سیری در خاطرات مدیر امنیت داخلی ساواک

روایت پرویز ثابتی از پیامدهای رحلت سید مصطفی خمینی/ بیانیه‌ای که شاه را عصبانی کرد!

بیشترین تجهیز و بهم پیوستگی گروه‌های مذهبی در سال 1356 پس از مرگ مصطفی خمینی در عراق در جریان برگزاری مجالس ختم و ترحیم او حاصل شد که ما ابتدا از آن جلوگیری کردیم، ولی شاه گفت: «اجتماعات باید آزاد باشد و از برگزاری ختم ممانعت نکنید!»، من چندین گزارش برای شاه فرستادم که ختم پسر خمینی، یک ختم معمولی نیست، آخوندی که در این مجالس به منبر می‌رود، به صحرای کربلا می‌زند و اعلیحضرت را صریحاً و تلویحاً با معاویه و یزید و ما را با شمر، برابر و مردم را تحریک می‌کند. این اجتماعات و تحریم‌ها که به مدت 40 روز در سراسر کشور، برقرار شد، زمینه‌های بسیج و تشنج و اغتشاش را فراهم کرد و وقتی که شاه، احساس خطر کرد و دستور داد آن مقاله معروف علیه خمینی، منتشر شود. دیگر به سادگی امکان‌پذیر نبود که کنترل سابق برقرار شود و باید شدت عمل بیشتری نشان داده می‌شد که شاه آن اراده را دیگر نداشت وگرنه تا حتی 6 ماه قبل از انقلاب، امکان تسلط به اوضاع وجود داشت.
شنبه ۰۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۲

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ رحلت ناگهانی آیت‌الله سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی در اول آبان 1356 در نجف و برگزاری مراسمات بزرگداشت وی نقطه عطفی در تاریخ نهضت اسلامی محسوب می‌شود. نه تنها در اسناد و خاطرات همراهان و موافقان امام، بلکه در بیان مخالفان نیز این نکته به تصریح آمده است. پرویز ثابتی مدیرکل امنیت داخلی ساواک و یکی از اصلی‌ترین عناصر امنیتی رژیم پهلوی در خاطرات خود به تفصیل به شرح ماوقع پرداخته است. روایت ثابتی از آنجایی که وی را به عنوان مغز متفکر امنیتی دوران پهلوی می‌دانند بسیار حائز اهمیت است.

ثابتی در کتاب خاطرات خود با عنوان "در دامگه حادثه" در تحلیل کلی از شرایط رحلت حاج آقا مصطفی خمینی می‌گوید: بیشترین تجهیز و بهم پیوستگی گروه‌های مذهبی در سال 1356 پس از مرگ مصطفی خمینی در عراق در جریان برگزاری مجالس ختم و ترحیم او حاصل شد که ما ابتدا از آن جلوگیری کردیم، ولی شاه گفت: «اجتماعات باید آزاد باشد و از برگزاری ختم ممانعت نکنید!»، من چندین گزارش برای شاه فرستادم که ختم پسر خمینی، یک ختم معمولی نیست، آخوندی که در این مجالس به منبر می‌رود، به صحرای کربلا می‌زند و اعلیحضرت را صریحاً و تلویحاً با معاویه و یزید و ما را با شمر، برابر و مردم را تحریک می‌کند و تدریجاً مردم، تهییج و بسیج و به خیابان‌ها می‌ریزند. شاه می‌گفت: «جلو ختم‌ها را نگیرید، اگر در خارج از مسجد و خیابان‌ها راه افتادند، آن وقت جلوگیری کنید!» این اجتماعات و ترحیم‌ها که به مدت 40 روز در سراسر کشور، برقرار شد، زمینه‌های بسیج و تشنج و اغتشاش را فراهم کرد و وقتی که شاه، احساس خطر کرد و دستور داد آن مقاله معروف علیه خمینی، منتشر شود. دیگر به سادگی امکان‌پذیر نبود که کنترل سابق برقرار شود و باید شدت عمل بیشتری نشان داده می‌شد که شاه آن اراده را دیگر نداشت وگرنه تا حتی 6 ماه قبل از انقلاب، امکان تسلط به اوضاع وجود داشت.

