جنبش روشنایی و کشتار شیعیان در افغانستان
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ آسیه حسینی*؛ جنبش روشنایی، که در اواسط دههی ۲۰۱۰ به وجود آمد، به عنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی در افغانستان شناخته میشود که هدف اصلی آن مبارزه با تبعیض نژادی و بیعدالتیهایی بود که جامعهی هزاره در این کشور با آن مواجه بود. این جنبش، که عمدتاً به نمایندگی از اقلیت هزاره، یکی از بزرگترین اقلیتهای شیعه در افغانستان، عمل میکرد، به سرعت به یکی از صداهای اصلی معترضین علیه تبعیضهای نژادی و اجتماعی تبدیل شد.
شیعیان هزاره به خاطر نژاد و مذهب خود در افغانستان همواره با تبعیض و بیعدالتیهای گستردهای روبهرو بودهاند. جنبش روشنایی به رهبری فعالان هزاره به ویژه در واکنش به تصمیمات سیاسی و اقتصادی ناعادلانه علیه این اقلیت به وجود آمد. این جنبش بهطور خاص به دنبال برابری در حقوق اجتماعی و سیاسی، و بهبود شرایط زندگی و امنیت برای هزارهها بود. نقطهی عطف اقدامات این جنبش در سال ۱۳۹۵/ ۲۰۱۶ با هدف اعتراض به تغییر مسیر خط برق ۵۰۰ کیلوولت ترکمنستان-کابل که از مناطق هزارهنشین عبور نمیکرد، آغاز شد. اعتراضات گستردهای در کابل و سایر شهرهای افغانستان برگزار شد که با خشونت و سرکوب مواجه گردید. به مناسبت سالگرد سرکوب این جنبش در ۱۸ شوال ۱۴۳۷/۲ مرداد، بر روند شکلگیری این جنبش و سرنوشت شیعیان هزارهی افغانستان پس از این کشتار گسترده، مروری خواهیم داشت که در ادامه از نظر میگذرد.
هزارهجات
مناطق سکونت هزارهها به «هزارهجات» معروف است. این مناطق در گذشته جزو سرزمین باختر و در دورهی اسلامی جزو خراسان بزرگ بودهاند. هزارهجات در تاریخ با نامهای مختلفی از جمله «زاولستان»، «غرجستان»، «غورستان» و «هزارستان» شناخته میشدند. هزارهها از دیرباز در این مناطق سکونت داشتهاند، اما در دهههای اخیر، به دلایل امنیتی و تحت فشار گروههای پشتون، بسیاری از آنان مجبور به ترک سرزمینهای خود و مهاجرت به سایر مناطق افغانستان یا کشورهای دیگر شدند. (اصغری، ۱۳۸۶: ۱۴۷)
مناطق هزارهجات شامل استانهای بامیان، دایکندی، غور، ارزگان و غزنی به عنوان مناطق مهم و پرجمعیت این ناحیه شناخته میشود. علاوه بر این استانها، هزارهجات بخشهایی از استانهای دیگر نظیر سمنگان، بلخ، جوزجان، فاریاب، بادغیس، هرات، فراه، هلمند، قندهار، زابل، لوگر، کابل، پروان و بغلان را نیز دربر میگیرد. زبان هزارهها «فارسی دری» به گویش «هزارگی» است. گویش هزارگی یکی از گویشهای کهن خراسان بزرگ بوده که در گذشته در دامنههای شمالی کوه بابا و هندوکش و بخشهای وسیعی از مرکز افغانستان رایج بوده است (شریعتی، ۱۳۹۲: ۶). امروزه قسمت اعظم هزارهها، مسلمان (شیعه اثناعشری) است؛ هرچند در بین آنها فرقههایی از اهل تسنن و شیعهی اسماعیلی نیز دیده میشود.
سابقهی قتل عام شیعیان هزاره در طول تاریخ افغانستان
قوم هزاره یکی از چهار قوم اصلی و بزرگ افغانستان در کنار اقوام پشتون، تاجیک و ازبک است. تاریخ هزارهها در افغانستان، بهویژه از نظر چالشها و مبارزات برای حفظ هویت و حقوق خود، یکی از صفحات پیچیده و تاثیرگذار تاریخ این کشور است. این قوم که عمدتاً در مرکز افغانستان ساکن هستند، در دورانهای مختلف، تحت فشار و سرکوبهای سیاسی و مذهبی قرار داشتهاند.
