دیدم آنها یعنی رحیمی، خسروداد و چند نفر غیر از نصیری خیلی ساکت نشستهاند. چون نصیری وضع بدی داشت و شب در راهرو مدرسه رفاه و متاسفانه لخت و عریان میخوابید و خیلی اخلاق بد داشت. وقتی بیرون آمدیم به من گفت چطور اینها حرکتی نمیکنند؟ این خسروداد که از دیوار راست بالا میرفت حالا چطور چهارزانو نشسته است و با هم اختلاط میکنند؟ گفتم آن رعب و وحشت همچنین اقتدار نظام و انقلاب امام عزیز ما اینها را اینطور کرده که بعد هم به جزای اعمال خود رسیدند. زیرزمینی در مدرسه علوی بود که آقای لاجوردی رحمتالله علیه زندانیها را آنجا نگه میداشت.