طراح اصلی اصلاحات ارضی کیست؟

عکس لید
در نظر کشورهای سرمایه‌داری پیروز در جنگ جهانی دوم به سرکردگی آمریکا، ایران کشوری با موقعیت ویژه‌ی ژئوپلتیکی تلقی می‌شد که به دلیل همسایگی با شوروی کمونیستی برای جهان غرب و منافعش در منطقه، حائز اهمیت فراوانی بود. به همین دلیل، برای جلوگیری از رفتن ایران به پشت دیوار آهنین کمونیسم، برخی شرایط توسعه از جمله عرضه‌ی سرمایه، کمک‌های مالی، برنامه‌های کارشناسی، توسعه‌ای و دانش‌محور و در نهایت طراحی ایده‌ی اصلاحات ارضی برای ایران، سرلوحه کار قرار گرفت.
چهارشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۳

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی - فرهاد برادرشاد؛ آمریکای پس از جنگ جهانی دوم، اگرچه از آن زخم زیادی نخورده بود، ولی ترس از رکود اقتصادی داشت و به دنبال ایجاد زیرساخت داخلی، توسعه‌ی بازار خارج و جهانی‌گرایی با نقطه‌ی کانونی آمریکا و سرمایه‌داری بود. در چنین شرایطی، سرامدان آمریکایی برای هژمونی جهانی به دنبال توسعه‌ی استراتژی‌های مختلف رفتند. ساخت و پرداخت «ایده‌ی تهدید شوروی» به مثابه‌ی نزاعی موجودیتی و حیثیتی بین آزادی و برده‌داری، تمدن و بربریت، توجیه اصلی برای تجدید قوا و توسعه‌ی آمریکاگرایی، تحت لوای شعار اقدام دفاعی و توازن قدرت تبدیل گردید.

کمک‌های مالی و فنی آمریکا، با عنوان اصل چهار ترومن در دهه‌ی چهل و پنجاه میلادی به عنوان ابزاری در خدمت تضمین تغییرات تدریجی و مسالمت‌آمیز در کشورهای آسیا و عموماً تحت نفوذ اولیه‌ی کمونیسم بود. در نظر کشورهای سرمایه‌داری پیروز در جنگ جهانی دوم به سرکردگی آمریکا، ایران کشوری با موقعیت ویژه‌ی ژئوپلتیکی تلقی می‌شد که به دلیل همسایگی با شوروی کمونیستی (به عنوان بزرگترین دشمن ذاتی نظام سرمایه‌داری جهانی و رهبر کمونیسم بین‌الملل) برای جهان غرب و منافعش در منطقه، حائز اهمیت فراوانی بود. به همین دلیل، برای جلوگیری از رفتن ایران به پشت دیوار آهنین کمونیسم، برخی شرایط توسعه از جمله عرضه‌ی سرمایه، کمک‌های مالی، برنامه‌های کارشناسی، توسعه‌ای و دانش‌محور و در نهایت طراحی ایده‌ی اصلاحات ارضی برای ایران، سرلوحه کار قرار گرفت.

 

والت وایتمن روستو[1]

والت روستو، در سال ۱۹۱۶، در خانواده‌ی یهودی ویکتور هارون روستو به دنیا آمد. وی مدت‌های مدید مشاور کاخ سفید بود. او، استاد تاریخ اقتصاد مؤسسه‌ی علم و صنعت ماساچوست و همزمان مشاور برجسته‌ی کندی بود که در مقام مسئول ستاد برنامه‌ریزی وزارت خارجه‌ی آمریکا برگزیده شد. جایگاه وی چنان است که وی را «مارکس نظام سرمایه‌داری» می‌نامند. اثر معروف روستو در سال ۱۹۶۰، «کتاب مراحل رشد اقتصادی: یک مانیفست غیرکمونیستی[2]» بود که تحت تأثیر نظریه‌ی نوسازی پارسونز[3] قرار داشت. روستو، اقتصاددان و جامعه‌شناس آمریکایی، نماینده‌ی مکتب نوسازی، میانه‌ی قرن بیستم میلادی بود که دکترین وی، مبنای ارائه‌ی الگوی توسعه به کشورهای جهان سوم و اساس سیاست خارجی آمریکا، مقارن دوران ریاست جمهوری کندی گردید. وی در دهه‌ی شصت میلادی، سلسله رفرم‌های اقتصادی، و به ویژه طرح «اصلاحات ارضی»، را در کشورهای آمریکای جنوبی، آسیای جنوب شرقی و خاورمیانه پی ریخت. بررسی این تئوری اقتصادی و اجتماعی می‌تواند به خوبی ماهیت «دکترین کندی» و اهداف انقلاب سفید شاه را روشن کند.

