روایتی از تلاش گروههای چپ برای مصادره انقلاب در تظاهرات تاسوعا و عاشورای 57
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از سرکوبی قیام مردم در هفده شهریور سال 1357، تظاهرات مردم در تهران تقريبا يوميه شد و هر روز مردم با برگزاری راهپیمایی به رژیم پهلوی اعتراض میکردند. محرم ایام مناسبی برای وحدت و یکپارچه شدن هرچه بیشتر نیروهای انقلابی و راهپیمایی علیه رژیم بود که به بهترین شکل این عمل صورت پذیرفت.
در ادامه با گریزی به خاطرات سید محمد میرمحمدیصادقی که تحت عنوان «فریادی در تاریکی» توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است به گوشهای از حال و هوای تاسوعا و عاشورای حسینی در واپسین ماههای مانده به پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته شده است.
سید میرمحمدیصادقی چنین روایت میکند؛ یکی از روزهای باشکوه انقلاب، راهپیمایی مردم در روزهای تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ بود. روز تاسوعا من از سید خندان تا پیچ شمیران و از آنجا تا میدان مجسمه یا میدان انقلاب فعلی با مردم حرکت کردم. در سر چهار راه قدوسی فعلی که مقر ارتش بود، نیروهای نظامی در داخل مقر خود بودند و اتفاقا یکی از شعارهایی که توسط مردم سر داده میشد، شعار معروف «برادر ارتشی چرا برادر کشی» بود. این شعار شعاری هوشمندانه بود و به قصد تحبيب ارتش و جداکردن آنها از بدنه دستگاه انتخاب شده بود. دستگاه پهلوی به ارتش وابسته بود و اگر ارتش از آن جدا میشد تقریبا آن رژیم به اضمحلال کشیده میشد، چرا که اتکایی و پایگاهی در بین مردم نداشت و با زور سلاح و ارتش موجودیت خود را تضمین کرده بود و انتخاب این شعار همین قشر را هدف قرار میداد و از این نظر فوقالعاده مهم بود. در نزدیکی مقر ارتش، شعار فوق با حرارت و شدت بیشتری سر داده میشد و من نیروهای ارتشی را میدیدم که سرهای خود را پایین انداخته بودند.
در آن دو روز واقعا استقامت و پایداری مردم ستودنی بود. مردم از سراسر تهران با پای پیاده خود را به خیابان انقلاب اسلامی فعلی میرساندند و به سمت میدان آزادی به راه میافتادند و از شعاردادن هم خسته نمیشدند. از جمله ما در بازگشت از میدان آزادی تا سیدخندان بین دویدن و راه رفتن سریع، حرکت میکردیم و به صورت نیم دو بودیم و یک جوان هم در وسط قرار گرفته بود و به صورت عقب عقب از میدان آزادی تا پیچ شمیران که من با آنها بودم عقب عقب میآمد و یک نفس شعار میداد، بدون اینکه اصلا خستگی را بفهمند. سایر مردم هم همین طور بودند یعنی صبح حرکت میکردند تا غروب که بر میگشتند واقعا سراپا و یکپارچه هیجان بودند. این صحنهها واقعا صحنههای نادری در تاریخ است و آن را باید ناشی از مدیریت الهی و معنوی امام خمینی(ره) دانست که بیتوجه به انواع تهديدها و تطمیعها به مسیری که به آن اعتقاد داشتند ادامه میدادند و مردم را به آن فرامیخواندند. رهبری که رژیم را خلع سلاح کرد و مردم را به خیابانها کشاند و ارتش تا دندان مسلح و مسلمان را دچار عواطف انسانی کرد.
یکی از اتفاقاتی که در آن روزها و در اغلب راهپیماییها رخ میداد، تلاش برخی گروهها در مصادره کردن این تظاهرات بود. ما با این گروهها در زندان آشنا شده بودیم و پس از دوران زندان نیز فعالیتهای آنها را رصد میکردیم و میدانستیم که دارای چه اهدافی هستند. با برگزاری تظاهرات روزانه به خصوص پس از آزادی برخی رهبرانشان از زندان، در حالی که تعداد آنان قابل مقایسه با خیل عظیم جمعیت نبود با حمل پلاکاردی در جلوی جمعیت تظاهرات کننده یا با بلند کردن برخی تصاویر سعی میکردند خود را مطرح کنند و اینگونه وانمود کنند که مردم طرفدار آنها هستند. البته مردم در آن روزها خیلی توجهی به این خط کشیها و گروهبازیها نداشتند و کار خود را میکردند و هدفشان مبارزه با رژیم بود و آن گروهها نیز از این فضا استفاده میکردند و در مطرح کردن خود تلاش میکردند.