یکی از دورانهای تاریک تاریخ هزارهها، مربوط به سلطنت امیر عبدالرحمان خان در اواخر قرن نوزدهم است. امیر عبدالرحمان خان بهدلیل انگیزههای سیاسی و نژادی، اقدام به کشتار گسترده و نسلکشی هزارهها کرد. این اقدام نه تنها بهدلیل انگیزههای نژادی بلکه بهمنظور تحکیم قدرت مرکزی و کاهش قدرت محلی هزارهها بود. مدارک و شواهد تاریخی متعدد نشان میدهند که امیر عبدالرحمان خان با برنامهای از پیش تعیینشده به قصد نسلکشی و نابودی کامل هزارهها عمل میکرد. در این دوران، فرماندهان افغان (پشتون) که در مناطق هزارهجات مستقر بودند، هزارهها را از زنانشان محروم کرده و دخترانشان را به زور از خانوادههایشان جدا میکردند. بزرگان قوم هزاره نیز مورد شکنجه و حبس در زندانهای مخوف قرار میگرفتند. با مشاهدهی این وضعیت، طوایف مختلف هزاره در نقاط مختلف هزارهجات به قیام برخاستند و به جنگ با حکومت عبدالرحمن پرداختند. عبدالرحمن، در واکنش به این قیامها، علمای درباری را جمع کرده و فتوای کفر هزارهها را صادر کرد و این حکم را در مناطق مختلف افغانستان منتشر نمود. با این اقدام، عبدالرحمن تمام مردم افغانستان را به جهاد علیه هزارهها دعوت کرد. گروهی از افغانها (پشتونها) که از پیش در نظر داشتند زمینهای حاصلخیز هزارهها را تصاحب کنند، به بهانهی جهاد، از جهات مختلف به هزارهها حمله کردند. امیر عبدالرحمن همچنین حکمی صادر کرد که طبق آن، کسانی که با هزارهها وارد جنگ شوند، مال و دارایی هزارهها به عنوان جایزه و زنان و کودکان آنان نیز به عنوان کنیز و برده به آنها داده خواهد شد. (دولت آبادی، ۱۳۸۵: ۶۴).
بهدلیل اجرای این برنامهی وحشیانه، نزدیک به ۶۲ درصد نیروی انسانی جامعهی هزاره بهطور فیزیکی نابود شد و تعداد زیادی از آنان به کشورهای همجوار فرار کردند. آن دسته از هزارههایی که نتوانسته بودند فرار کنند، با سرنوشتهای دردناک مانند اسیری، زندان، شکنجه، بردگی، کنیزی، فقر، تحقیر و ارعاب مواجه شدند. (دلجو، ۱۳۹۶: ۵۰). حسن کاکر، مورخ و استاد سابق دانشگاه کابل، نیز تائید میکند که امیر عبدالرحمان جنگ مذهبی را علیه هزارهها به خاطر تثبیت موقعیت پشتونهای درانی و غلزاییها شکل داد که منجر به شکلگیری یک نسلکشی گسترده شد.
پس از مرگ عبدالرحمن خان، پسرش حبیب الله خان در تلاش برای بهبود وضعیت هزارهها، فرمانی مبنی بر لغو بردگی آنان صادر کرد؛ با این حال، هیچ اقدام عملی برای آزادی هزارههایی که در دورهی عبدالرحمن به بردگی گرفته شده بودند، انجام نشد. همچنین، حبیب الله خان اعلام کرد که هزارههایی که به دلایل مختلف مجبور به ترک هزارهجات شدهاند، میتوانند به مناطق خود بازگردند. اما زمینهایی که از آنها گرفته شده و به کوچیهای پشتون واگذار شده بود، نمیتوانست به آنها بازگردد؛ بلکه به جای آن، در نقاط دیگر افغانستان به آنان زمین تعلق خواهد گرفت.( نائل، ۱۳۷۲: ۹۳).