سیاست خارجی رؤسای جمهور آمریکا و دکترین ایشان، متأثر از مشاورت و همراهی اساتید و نخبگان دانشگاهی از جمله روستو بود.

 طراح اصلی ایده‌ی اصلاحات ارضی پهلوی

نظریه‌ی نوسازی روستو

به عقیده‌ی روستو، جوامع سنتی برای تبدیل‌شدن به جوامع مدرن، باید پنج مرحله‌ی رشد اقتصادی را طی کنند. این پنج مرحله به ترتیب: ۱. وضعیت سنتی ۲. شرایط ماقبل خیز اقتصادی ۳. خیز اقتصادی ۴. مرحله‌ی بلوغ ۵. مرحله‌ی مصرف انبوه.

 کشورهای جهان سوم در حرکت خود به سوی توسعه، در مرحله‌ی سنتی قرار دارند و تغییرات آن‌ها بسیار کند است و باید «مرحله‌ی خیز» را بگذرانند، که یک مرحله‌ی مقدماتی است و به یک نیروی محرکه نیاز دارند. نیرویی از جنس انقلاب اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی که بتواند به بازسازی نهادهای جامعه بپردازد و ساختار لازم برای ارجاع به مرحله‌ی خیز را پدیدار سازد. به عقیده‌ی روستو، منابع و سرمایه‌ی لازم باید از مصادره‌ی اموال زمین‌داران یا ابزارهای مالیاتی تأمین گردد. اگرچه گفتمان مرکزی نظریه‌ی نوسازی، معطوف به مباحث توسعه و مسائل اقتصادی است، با این حال، مسائل اجتماعی و فرهنگی جوامع را نیز شامل می‌شود و خواهان دگرگونی در ابعاد و مسائل اجتماعی و فرهنگی کشورهای جهان سوم است. نوسازی و دگرگونی، هم شامل الگوهای مادی زندگی و هم شامل تغییر در نگرش‌ها و شیوه‌ی تفکر است.

دیدگاه روستو یک دیدگاه «تاریخ‌گرایانه» بود. او برای رشد جامعه‌ی بشری، یک سیر تکاملی قائل بود و ملاک این «تکامل» را سطح رشد تکنولوژی می‌دانست. به عبارت دیگر، روستو مانند بسیاری از تئوریسین‌های غربی، از یک منظر «غرب مرکزی» به جهان می‌نگرد. از این زاویه، وی جامعه‌ی بشری را به مرحله‌ی «سنتی» و مرحله‌ی «صنعتی» تقسیم می‌کند. مرحله‌ی دوم نظریه‌ی وی یعنی «قبل از خیز اقتصادی»، در واقع یک دوران گذار از «کهنه» به «نو» است. در این مرحله، جامعه برای ایجاد یک ساختار نوین صنعتی آماده می‌شود و لذا باید در رشته‌های غیرصنعتی، به ویژه کشاورزی، تحولات انقلابی صورت گیرد. این تحولات عمیق باید به دست یک دولت مرکزی نیرومند صورت گیرد و مهم‌ترین این دگرگونی‌ها، «اصلاحات ارضی» است. در این مرحله، یک گروه اجتماعی جدید (نخبگان) پدید می‌آمدند که در برگیرنده‌ی بازرگانان، روشن‌فکران و نظامیان است و این گروه جدید، نیروی محرکه‌ی جامعه از مرحله‌ی سنتی به مرحله‌ی صنعتی خواهند بود و میان آن‌ها با نیروهای محافظه‌کار و مدافعین جامعه‌ی سنتی تصادم رخ خواهد داد.

روستو در مراحل رشد اقتصادی، به ابعاد ایدئولوژیک جنگ سرد، اهمیت مسئله‌ی روش‌های مناسب سیاسی و اجتماعی برای نیل به نوسازی و تقابل با جنبش‌ جهانی کمونیسم پرداخته است که عبارت از توان‌مندسازی کشورهای جهان سوم -از جمله ایران- با کمک‌های فنی و همراهی آمریکا، به گونه‌ای موفقیت‌آمیز که از شرایط ماقبل توسعه به مرحله‌ی جهش (خیز) دست یابند و در برابر اغوا و وسوسه‌های کمونیسم مقاومت کنند. بر همین اساس، نظریه‌ی روستو یک نظریه‌ی خنثی نیست و دارای جنبه‌های جانبدارانه و اهداف سیاسی و اجتماعی است؛ چرا که با هدف مهار کمونیسم و بازسازی اقتصادی در کشورهای جهان سوم و در دوران جنگ سرد فراهم شده بود. به سخن دیگر، این نظریه، به دنبال برتری بخشی به جایگاه آمریکا و تبلیغ آمریکاگرایی در برابر کمونیسم شوروی طراحی شد و بر همین مبناست که نسبت به ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی بی‌توجه است. ضمن این که به دنبال یک راه‌حل فراگیر، غرب‌محور، قوم‌مدار، تکامل‌گرا و خطی است و صرفاً زمانی اجرایی می‌شد که از بالا به پایین و با آمریت دستگاه حاکمیتی بر مردم در کشورهای جهان سوم امکان اعمال می‌یافت. روستو نقش استعمار نوی غرب را می‌ستاید و معتقد است که مدرنیزاسیون دولت‌های غربی، جوامع عقب‌افتاده را به مسیر گذار (مرحله‌ی ماقبل خیز) وارد می‌کند. زمانی که حکومت در دست گروه اجتماعی نخبگان قرار گیرد، اصلاحات ارضی انجام و یک قشر جدید دهقانی پدید می‌آید که به توسعه‌ی بازار کمک می‌کند. عالی‌ترین مرحله‌ی تکامل، مرحله‌ی مصرف پایدار کالاها و خدمات است.

 این تئوری، فرهنگ‌ها و تمدن‌های جوامع تحت سلطه‌ی امپریالیسم را تحقیر می‌کند و «شیوه‌ی زندگی آمریکایی» و «جامع مصرف انبوه» را به عنوان الگو قرار می‌دهد و راه گذار کشورهای جهان سوم را به یک نظام سرمایه‌داری وابسته به غرب توصیه می‌کند. خود روستو در کتابش چنین می‌نویسد: «اکنون که این رساله را در دست تألیف دارم، نه به ایالات متحده‌ی آمریکا، بلکه به جاکارتا، رانگون، دهلی‌نو، کراچی، تهران، بغداد و قاهره می‌اندیشم»

نظریات نوسازی، صرفاً یک سلسله نظریات علمی و آکادمیک نبود. این نظریات، نقش جدید آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم را معنا می‌کرد و مبنای سیاست‌گذاری‌های خارجی آمریکا قرار گرفت و به طور ضمنی، توجیهی برای روابط نامتقارن قدرت میان جوامع سنتی و نوگرا را فراهم می‌آورد. به عبارت دیگر، کشورهای جهان سوم باید برای رهنمایی و الگوگیری از کشورهای پیشرفته، از جمله آمریکا، کمک بگیرند که همین سیاست نفوذ از طریق کمک‌های اقتصادی و فنی آمریکا را برای انجام اصلاحات اقتصادی و اجتماعی در دیگر کشورها، مشروعیت می‌بخشید. بر این اساس، کشورهای جهان سوم، برای مدرن‌شدن، باید حضور مشاوران آمریکا، حضور شرکت‌های بزرگ آمریکایی و سرمایه‌گذاری در آن کشورها و اعطای وام‌ها را می‌پذیرفتند که همه‌ی آن‌ها خواست و منافع آمریکا بود.

