به بهانه انتخابات ریاست جمهوری

ماجرای مخالفت هاشمی با نخست‌وزیری خلخالی

عکس لید
ناگهان صادق خلخالی را دیدم که بی ‌هیچ پرده‌پوشی، هاشمی رفسنجانی را با این پرسش مخاطب ساخت که: «چرا من نباید نخست‌وزیر شوم؟» هاشمی با لبخندی به اوگفت: «نیروهای اداری، با تو کار نمی‌کنند.» روشن بود که آن پاسخ حرف ‌دل رفسنجانی نبود. اگر او در پاسخ شفاف‌تر سخن می‌گفت، چه‌بسا رنجش پیش می‌آمد، اما سماجت خلخالی بیش از آن بود که به آن طفره‌روی قانع‌ شود.
دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۸

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روزهای پرتب‌و‌تاب انتخابات، درگیرشدن فضای‌ سیاسی و اجتماعی‌ کشور، رقابت میان اعضای دولت و همه وهمه موجب تداعی خاطرات مردان سیاست در روزهای پر التهاب ماه‌های نخست انقلاب اسلامی ایران می‌شود. به همین بهانه، به بازبینی بخشی کوتاهی از خاطرات عبدالحمید معادی‌خواه می‌پردازیم.

در روزهای اول انقلاب که شاید هنوز بوی کباب قدرت به مشام کسی نرسیده بود، بعضی از افراد بی‌پرده و بدون هیچ نگرانی از آشکارشدن نیت درونی به دنبال سهم‌خواهی خود از سفره‌ی انقلاب بودند. در همان روزها در ساختمان زیرزمینی مدرسه‌ی علوی، در کنار هاشمی رفسنجانی بودم. سخن روز، معرفی مرحوم بازرگان به عنوان نخست‌وزیر بود. همه بیش‌وکم، از آن تفاهم شادکام بودند و آن را به نیک می‌گرفتند. ناگهان صادق خلخالی را دیدم که بی ‌هیچ پرده‌پوشی، هاشمی رفسنجانی را با این پرسش مخاطب ساخت که: «چرا من نباید نخست‌وزیر شوم؟» هاشمی با لبخندی به اوگفت: «نیروهای اداری، با تو کار نمی‌کنند.» روشن بود که آن پاسخ حرف ‌دل رفسنجانی نبود. اگر او در پاسخ شفاف‌تر سخن می‌گفت، چه‌بسا رنجش پیش می‌آمد، اما سماجت خلخالی بیش از آن بود که به آن طفره‌روی قانع‌ شود. او سخن خود را چنین پی‌ گرفت که: «تو من را به امام پیشنهاد کن، کارت نباشد.» هاشمی رفسنجانی هم ملاحظه را کنار گذاشت و خیلی روشن وساده در پاسخ گفت: «مشکل این است که من تو را قبول ندارم.»

شاید هاشمی رفسنجانی روحیه‌ی برخورد جدی و بی‌پروای خلخالی با مجرمین را تا عملی‌کردن اعدام نمی‌پسندید و فرصت پیش‌ آمده را مغتنم شمرد تا مخالفت خود با سیاست‌ کاربردی وی در قبال مجرمین را بدین طریق بیان کند.

نک: معادیخواه، عبدالمجید ( ۱۳۸۴) جام‌شکسته، ج۳، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی‌ ایران.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات