شریعتی و روایت مکتبی از عاشورا؛ شهید قلب تاریخ است!
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال ۱۳۴۸، آقای صالحی نجف آبادی کتاب شهید جاوید را دربارهی حادثهی کربلا به رشته تحریر درآورد. «در این کتاب بحث و بررسی دربارهی نهضت تاریخی امام حسین علیه السلام بر اساس منطق و استدلال دنبال گشته زیرا اگر بحث جنبهی تحقیق تاریخی داشته باشد و این جنبش عظیم از نظر تاریخ، تجزیه و تحلیل شود فایدهی آن عمومیتر خواهد بود»[1]
قرائت صالحی نجف آبادی از قیام عاشورا آن است که امام حسین پس از تحقیق دربارهی اوضاع جامعه اسلامی و اطمینان به پیروزی در نزاع با یزید به حسب ادلهی ظاهری برای تشکیل حکومت قیام کرد و پس از ظهور شواهد عدم پیروزی تلاش کرد تا از جنگ پرهیز کند اما با تهاجم دشمن مجبور به دفاع و شهادت شد. او در این تحلیل پیرو اندیشهی شیخ مفید و شیخ طوسی از قدمای فقه شیعه [2] پیرامون تحلیل قیام کربلاست.[3]
انتشار این کتاب واکنشهای مختلفی را به همراه داشت. عدهای از این روایت حمایت کردند؛ که آیت الله مشکینی و آیت الله منتظری و علامه جعفری در ابتدا از این دسته بودند.[4] و طیف وسیعی نیز آن را روایتی ناقص از قیام عاشورا دانستند. علامه طباطبابی (جزوه علم امام معصوم)، آیت الله فاضل و آیت الله اشراقی (کتاب پاسداران وحی)، آیت الله صافی (کتاب شهید آگاه)، شهید مطهری (کتاب حماسهی حسینی) و شریعتی (حسین وارث آدم) از جمله مخالفانی بودند که آثاری در نقد این کتاب نوشتند و تلاش کردند با تحلیل شهید جاوید صفبندی کنند.
شریعتی، در سال ۱۳۴۹، در شب عاشورا با الهام از زیارت وارث یادداشتی را با عنوان «حسین وارث آدم» نوشت [5] و تا چند سال بعد با محوریت این ایده به سخنرانی پرداخت که مجموعهی این سخنرانیها و یادداشت در کتابی با همین عنوان چاپ شده است. نوع مواجههی شریعتی با قیام عاشورا، به جهت زاویهی دید جامعهشناختی که داشت، از سایر نویسندگان این دوران متمایز است. او تلاش کرد تا یک سلسلهی ممتد تاریخی میان انبیا و ائمه ترسیم کند که در نهایت به عاشورا منتهی میشود.
او با قلمی شیوا و گیرا نوشت:«عجبا! صحنهی کربلا ناگهان در پیش چشمم به پهنهی تمامی زمین گسترده شد و صف هفتاد و دو تنی که به فرماندهی حسین در کنار فرات ایستاده است در طول تاریخ کشیده شد که ابتدایش، از آدم- آغاز پیدایش نوع انسان در جهان- آغاز میشود و انتهایش تا ... آخرالزمان، پایان تاریخ ادامه دارد!» [6]
به اعتقاد شریعتی بدون لحاظ این تاریخیت اساساً نمیتوان تحلیلی از واقعیت عاشورا ارائه کرد. مضاف بر اینکه عدم توجه به این جریانشناسی تاریخی ما را گرفتار تحلیلهای استثنا محور و خاص از قیام عاشورا خواهد کرد.
شریعتی در تحلیل تاریخی خود با اشاره به اینکه «اسلام دارای یک فلسفه تاریخ مشخص است.»[7] دو جریان کلی حق و باطل را که در پهنهی تاریخ کشیده شدهاند، تصویر میکند. در یک سو هابیلیان یعنی انبیا، اوصیا و اولیای الهی و در سوی دیگر قابیلیان و طواغیت وثنی و تثلیثی ( زر، زور و تزویر).
در نگاه شریعتی اصطلاح "وارث" نه یک واژهی طبیعی بلکه یک تعبیر علمی- تاریخی برای حکایت پیوستگی و وحدت جریانی است.[8]
شریعتی زمانی که از این سطح کلان جریانشناسی تاریخی به سطح تحلیل جامعهشناسی وارد میشود با یک عینک مارکسیستی به تحلیل شرایط گذشته و آینده نظر میکند. به طور مثال او در همان یادداشت اصلی هنگامی که تلاش میکند تصویری از آیندهی مطلوب ارائه کند مینویسد: «پیداست که برابری انسانی در جامعه بی طبقات نخستین با برابریای که پس از انقلاب بزرگ جهانی در آخرین نقطهی تاریخ تضادها و تبعیضها روی خواهد داد یکی نیست. آن ناآگاهانه بوده و بدوی و غریزی و جامد و بی حرکت و بی هدف و بی رسالت و این آگاهانه خواهد بود و مترقی و انسانی و متحول و متحرک و پویا به سوی ایده آلهای بلند و حامل رسالت سنگین خلافت خداوند در طبیعت»[9]
شهید مطهری در تحلیل این کتاب که در سال ۵۱ در سفر مشهد به دست خود دکتر شریعتی به او ارائه شده است مینویسد: «آنچه دستگیرم شد از هدف این جزوه که در زیر لفّافه بیان شده است و به تعبیر خود جزوه، نویسنده خواسته است «تمام عقدهها و عقیدههای خود را در این جزوه بگوید» این است:
این جزوه نوعی توجیه تاریخ است براساس مادی مارکسیستی، نوعی روضه مارکسیستی است برای امام حسین که تازگی دارد.
[طبق این جزوه] آغاز تاریخ بشر اشتراکیت و برابری است، سپس نابرابری و حق و باطل یعنی مالکیت آغاز میگردد و از این جا جامعهی بشر دو بخش میشود، آنچنان که دجله و فرات از یک سرچشمه میجوشند و سپس دو بخش میگردند و از یکدیگر جدا میشوند. دو بخش انسان یعنی دو طبقه: طبقهی برخوردار و استثمارگر و طبقهی محروم و استثمار شده. طبقهی حاکم و برخوردار و استثمارگر سه چهره دارد: سیاست، اقتصاد، مذهب؛ یا صاحبان زر و صاحبان زور و صاحبان تزویر که کار اولی بردهساختن و کار دومی غارتکردن و کار سومی فریبدادن است. قصر و دکان و معبد، سه شعبهی یک بنگاهاند. تیغ و طلا و تسبیح یک کار میکنند»[10]
اما اگر از این سطح فلسفهی تاریخی گذر کنیم باید گفت اندیشهی شریعتی دو دستاورد عمده در تبیین قیام عاشورا دارد. نخست اتخاذ رویکرد جریانشناسانه به قیام عاشورا و لحاظ سلسله انبیا در کنشگری علیه طواغیت و دوم خلق مجموعهای از مفاهیم و مؤلفههایی که در تحلیل عاشورا بسیار کارآمد هستند. برخی از این مفاهیم از قرار ذیل هستند:
- طرح دوگانهی امت و امامت از زوایهی اندیشهی اجتماعی به خلاف رویکرد غالب کلامی- عرفانی
در این رویکرد شریعتی تلاش میکند در تقابل با رویکردهای کلامی که همواره از منظر «قاعدهی لطف» به مسئلهی امامت نظر میکنند، این دوگانه را از زاویهی مسئولیتهای اجتماعی و تعهد مسلمانان نسبت به امام مورد مداقه قرار دهد.
- تصویر شهید به عنوان مجاهدی آگاه که با بذل جان به آزادی میرسد. شریعتی در مسیر ارائهی این تصویر ابتدا سخن خود را با توصیف کتاب شهید جاوید آغاز میکند[11] و پس از تصویر شرایط اجتماعی آن زمان و نحوهی کنشگری علنی امام حسین علیه ساختار حاکم از مکه تا مدینه و از مدینه تا کوفه، شهادت را تنها پاسخ ممکن برای احیای اسلام و انجام مسئولیت توسط امام حسین معرفی میکند. از همین رو میتوان گفت مفهوم شهید در دستگاه فکری شریعتی در نقطهی مقابل تصویر مؤلف شهید جاوید از قیام عاشورا است. چراکه به اعتقاد شریعتی اساساً شهید آگاهانه و فعال گام در مسیر بذل جان میگذارد نه منفعلانه. در تصویر شریعتی از شهادت امام حسین از لحظهی خروج به عاقبت امر آگاه بوده است.
«شهادت نه یک باختن بزرگ که یک انتخاب است. انتخابی که در آن مجاهد با قربانی کردن خویش، در آستانهی معبد آزادی و محراب عشق، پیروز میشود»[12]
- تصویر اسیران کربلا به عنوان پیام آوران نهضت عاشورا
هر انقلابی دو چهره دارد: چهرهی اول:خون، چهرهی دوم: پیام[13]
«زینب رسالت رساندن پیام شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهیدان او به جا مانده است و اوست که باید زبان کسانی باشد که به تیغ جلادان، زبانشان بریده است. اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ میماند و اگر یک خون پیام خویش را به همهی نسلها نرساند، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ میماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم میمانند و کسانی که با خون خویش، با همهی نسلها سخن میگویند، سخنشان را کسی نمیشنود؛ این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است؛ رسالت زینب پیامی است به همهی انسانها، به همهی کسانی که بر مرگ حسین میگریند و به همهی کسانی که در آستانهی حسین سر به خضوع و ایمان فرود آوردهاند، و به همهی کسانی که پیام حسین را که زندگی هیچ نیست جزعقیده و جهاد معترفند.»[14]
البته باید توجه داشت که در همین تحلیل نیز جبر طواغیت تا پیدایش انقلاب جهانی وجود دارد. به دیگر بیان، در تحلیل شریعتی از قیام عاشورا جایی برای تحقق انقلابی اسلامی تا زمان ظهور حجت وجود ندارد و عملاً آرمان شهری که قابل دستیابی باشد، ارائه نمیدهد و رویکرد ایجابی ندارد و تمام قیام عاشورا را در سلب، نفی و طرد دیگری معنا میکند.
اندیشمندان انقلاب اسلامی در عین توجه به دو دستاورد شریعتی در تحلیل قیام عاشورا (نگاه مکتبی و تصویر معانی انقلابی برای تعابیر شیعی) تلاش کردند دو نقطه ضعف نگاه شریعتی را جبران کنند. از همین رو افرادی چون آیتالله خامنهای (در دههی ۵۰) از یک سو فلسفهی تاریخ اسلامی را سامان دادند و از سوی دیگر ویژگی لازم برای یک نظام اسلامی آرمانی و قابل وصول را از دل این قیام بیرون کشیدند (دههی ۷۰).
منابع:
[1] شهید جاوید: 2
[2] دیدگاه سید مرتضی در یادداشت قیام عاشورا برای امروز شرح داده شد.
[3] همان: 23 و 43 و 187
[4] در ابتدا کتاب شهید جاوید تقریزات علما آورده شده است
[5] حسین وارث آدم: 22
[6] همان: 23
[7] همان:25
[8] همان
[9] همان: 43
[10] حماسه حسینی( نسخه الکترونیکی)، ج2: 255
[11] حسین وارث آدم: 172
[12]همان: 204
[13] همان:250
[14] همان:256