در این نظریه، عوامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و آثار آن‌ها بر توسعه و به ویژه، بر تحقق مرحله‌ی خیز، تأکید بسیار می‌کند. اما نمی‌تواند مشخص کند که چگونه و بر چه اساس و تحت چه نیرویی، این تغییرات در گرایش‌ها یا دگرگونی در ساخت اجتماعی و سیاسی، فرهنگی و نهادی جامعه پدید می‌آیند. نظریه‌ی کتاب مراحل رشد اقتصادی نتوانسته بسیاری از مسائل و توجه به بسترها و شرایط را در مدل خود جای دهد. این مدل، مولد این گمان است که تمام کشورها، با بنیاد مشابهی آغاز می‌کنند و فرض را بر این می‌گذارد که منابع طبیعی، اقلیم، جمعیت و ساختار مشابه است.

طراح اصلی ایده‌ی اصلاحات ارضی پهلوی

 

انقلاب سفید و روستوگرایی شاه

با شناخت تئوری روستو، شناخت دیدگاه رئیس‌جمهور آمریکا، جان اف.کندی رئیس جمهور دموکرات آمریکا (۱۹۶۳-۱۹۶۱م) از ایران در سال ۱۳۳۹ تسهیل می‌گردد. در آن زمان کاخ سفید، جامعه‌ی ایران را «ماقبل جهش» تشخیص می‌داد و تنش‌های اجتماعی و سیاسی آن را تعارض نیروهای تحول‌طلب و نیروهای محافظه‌کار ارزیابی می‌کرد که اگر به دست آمریکا هدایت و کانالیزه نشوند، به بروز انقلاب می‌انجامد.

گزارش‌های شورای امنیت ملی آمریکا از وضعیت شکننده‌ی حکومت شاه در پایان دهه‌ی سی شمسی خبر می‌داد. در اردیبهشت سال ۱۳۴۰، در مذاکرات والتر لیپمن[4] و نیکیتا خروشچف[5]، ادامه‌ی ثبات سیاسی ایران مورد تردید قرار گرفت. خروشچف، خاطر نشان کرد که علی‌رغم ضعیف بودن حزب کمونیست، ایران به سمت انقلابی کمونیستی پیش می‌رود. فساد حکومت شاه و بدبختی‌های توده‌ی مردم، وقوع انقلاب را تسریع کرده بود. به واقع، این شرایط «جوهر تغییر» را نه فقط در گروه‌های کمونیستی، بلکه در همه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی و مذهبی ایران ایجاد کرده بود.

بر همین اساس، فشار دولت آمریکا بر حکومت پهلوی برای اجرای اصلاحات افزایش می‌یافت. جان.اف کندی به جای توسعه‌ی نظامی و امنیتی که در زمان آیزنهاور در دهه‌ی سی شمسی در ایران اعمال می‌شد، به توسعه‌ی پایدار اقتصادی کشورهای تحت نفوذ کمونیسم تأکید داشت. ناکامی سیاست‌های دولت آیزنهاور در قبال حکومت پهلوی موجب گردید، بر ضرورت اعمال اصلاحات از بالا، به منظور توقف انقلاب خشونت‌بار از پایین پافشاری شود. دولت امریکا توانست شاه را متقاعد کند که برنامه‌ی اصلاحات گسترده‌ای در ایران انجام دهد که به «انقلاب سفید» شهرت یافت. کندی بر این باور بود که پیشرفت در زمینه‌ی توسعه‌ی اقتصادی و عدالت اجتماعی، بهترین دفاع در برابر نفوذ کمونیسم خواهد بود. در برآورد دولت کندی، تنها راه رهایی حکومت پهلوی از سقوط محتمل در این زمان، نیاز به یک «انقلاب کنترل‌شده» از بالا بود. عقیده‌ی اصلاحات و نوسازی ایران، به گونه‌ای تفکیک‌ناپذیر مرتبط با ضرورت «یافتن راه‌حل‌های بلند مدت برای مواجهه با خطر بی‌ثباتی و تهدید کمونیسم» در منطقه بود. حتی برخی از دانشمندان و سیاسیون آمریکایی اظهار داشتند، برای جلوگیری از پیشرفت کمونیست‌ها، با همراهی و رایزنی همه‌ی بازوهای اجرایی آمریکا در ملل مختلف، از جمله بنیادهای اقتصادی، کشورهای جهان سوم را وادار به آن کنند که انقلابات خود را بر مبنای افکار جان لاک و نه مارکس و کمونیسم، به انجام برسانند. پدیده‌ی کمونیسم هراسی کندی، چنان قوی بود که جایگاه فرهنگ اقتصادی و اجتماعی ایرانیان و روستائیان را نمی‌شناخت و بی‌توجه به قشر شهری و نخبگان علمی و سیاسی روی به اصلاحات ارضی روستویی آورد.