با روی کار آمدن امانالله خان، او شعار آزادی و برابری اقوام و ملیتهای مختلف افغانستان را بهویژه در مورد هزارهها بهطور جدی پیگیری کرد. برخلاف پدر و پدربزرگش، امانالله خان با هزارهها از در دوستی وارد شد و قانون بردگی هزارهها، که بهوسیلهی امیر عبدالرحمن وضع شده و حبیبالله خان نیز به آن بیتوجه بود، لغو کرد. این اقدام موجب شد تا هزارهها در سراسر افغانستان بهویژه به طرفداری از امانالله خان برآیند و از سلطنت او حمایت کنند. توجه ویژهای که در این دوره به حقوق هزارهها شد، باعث شد تا شیعیان بهطور کلی و هزارهها بهطور خاص، برای حفظ و دوام این حکومت از هیچ تلاشی دریغ نکنند. امانالله خان اولین حاکم افغانستان بود که حکومت را از پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه تغییر داد. وی به صراحت اعلام کرد که در افغانستان هندو، هزاره، پشتون، تاجیک، شیعه و سنی نداریم؛ همهی مردم کشور از تمام اقوام به عنوان یک ملت و آن هم افغان هستند. در قانون اساسی افغانستان، آزادی مذهبی نیز به تمام مردم کشور داده شد؛ هر فرد با هر مذهبی که دارد، تبعهی افغانستان محسوب میشود.
در دوران سلطنت محمدظاهر شاه (۱۹۳۳-۱۹۷۳)، شیعیان افغانستان، به ویژه هزارهها، با چالشهای متعددی مواجه بودند. ظاهر شاه تلاش کرد تا کشور را مدرن کند و اصلاحات سیاسی و اقتصادی متعددی را به اجرا گذاشت، اما تبعیضهای قومی و مذهبی همچنان وجود داشت. در این دوره، شیعیان به طور کلی از حقوق برابر با سایر اقوام و مذاهب برخوردار نبودند و در بسیاری از موارد با تبعیضهای سیستماتیک مواجه بودند. با این حال، ظاهر شاه با تدوین قانون اساسی جدید در سال ۱۹۶۴، تلاش کرد تا برخی از این تبعیضها را کاهش دهد و حقوق شهروندی بیشتری را به همهی اقوام و مذاهب اعطا کند.
هزارهها در دورهی کمونیسم (۱۹۸۸-۱۹۷۸)
وضعیت هزارهها در دورهی حکومت ترهکی و حفیظالله امین بسیار اسفناک بود. هزارهها تحت ظلم و ستم شدید قرار گرفتند و بسیاری از علما و روحانیون آنها دستگیر و مفقودالاثر شدند. فعالیتهای دینی و مذهبی آنها به شدت محدود شد و مساجد بسیاری بسته شدند. این اقدامات کمونیستها باعث خشم مردم و قیامهای ضد کمونیستی شد. هزارهها در این قیامها حضور پررنگتری نسبت به سایر اقوام داشتند. یکی از مهمترین قیامها در سال ۱۹۷۸ میلادی در شهرستان دره صوف، شمال افغانستان بود. هرچند این قیام به شدت سرکوب شد و بسیاری از مساجد و حسینیهها به آتش کشیده شدند و اموال مردم غارت شد، اما به مناطق دیگر گسترش یافت. در نهایت حدود ۹۹ شهرستان و بخش و تعداد زیادی از پایگاههای نظامی به تصرف هزارهها درآمد، اما حکومت به شدت این حرکات را سرکوب کرد. سرکوبها در استانهای بامیان و دایکندی بیشتر بود و بسیاری از علمای مذهبی هزارهها دستگیر و اعدام شدند. این اقدامات نه تنها باعث عقبنشینی هزارهها نشد، بلکه باعث شکلگیری قیامهای مختلف دیگری شد. با رشادت افرادی نظیر شیخ صادق نیلی، شیخ محمد اکبری، و ارباب غریب داد، بخشهای عمدهای از استانهای ارزگان، غور، بامیان، پروان و میدان وردک از وجود نیروهای کمونیستی پاک شد. همچنین، اولین قیام در کابل نیز توسط هزارهها در منطقهی چنداول در سال ۱۳۵۸، صورت گرفت. طبق بسیاری از منابع، بیش از بیست هزار تن از هزارهها و شیعیان در این قیامها شهید شدند. (یزدانی، ۱۳۸۶: ۲۱)
قیامهای هزارهها علیه حکومت کمونیستی باعث شد که تقریباً تمام مناطق هزارهجات، به جز استان بامیان، به سرعت توسط مجاهدین آزاد شود. پیروزیهای هزارهها به ویژه در مناطق «جاغوری» و «بهسود»، که به عنوان قلب هزارهجات شناخته میشود، چشمگیر بود. علاوهبراین، تظاهرات ضدحکومتی در سایر مناطق کشور، از جمله کابل، بهطور عمده توسط هزارهها سازماندهی شد. اگرچه قیامها و فعالیتهای هزارهها به وحدت و قیامهای سراسری علیه کمونیستها کمک کرد، اما پس از پیروزی کامل مجاهدین بر کمونیستها، نتایج مطلوبی برای هزارهها حاصل نشد و به نظر نمیرسید که خواستهها و حقوق آنان بهطور کامل به رسمیت شناخته شود.