بیشترین تجهیز و بهم پیوستگی گروه‌های مذهبی در سال 1356 پس از مرگ مصطفی خمینی در عراق در جریان برگزاری مجالس ختم و ترحیم او حاصل شد که ما ابتدا از آن جلوگیری کردیم، ولی شاه گفت: «اجتماعات باید آزاد باشد و از برگزاری ختم ممانعت نکنید!»، من چندین گزارش برای شاه فرستادم که ختم پسر خمینی، یک ختم معمولی نیست، آخوندی که در این مجالس به منبر می‌رود، به صحرای کربلا می‌زند و اعلیحضرت را صریحاً و تلویحاً با معاویه و یزید و ما را با شمر، برابر و مردم را تحریک می‌کند

ثابتی در جای دیگری از خاطراتش جریان را به تفصیل روایت می‌کند: خبر مرگ مصطفی، پسر بزرگ خمینی، در نجف بهانه مناسبی به دست طرفداران خمینی (به ویژه فعالین نهضت آزادی که از سال 1340 و فوت آیت‌الله بروجردی، پیوسته از مبلغین و حامیان خمینی بودند) داد که شایع کنند، مصطفی به وسیله رژیم در نجف کشته شده ( و به قول خودشان به شهادت رسیده است) و در نظر داشتند با استفاده از این فرصت، به برگزاری مجالس ختم برای مصطفی خمینی و بسیج نیروهای مذهبی بپردازد.

درحالی که مخالفین سعی می‌کردند مصطفی را شهید و رژیم را مسئول مرگ او معرفی کنند، سوء‌ظن ما بر این بود که مخالفین، به ویژه آنها که در امریکا با شرکت‌های نفتی در ارتباط بودند، چون نتوانسته بودند از فوت علی شریعتی جهت تحریک خمینی به یک حرکت سیاسی، استفاده کنند، با توطئه‌ای موجبات مرگ پسر او را فراهم کرده‌اند تا وی را وارد صحنه کنند و تلاش برای برگزاری هرچه بیشتر مجالس ختم، بخشی از این توطئه است. لذا ما تصمیم گرفتیم از برگزاری این مجالس جلوگیری کنیم و من در این‌باره گزارشی به نصیری دادم تا به عرض شاه برساند. شاه شدیداً با تصمیم ما مخالفت کرده و گفته بود: «جلوگیری از برگزاری مجالس ختم، غیر منطقی است. نباید هیچگونه مزاحمتی ایجاد شود و اجتماعات مسالمت آمیز در کشور، آزاد باشد» و بر همین مبنا بود که اجازه داده شد اجتماعات شعرا و نویسندگان در انجمن ایران و آلمان برگزار شود و عناصر چپ‌گرا علیه رژیم، تبلیغ کنند.

برگزاری مجالس ختم مصطفی خمینی آغاز شد و وعاظ که شرایط جدید سیاسی را استشمام کرده بودند با جسارت فوق‌العاده در منابر به انتقاد از رژیم پرداخته و با پیش کشیدن نام آیت‌الله خمینی، مستقیم و غیر مستقیم به خود شاه، حمله می‌کردند. من گزارش دیگری برای شاه فرستادم و بر این اساس که مراسم ترحیم پسر خمینی، یک مجلس ختم عادی و معمولی نیست. اکنون در تهران و شهرستان‌ها، هر روز در چند مسجد، مجلس ختم برگزار می‌شود و هزاران نفر در آنها شرکت و سخنران‌ها اعلیحضرت را با معاویه و یزید و مسئولین انتظامی را به شمر تشبیه می‌کنند و در بعضی مساجد علاوه بر فرستادن صلوات، موقعی که نام خمینی به میان کشیده می‌شود. شعارهایی نیز داده می‌شود و قریبا ممکن است شرکت کنندگان به شعار دادن در خیابان‌ها بپردازند لذا تا دیر نشده، باید جلوی برگزاری این مجالس گرفته شود. شاه بار دیگر دستور داد از برگزاری ختم جلوگیری نگردد فقط چنانچه در خارج از مساجد، قصد تظاهرات داشتند، از آن ممانعت به عمل آید.