شاه و دربار پهلوی از انجام افراطی این اصلاحات ارضی و صنعتی واهمه داشتند. عبدالمجید مجیدی، از تکنوکرات‌های سازمان برنامه و بودجه معتقد بود که پس از به قدرت رسیدن دموکرات‌ها، فشار برای پیشبرد پروژه‌ی اصلاحات ارضی افزایش یافت. کندی، استمرار پرداخت کمک‌های اقتصادی و فنی و ارائه‌ی تجهیزات نظامی به ایران را منوط به انجام این اصلاحات کرده بود؛ چرا که اصلاحات لیبرالی را بهترین سدّ حفاظتی در برابر انقلاب‌های سرخ (کمونیستی) می‌شناخت. شاه که از این درخواست‌ها و توانایی اجرای سخت یا نشدنی می‌یافت، در فرصت‌های مکرر، نفرت خود را از خانواده‌ی کندی و درخواست‌های وی پنهان نمی‌کرد. در نتیجه، شاه از یک سو با گنجاندن اصلاحات ارضی در برنامه‌ی سوم عمرانی مخالفت می‌ورزید و از سوی دیگر، برای راضی نگه داشتن دولت آمریکا، کمتر از پنج ماه پس از شروع برنامه، این اصلاحات را تحت عنوان «انقلاب سفید» و به ابتکار خود اعلام کرد!

کاتوزیان، از صاحب‌نظران اقتصاد سیاسی ایران دوره‌ی پهلوی، نیز معتقد است که از برنامه‌ی عمرانی دوم (۴۱-۱۳۳۵) به بعد در ایران، نسخه‌ی نوسازی ایران، وابسته به نظریه‌های نوسازی و استاندارد روستو برای توسعه و نوسازی اقتصادی ایران بود که در آن نحوه‌ی تخصیص بودجه در قسمت‌های اقتصادی کشور را بیان کرده بود و اولویت‌های آن کاملاً با نسخه‌ی اقتصادی کتاب مراحل رشد اقتصادی صورت‌بندی شده بود. با این وجود، روستوگرایی دستگاه پهلوی، شامل تحول در ساختار قدرت سیاسی نمی‌شود و از مدرنیزاسیون فرهنگی و سیاسی خبری نبود. بلکه برعکس، به واسطه‌ی فرآیندهای مدرنیزاسیون، دولت استبدادی را به قدرت ساختاری نیز برخوردار کرد. از منظر شاه، این برنامه‌های اصلاحی به منزله‌ی طرح و سیاست «او» بود؛ دقیقاً به همین دلیل بسیاری از مردم که تحت تأثیر این برنامه و سیاست بودند با آن احساس بیگانگی می‌کردند و در موارد کثیری علیه آن نیز مقاومت می‌کردند.

اگر از منظر جامعه‌شناسی تاریخی به روستوگرایی شاه نظری بیفکنیم، هدف واقعی شاه، توسعه نبود؛ تقلا برای استمرار قدرت خود و تقابل با تئوری‌های کمونیستی و جبهه‌هایی بود که ستون سلطنت وی را بسیار لرزان کرده بود. به همین دلیل، شرایط اجتماعی و حتی شرایط فرهنگی زمان خود را درک نکرده بود. به واقع، انقلاب سفید، برنامه‌های عمرانی و اصلاحات دستوری ارضی، به‌وسیله‌ی نخبگان غیرحساس به مسائل اجتماعی، مذهبی و اقتصاد دینی ایران طراحی و از نمونه‌ی آمریکایی روستو پیاده شد و بیشتر بر تحولاتی از جامعه تأکید داشت که ابعاد اکولوژیک داشت و به آسانی در قالب برنامه و طرح در می‌آمدند. این اصلاحات، زمینه‌ی عقلایی و تکنوکراتیسم داشتند و ارتباط فرهنگی و قدرت آن توسط کارشناسان، ضعیف برآورد شده بود.

«عمران اراضی»، نوعی رشد از طریق گسترش عوامل فنی بود؛ بی آن که خواسته‌ها، قابلیت‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه را مورد توجه قرار دهد. توسعه‌ی شتابان، راهی جز پنهان‌کردن و گذر سنت‌ها و ارزش‌های فرهنگی نداشت. بر این اساس، شاخصه‌های اصلی اصلاحات ارضی، به عنوان نوعی کمک فنی و اصلاحی آمریکا به ایران را می‌توان غیرمردمی‌بودن، غیرداوطلبانه‌بودن و تکیه بر دولتی‌بودن، معرفی کرد. این شیوه از نوسازی، اقتدارگرایانه و آمرانه بود. در نهایت، برنامه‌های نوسازی پهلوی دوم، تلاش برای مدرنیزاسیون شتابان و مسابقه‌ی واردات تجهیزات آمریکایی و غربی به بسترها و ظرفیت پذیرش ایرانیان توجهی نداشت و همین دلیلی شد که برنامه‌ها به جامعه جوش نخورد و مردم با آن مأنوس نشوند؛ تا جایی که این برنامه‌ها را توطئه‌ی استعمار بدانند.

 

منابع ومآخذ:

  • احمدیان، قدرت و بنی‌اشرف، سید امیرحسین. (۱۳۹۴). «ضعف‌های متدلوژیک روستوگرایی در برنامه‌های توسعه‌ی پهلوی دوم». فصلنامه‌ی رهیافت انقلاب اسلامی. سال نهم، شماره‌ی ۳۱، صص ۸۵-۱۰۴.
  • بیگدلو، رضا. (۱۳۹۵). دیپلماسی عمومی آمریکا در ایران در دوره‌ی پهلوی دوم. تهران: مؤسسه‌ی فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
  • جیروند، عبدالله. (۱۳۶۸). توسعه‌ی اقتصادی، تهران: انتشارات مولوی.
  • روستو، والت وایتمن. (۱۳۷۴). نظریهپردازان رشد اقتصادی. ترجمه‌ی مرتضی قره‌باغیان. تهران: نشر دانشگاه شهید بهشتی.
  • شهبازی، عبدالله. (۱۳۷۴). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج دوم: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران. تهران: انتشارات اطلاعات.
  • عنبری، موسی و طالب، مهدی. (۱۳۸۵). «دلایل ناکامی نظام برنامه‌ریزی توسعه در ایران عصر پهلوی دوم»، مجله‌ی مطالعات جامعهشناختی، شماره‌ی ۲۷، صص ۱۸۱-۲۰۴.
  • کاتوزیان، محمدعلی همایون. (۱۳۹۳). اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا سلسله‌ی پهلوی. ترجمه‌ی محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز.
  • لیلاز، سعید. (۱۳۹۲). موج دوم: تجدد آمرانه در ایران، تهران: نشر نیلوفر.
  • واعظی، حسن. (۱۳۷۹). ایران و آمریکا: بررسی سیاستهای آمریکا در ایران. تهران: نشر سروش (انتشارات صدا و سیما).

 

  • Brew, Gregory. (2017a). »Economic Expertise and Rural Improvement in Iran, 1948-1963«. Rockefeller Archive Center Research Reports, Georgetown University. pp 1-16.
  • Robert, Packenham, (1973). Liberal America and Third World: Political Development Ideas in Florigen Aid and Social Science. Princeton University Press.
  • W. Rosrow,.1969). The Stage of Economic Growth: A Non-Communist Manifesto, Cambridge.

 

[1] . Walt Whitman Rostow.

[2] . The Stage of Economic Growth: A Non-Communist Manifesto, Cambridge.

[3] . Talcott Parsons.

[4] Waiter Lippmann. مفسر سیاسی و روزنامه‌نگار آمریکایی و یکی از کسانی که همراه جورج کنان مبدع مفهوم جنگ سرد بودند.

[5] نیکیتا سرگئی یوویچ خُروشچُف، از رهبران و پدر اصلاحات سیاسی و اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی.

Share this news:
ارسال نظرات