هزارهها در دورهی مجاهدین (۱۹۹۵-۱۹۸۹)
با خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان، مجاهدین به رهبری صبغت الله مجددی، حکومتی انتقالی در کشور تشکیل دادند. در این زمان، هزارهها، که به خاطر قیامها و مقاومتهایشان علیه کمونیسم شناخته شده بودند و نقش کلیدی در شکست رژیم کمونیستی ایفا کرده بودند، در این حکومت انتقالی جایگاهی نداشتند. پس از پیروزی مجاهدین و توافق بر سر تقسیم قدرت، مقام ریاست جمهوری به صبغت الله مجددی واگذار شد. با وجود نقش اساسی و کلیدی هزارهها در پیروزی مجاهدین و مقاومتهای مهم آنان علیه رژیم کمونیستی، هزارهها به طور ناگهانی از صحنهی سیاسی افغانستان کنار گذاشته شدند و نتوانستند در حکومت جدید نقشی ایفا کنند. این امر منجر به تشکیل حزب وحدت اسلامی تحت رهبری شهید عبدالعلی مزاری شد. این حزب به منظور مقابله با نابرابریها و ناعدالتیها، با اتحاد گروههای مختلف شیعی به قدرت رسید و بر بسیاری از مناطق هزارهجات، از جمله نقاط مرکزی و شمالی، تسلط یافت. با این حال، در کابل که نیمی از جمعیت آن را هزارهها تشکیل میدادند، حزب وحدت اسلامی نتوانست به سیطرهی کامل دست یابد، هرچند هستههای فعال حزب در این منطقه حضور داشتند. تمرکز هزارهها در غرب کابل و مخالفت حزب وحدت با حکومت مرکزی باعث شد که بسیاری از درگیریها در این منطقه متمرکز شود. در نتیجه، غرب کابل به صحنهی مقاومت شدیدی تبدیل گردید که به «مقاومت غرب کابل» معروف شد. (موسوی، ۱۳۷۹: ۲۵۷)
در جریان جنگهای داخلی افغانستان، چهار جنگ میان حزب وحدت اسلامی و حزب اتحاد اسلامی رخ داد که متأسفانه به تدریج ماهیت مذهبی پیدا کرد. نیروهای اتحاد اسلامی به رهبری سیاف در این جنگها دستور داشتند هر کسی را که نام علی و حسین دارد بکشند. جنگ چهارم، یکی از هولناکترین وقایع برای هزارهها در منطقهی افشار، واقع در غرب کابل (منطقهی هزارهنشین) اتفاق افتاد. در این جنگ، نیروهای اتحاد اسلامی با کمک نیروهای دولتی (دولت ربانی) حزب وحدت اسلامی را به شدت مورد حمله قرار دادند. این جنگ که در یازدهم فوریه ۱۹۹۳ رخ داد، با شکست حزب وحدت همراه بود و صدها تن از ساکنان محل توسط نیروهای دولتی و اتحاد اسلامی قتل عام شدند. منطقهی افشار از سه طرف مورد حمله قرار گرفت و به دلیل خیانت برخی از افراد حزب وحدت، بسیار زود به تصرف نیروهای مهاجم درآمد. پس از تصرف افشار، مهاجمان دست به قتل عام مردم، بریدن سرهای اسرا، و تجاوز به نوامیس و کودکان هزاره زدند. طبق برخی آمارها، حدود ۷۹۹ نفر از مردم بیدفاع تنها در یک روز کشته شدند.
شکلگیری جنبش روشنایی
جنبش روشنایی در سال ۱۳۹۲ (۲۰۱۳) بهطور رسمی آغاز شد، اما ریشههای آن به نارضایتیهای طولانیمدت جامعهی هزاره و مسائل مرتبط با حقوق بشر و توسعه برمیگردد. این جنبش با هدف تحقق حقوق اجتماعی و اقتصادی برای هزارهها و سایر گروههای تحت فشار در افغانستان شکل گرفت. در ادامه ظلم سیستماتیک و تاریخی به مردم هزاره در افغانستان، جنبش روشنایی، جریان اعتراضی شیعیان هزاره افغانستان، در واکنش به تصمیم دولت سابق افغانستان به ریاست محمداشرف غنی، مبنی بر حذف ولایتهای بامیان و میدان وردک از مسیر انتقال برق وارداتی در اردیبهشت/ثور ۱۳۹۵ هجری شمسی شکل گرفت. این تصمیم برخلاف نتایج ارزیابی و پیشنهادات مجری خارجی طرح اتخاذ شد. جنبش روشنایی توانست تظاهرات گستردهای را در شهرهای بزرگ افغانستان به راه اندازد. این جنبش در واقع یک گفتمان انتقادی نسبت به وضعیت موجود در جامعهی افغانستان بود.
جنبش روشنایی، که به خاطر هدف خود در انتقال برق به هزارستان و روشنکردن خانههای مردم این منطقه نام «روشنایی» را برگزید، به عنوان یک حرکت اعتراضی خودجوش و مردمی شناخته میشود. این جنبش به شدت به دولت اشرف غنی انتقاد کرد و آن را به جانبداری قومی و اعمال تبعیض علیه هزارهها متهم نمود. سران جنبش روشنایی با ارائهی پرسشهایی دربارهی عدالت اجتماعی و مدارک و دلایل فنی، تصمیم دولت وقت افغانستان برای حذف بامیان از مسیر خط انتقال برق ۵۰۰ کیلو ولت را به چالش کشیدند. آنها معتقد بودند که این تصمیم به نفع مناطق خاصی بوده و به حقوق و نیازهای مردم هزاره توجهی نکرده است. به همین دلیل، جنبش روشنایی خواستار توجه بیشتر به عدالت اجتماعی و توزیع عادلانهی منابع کشور شد.
جنبش روشنایی به عنوان یک جنبش خودجوش و مردمی، برخلاف بسیاری از سازمانها و جنبشهای دیگر، فاقد یک رهبری خاص و متمرکز بود. این جنبش به شکل شورایی و بر اساس کار گروهی و خرد جمعی اداره میشد، به این معنی که تصمیمگیریها و اقدامات به صورت گروهی و با مشارکت همهی اعضا انجام میشود. در جنبش روشنایی، هیچ فرد خاصی به عنوان رهبر، سخنگو، دبیر یا رئیس شناخته نمیشود. مواضع رسمی جنبش روشنایی از طریق اعلامیهها، قطعنامهها و اطلاعیهها مشخص میشد. (احمدی، ۱۳۹۶: ۱۴)
پروژهی انتقال برق از سال ۲۰۱۳ و در زمان حکومت حامد کرزی پیگیری شده بود. شرکت فیشنر آلمانی عبور خط برق را از مسیر بامیان-میدان وردک انتخاب کرد و گزارش نهایی خود را به دولت افغانستان ارائه داد. در نقشهی اصلی انتقال برق افغانستان، مسیر بامیان برای عبور برق ۵۰۰ کیلو ولت پیشنهاد شد. در زمان حکومت وحدت ملی و با پیشنهاد شرکت برشنا، مسیر عبور پروژهی برقرسانی از بامیان-میدان وردک به سالنگ تغییر یافت و این تغییر در یازدهم ثور ۱۳۹۵ قطعی شد. پیش از تصویب نهایی، آگاهان، مردم و نمایندگان مناطق مرکزی با ارائهی اسناد و ملاقاتهای متعدد خواستار عبور آن از مسیر بامیان شدند. کمیتهی تخنیکی نیز مسیر بامیان را برتر دانست، اما دولت تصمیم خود را تغییر نداد. با توجه به این وضعیت، جمعی از وکلا، علما، دانشجویان، استادان دانشگاه و مردم در تاریخ ۱۴ ثور ۱۳۹۵ در مسجد باقرالعلوم واقع در غرب کابل گردهم آمدند و بر ضرورت تغییر تصمیم حکومتی تأکید کردند.