با اطمینان می‌توان گفت که زمینه تشکل و بسیج نیروهای مذهبی و سایر مخالفین، در جریان برگزاری این مجالس، صورت گرفت و به پیش رفت. آنها که مدعی می‌شوند نیرهای امنیتی از آنچه در پیش بود، بی‌خبر بودند، سخت در اشتباهند. 

این ختم‌ها حدود 2 هفته در سراسر کشور، برگزار شد و در بعضی از مساجد حتی تا روز چهلم مرگ مصطفی، ادامه داشت. با اطمینان می‌توان گفت که زمینه تشکل و بسیج نیروهای مذهبی و سایر مخالفین، در جریان برگزاری این مجالس، صورت گرفت و به پیش رفت. آنها که مدعی می‌شوند نیرهای امنیتی از آنچه در پیش بود، بی‌خبر بودند، سخت در اشتباهند. فعالیت‌هایی که منجر به تشکل و انسجام نیروهای مخالف شد، مخفیانه صورت نمی‌گرفت که ما از آن باخبر یا بی‌خبر باشیم. همه فعالیت‌ها، علنی و در پناه سیاست جدید شاه (که اشتباه بود) به وقوع پیوست.

سازمان‌ها و اشخاصی از مخالفین، همچنین می‌خواستند تلگرافات تسلیتی برای خمینی به نجف، ارسال کنند و یا در روزنامه آگهی منتشر کنند. ما پیشنهاد کرده بودیم از این اقدامات نیز جلوگیری شود که شاه با آن نیز، مخالفت کرد. پس از پایان چهلمین روز مرگ مصطفی، 3 جوابیه از طرف خمینی برای کسانی که به او تسلیت گفته و یا جلسات ختم برگزار کرده بودند، صادر شد. یک بیانیه خطاب به ایرانیان و انجمن‌های اسلامی ایران در خارج از کشور، یک اعلامیه برای قاطبه مردم ایران و بیانیه سوم تشکر از یاسر عرفات بود. مفاد هر سه بیانیه، مشابه و در آن ضمن تشکر از ابراز تسلیت، اضافه شده بود (مرگ) پسرم مصطفی، گرچه ناگوار است ولی با فجایع و مظالمی که شاه در ایران بر مردم روا می‌دارد، قابل قیاس نیست! (البته نقل به مضمون می‌کنم).

من گزارشی درباره صدور این بیانیه‌ها و تکثیر آن در ایران، برای شاه تهیه و به نصیری دادم که به عرض برساند. شاه پس از خواندن متن این بیانیه، برای اولین بار پس از 6 هفته که این همه فعالیت‌ها و تحریکات صورت گرفته بود، عصبانی شده و به نصیری گفته بود: این مرد ... جسارت را از حد گذرانده است.
طرفداران خمینی شروع به تکثیر و توزیع این بیانیه کردند که من گزارشی درباره صدور این بیانیه‌ها و تکثیر آن در ایران، برای شاه تهیه و به نصیری دادم که به عرض برساند. شاه پس از خواندن متن این بیانیه، برای اولین بار پس از 6 هفته که این همه فعالیت‌ها و تحریکات صورت گرفته بود، عصبانی شده و به نصیری گفته بود: «این مرد ... جسارت را از حد گذرانده است، دستور بدهید دو مقاله تهیه و در آنها به سوابق خانوادگی او که به وسیله انگلیسی‌ها از هندوستان به ایران، آورده شده‌اند و مخالف او با اصلاحات ارضی و حقوق زنان و برنامه‌های اصلاحی مملکت، تهیه و در شرفیابی بعدی بیاورید تا ملاحظه و دستور چاپ آنها در مطبوعات داده شود.»


منبع: کتاب "در دامگه حادثه" خاطرات پرویز ثابتی
این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات