کد خبر: ۶۲۲۴
برشی از خاطرات محسن رفیقدوست
اولین گامهای خودکفائی در دوران دفاع مقدس / تلاش نخبگان ایرانی برای ساخت موشک تاو
محسن رفیقدوست میگوید: «بنابراین نیاز شدیدی به تاو داشتیم. از هر کانالی هم برای خرید تاو اقدام کردیم، موفق نشدیم. چارهای نداشتیم جز اینکه با توجه به آن حجم نیازی که داشتیم، این سلاح را در داخل کشور تولید کنیم. لذا بچههای مهندسی و اساتید دانشگاهها را به باغ شیان تهران دعوت کردیم...»
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در 31 شهریور 1359، نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی درگیر یک تهاجم سراسری شد. در این میان تأمین تجهیزات نظامی یکی از اصلیترین دغدغههای مسئولین کشور بود.
در همین رابطه محسن رفیقدوست وزیر وقت سپاه در کتاب خاطرات خود که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است میگوید: جنگ ما با عراق، جنگ زمینی بود و عراق هم از نظر نیروی زرهی به شدت تقویت شده بود. از طرف دیگر، ضدزره ما، تاوهایی بود که از زمان پهلوی داشتیم که آن هم درحال تمام شدن بود.
[کارآیی تاو] بین رزمندهها معروف شده بود به "یک تاو؛ یک تانک" واقعاً هم اینطور است؛ یعنی کسی که کار را انجام میدهد، فقط تانک را در دوربین میبیند و به محض اینکه تانک را دید، ماشه را فشار میدهد و دیگر لازم نیست کاری انجام دهد چرا که موشک تاو با دو عدد سیم هدایت میشود و بردش هم 3200 متر است. چون قدرت تخریب تاو زیاد است، در هر تانکی فرو میرود و آن را منهدم میکند. بنابراین نیاز شدیدی به تاو داشتیم. از هر کانالی هم برای خرید تاو اقدام کردیم، موفق نشدیم. چارهای نداشتیم جز اینکه با توجه به آن حجم نیازی که داشتیم، این سلاح را در داخل کشور تولید کنیم. لذا بچههای مهندسی و اساتید دانشگاهها را به باغ شیان تهران دعوت کردیم.
متاسفانه آنها بهاندازهای با تسلیحات جنگی ناآشنا بودند که نمیدانستند موشک داخل یک غلاف است و چطور باید آن را [از داخل غلاف] خارج کرد! بالاخره رزمندهای که با تاو کار میکرد آمد و غلاف را باز کرد و موشک درآمد. قرار شد ساخت آن را شروع کنیم. قطعات لازم را داشتیم ولی چند قطعة آن به عنوان نقطة کور مانده بود.
بالاخره کار را شروع کردیم و بعد از چندینبار آزمایش... آقایان را دعوت کردیم تا انجام موفقیتآمیز این اقدام را نشان دهیم. پشت یک تویوتا که از طریق ریموت کنترل میشد، پردهای نصب کردیم و علامت "ضربدر هدف" را روی آن مشخص کردیم. سپس با ریموت، تویوتا را حرکت دادیم و تاو را هم شلیک کردیم که رفت و درست وسط هدف خورد.
سپس در قزوین کارخانه شهید شفیعزاده را احداث کردیم که تاو در آنجا تولید شود. در آن زمان، آرژانتین یکی از کشورهایی بود که به ما مهمات میفروخت. البته آنها هم احتیاج به فروش داشتند و پول میخواستند و ما هم مهمات معمولی چون توپ و خمپاره از آنها میخریدیم.
یکی از شروط ما برای خرید آن بود که متخصصین ایرانی بروند و کارخانه تاو آنها را ببینند. ما مهندس منطقی را مأمور کردیم و ایشان به آرژانتین رفت. آرژانتینیها گفته بودند فقط بیاید ببیند و حتی اجازه استفاده از خودکار و مداد و کاغذ هم به او نمیدادند. ولی ایشان واقعاً از نظر مغزی از مغزهای منحصر به فرد در ایران است. مهندس منطقی چند روز که آنجا رفته بود، با چشمش همه کارخانه را میدید و سپس، در هتل در دو نسخه خیلی کوچک جزئیات را مینوشت. یک نسخه از این گزارش را به ایران آورد و آن نقاطی را که ما ابهام داشتیم از آن طریق برطرف کردیم. به این ترتیب، آن کارخانه در قزوین به راه افتاد.