جنبش روشنایی به دولت ۷۲ ساعت فرصت داد تا به خواستهای مردمی و معترضین تن دهد. در این مدت، حکومت اقداماتی برای خنثی کردن جنبش انجام داد. با استفاده از ترفندهای اطلاعاتی و ساختن صفحات در فضای مجازی، تلاش کرد تا بین حامیان جنبش روشنایی و شورای عالی مردمی و دیگر اقوام نفاق بیندازد و ادعا کرد که تصمیم تغییر مسیر پروژه در زمان حکومت کرزی به پیشنهاد اسماعیل خان و امضای مارشال فهیم صورت گرفته است. حکومت همچنین در آستانهی تجمع ۲۰ ثور در مصلی شهید مزاری، تعدادی از افراد را به عنوان نمایندهی مردم و معترضین به ارگ دعوت کرد تا جنبش روشنایی را تضعیف کند. همچنین، قبل از تظاهرات ۲۷ ثور، تمام راههای منتهی به ارگ را با کانتینرهایی مسدود کرد تا از ورود تظاهراتکنندگان به مقابل ارگ جلوگیری کند. با این حال، صفوف جنبش مردمی روزبهروز گستردهتر میشد. در تاریخ ۱۷ ثور ۱۳۹۵، مردم بامیان به خیابانها آمدند و خواستار بازگشت برنامهی برق به مسیر اصلی شدند. شورای علمای شیعهی افغانستان نیز از اقدام های اعتراضی جنبش روشنایی حمایت نموده و از دولت خواستار اجرای پروژه از مسیر بامیان- میدان وردک شدند.
فاجعهی ۲ مرداد و کشتار شیعیان
در تاریخ ۱ مرداد، پس از اعلام عدم پیشرفت در مذاکرات بین سران جنبش روشنایی و دولت افغانستان و عدم تمایل دولت به تغییر تصمیم خود، تظاهرات گستردهای در کابل آغاز شد. معترضان در مصلی عبدالعلی مزاری گرد هم آمده و سپس به سمت میدان دهمزنگ حرکت کردند. شورای عالی مردمی اعلام کرد که قصد معترضان برپایی تحصن در میدان دهمزنگ است. همانند تظاهرات قبلی، خیابانهای منتهی به مرکز شهر توسط دولت با کانتینر مسدود شده بود. در حالی که معترضان در حال آماده شدن برای اقامهی نماز جماعت و برپایی چادرهای تحصن بودند، دو انفجار با فاصلهی زمانی کوتاهی رخ داد. وزارت داخلهی افغانستان روز بعد تعداد کشتهها را ۸۰ نفر و مجروحین را ۲۳۱ نفر اعلام کرد. این آمار در روزهای بعد افزایش یافت و تعداد قربانیان به بیش از ۸۰ نفر و مجروحین به بیش از ۳۰۰ نفر رسید.
اشرف غنی، رئیس جمهور وقت افغانستان، چند ساعت پس از این حمله، گروه داعش را مسئول آن دانست. او دستور داد میدان دهمزنگ به میدان شهدا تغییر نام یابد و روز یکشنبه ۳ مرداد را ماتم ملی اعلام کرد. شورای امنیت افغانستان نیز هرگونه تظاهرات و تجمع اعتراضی را تا ده روز به حالت تعلیق درآورد. سران جنبش روشنایی در واکنش به این حمله، دولت افغانستان را مقصر اصلی دانسته و خواستار تحقیقات بینالمللی در مورد این فاجعه شدند. آنها همچنین اعلام کردند که قصد دارند علیه دولت محمد اشرف غنی در دادگاههای بینالمللی اقامهی دعوا کنند.
واکنشها به فاجعهی کشتار جنبش روشنایی
فاجعهی کشتار جنبش روشنایی در سال ۱۳۹۵، واکنشهای جهانی متعددی از سوی سازمانها و کشورها به دنبال داشت. نمایندهی ویژهی دبیرکل سازمان ملل در افغانستان حمله به غیرنظامیان را مغایر ارزشها و قوانین جهانی دانسته و این حمله را نکوهش کرد. بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد، این حمله را نفرتانگیز توصیف کرد و گفت که این حمله مردمانی را هدف قرار داد که از حقوق انسانیشان دفاع میکردند.
وزارت خارجهی آمریکا بیان کرد که عاملان این حمله در آیندهی افغانستان جایی ندارند و این حملات ارادهی ایالات متحده برای ادامهی مأموریت و پشتیبانی از مردم و حکومت افغانستان را تقویت میکند. نرندرا مودی، نخستوزیر هند، حملات را نکوهش کرد و گفت که هند در مخالفت قاطعانه با تروریسم در کنار افغانستان ایستاده است. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، ضمن ابراز همدردی با مردم و حکومت افغانستان، تأکید کرد که مسکو آماده است در مبارزه با تروریسم با کابل همکاری کند. نواز شریف، نخستوزیر پاکستان، این حملهها را تهدیدی جدی برای صلح و ثبات منطقه دانست و بر نیاز به همکاریهای مشترک برای از بین بردن این تهدید تأکید کرد. نمایندههای کشورهای عضو اتحادیهی اروپا همدردی خود را با خانوادههای قربانیان و همبستگی با افغانستان ابراز کردند. سخنگوی فدریکا موگرینی، مسئول روابط خارجی اتحادیهی اروپا، نیز از همهی افغانها خواست که متحد باقی بمانند تا از تلاشها در مبارزه با این خطر بینالمللی حمایت کنند.
وزارت امور خارجه ایران با انتشار بیانیهای، این حمله تروریستی را به شدت محکوم کرد. در این بیانیه، جمهوری اسلامی ایران همبستگی خود را با مردم افغانستان اعلام کرده و این حمله را عملی وحشیانه و غیرانسانی توصیف کرد. محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجهی وقت ایران، در توییتر خود نوشت: «بمبگذاریهای تروریستی افغانستان نمونهی دیگری از عمق شرارت داعش است.» سایر مقامات ایرانی نیز در اظهار نظرهای خود به این موضوع پرداختند و ضمن تسلیت به خانوادههای قربانیان، بر لزوم همکاریهای بینالمللی برای مبارزه با تروریسم تأکید کردند.
فرجام سخن
یکی از برجستهترین وقایع مربوط به جنبش روشنایی، کشتارهای خونین و سرکوبهای وحشیانهای بود که این جنبش در پی تظاهرات مسالمتآمیز خود برای اعتراض به تبعیضها و بیعدالتیها با آن مواجه شد. این وقایع نشانگر عمق تنشهای اجتماعی و سیاسی در افغانستان و میزان جدیت مشکلاتی بود که اقلیتهای قومی و مذهبی با آنها دست و پنجه نرم میکردند. جنبش روشنایی نمادی از مقاومت و اعتراض هزارهها در برابر تبعیضهای نژادی و مذهبی در افغانستان است. این جنبش نشان داد که هزارهها همچنان با چالشهای جدی در زمینهی حقوق شهروندی و برابری مواجه هستند. حملهی انتحاری به تظاهرات جنبش روشنایی، نه تنها نشاندهندهی خشونت سیستماتیک علیه هزارهها بود، بلکه به عنوان یک نقطهی عطف در تاریخ مبارزات این قوم برای دستیابی به حقوق برابر و عدالت اجتماعی محسوب میشود.
*دانش آموخته مقطع دکتری تاریخ انقلاب اسلامی