نقش آمریکا و رژیم صهیونیستی در قتلعام مردم ایران در 15 خرداد 42
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- سیدمحمدجواد قربی؛ 15 خرداد 1342 در واقع، ادامه تسلسل مخالفت روحانیون و مراجع با اصلاحات آمریکایی و روشهای سرکوبگرانه رژیم پهلوی بود. بدین ترتیب که روحانیون فرا رسیدن ایام محرّم آن سال را فرصتی مناسب برای تبلیغات علیه برنامهها و سیاستهای محمدرضا پهلوی دانسته و با ترتیب جلسات، انجام مکاتبات و صدور اعلامیه هایی، ارتباط بین خود و مردم را گسترش داده و خود را مهیای مبارزه می ساختند.
البته رژیم پهلوی نیز در کنترل این فعالیتها سعی تمام و کاملی داشت. بدین منظور در ماه محرم، خطاب به وعاظ و روحانیون اعلام و به آنها الزام کرد که در سخنرانی های ایام محرم در محافل و مجالس از بیان سه مطلب خودداری کنند: اول؛ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند؛ دوم؛ علیه اسرائیل مطلبی گفته نشود؛ سوم؛ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.[1]
امام خمینی در واکنش به این فضا، عصر روز 13 خرداد مصادف با روز عاشورا بهمنظور ایراد سخنرانی راهی مدرسه فیضیه شدند و حدود ساعت 5 بعدازظهر سخنرانی تاریخی خود را آغاز کردند. امام در این سخنرانی آتشین، محمدرضا پهلوی و اسرائیل را اساس گرفتاریهای ملت معرفی کرده، شاه را بازیچه دست قدرتهای بیگانه دانسته و با تشبیه کردن جریان فیضیه به حادثه کربلا، به انتقاد از رژیم پرداختند. پس از این سخنرانی، در نیمهشب 15 خرداد با هجوم به منزل امام در قم، ایشان دستگیر شده و به باشگاه افسران در تهران منتقل شدند.
هنوز چند ساعتی از این حادثه نگذشته بود که خیابانهای شهر قم،
زیر پای مردان و زنان انقلابی که در اعتراض به رژیم پهلوی و حمایت از رهبرشان فریاد
برآورده بودند، به لرزه در آمد. این صحنه، در آن روز در تهران و چند شهر دیگر نیز به
وجود آمد.
به دنبال خیزش همگانی در واکنش به بازداشت امام خمینی،
بازوی سرکوب رژیم پهلوی به سرعت فعال شد و با وسعت یافتن تظاهرات، محمدرضا پهلوی به
کاخ سعدآباد رفت و فرماندهی عملیات سرکوب را شخصا بر عهده گرفت. امروزه شواهد حاکی
از آن است که محمدرضا پهلوی در کشتار مردم ایران در 15 خرداد تنها نبود بلکه آمریکا
و رژیم صهیونیستی نیز در این قتلعام نقش داشته اند.
*** نقش آمریکا در قتلعام مردم ایران در 15 خرداد ***
نقش آمریکا در سرکوب مردم ایران در قیام 15 خرداد را میتوان در چند مورد خلاصه کرد: پشتیبانی و مشاوره به رژیم پهلوی، حمایت تسلیحاتی و نظامی، پیشدستی برای جلوگیری از هرگونه کودتای نظامی در ایران و تقویت نیروهای مسلح ایران، که در ادامه به تشریح این موارد خواهیم پرداخت.
1- مشاوره های نظامی و تقویت تسلیحاتی رژیم پهلوی
"جيمزبيل" کشتار
15 خرداد را وجه ديگر سياست "اتحاد براي پيشرفت" کندي
ميداند. وي در اين مورد ميگويد دولت کندي با برنامه اتحاد براي پيشرفت درصدد بود
تا براي تضمين ادامه وضعيت سياسي فعلي کشورهاي جهان سوم که عمدتاً زیر سلطه غرب و بخصوص
آمریکا بودند، اصلاحاتي را پيشنهاد کند. تأکيد شديد بر اقدامات ضدشورش و کنترل پليس
بر اوضاع داخلي، شاهدي بر اين مدعاست.
کندي و مشاورين او بر اين انديشه بودند که بهترين راه براي مبارزه
با کمونيسم، ترکيبکردن اصلاحات با عمليات سرکوبي است. اگر اصلاحات بينتيجه بود،
در آن صورت زمان استفاده از سربازان فرا ميرسيد. ابزار دولت کندي براي مبارزه با
بهاصطلاح خطر کمونيسم در آمريکاي لاتين، همانند ساير نقاط جهان سوم، نيروي جديد و
متخصص نظامي آن، يعني نيروي ضدشورش بود. نيروي متخصص ويژهاي که در آمريکا کلاه سبزها
ناميده ميشدند، در ايران به "کلاه قرمزها" معروف شدند.
محمدرضا پهلوی که بهخوبي از اين حمايت آمريکا مطلع بود، در
فراخواندن کماندوها و نيروهاي ويژه و همچنين سربازان ارتش براي سرکوبي تظاهرات در
دانشگاه تهران در ژانويه 1962 و در خيابانهاي تهران در ژوئن 1963 [خرداد 1342]
ترديدي به خود راه نداد. شاه در روزهاي شانزدهم و هفدهم خرداد، دو بار بهوسيله تلفن
با کندي درباره اين حوادث مذاکره کرد تا از پشتيباني او مطمئن شود.
جيمز بيل، در جاي ديگر، مستقيماً دولت آمريکا را مسئول سرکوب
خونين مردم در اين ماجرا ميشمارد و مینویسد: «نتيجه نهايي و نکته جالب سياست اصلاحات
کندي اين است که آمريکا عميقتر از هر زمان ديگر، در امور داخلي ايران درگير شد. اين
کشور به دليل حمايت از سياستهاي اصلاحاتي و برنامههايي نظير سپاه صلح، وجهه آمريکا
را در نزد گروههاي خاصي از افراد طبقه متوسط بالا برد. با وجود این اقدامات سرکوبگرانه
و خشن رژيم شاه به شکلي که هزاران ايراني غير مسلح تظاهرکننده را در کوچهها و خيابانهاي
شهرهاي سراسر کشور به خاک و خون کشيد، اين وجهه آمريکا را خدشهدار ساخت. درست به همان
صورت که ميتوان اعتبار انجام برخي اصلاحات را به آمريکا داد، بايد همچنين گناه سياست
سرکوب را به گردن آن گذاشت.» بايد توجه داشت که رژيم شاه در سرکوب قيام پانزده خرداد،
از رايزنيها و مشاورههاي کارشناسان سيا و ام.آي.6 نيز بهره ميبرد.[2]
براساس گزارشهای موجود، در 15 خرداد 1342، «یکی از
مستشاران نظامی آمریکا در دفتر ریاست ساواک مستقر شده و از صبح تا عصر اخبار و
وقایع 15 خرداد را از طریق بی سیم به سفارت آمریکا در تهران مخابره کرد.»[3]
در اسناد لانه جاسوسی هم میتوان نارضایتی شخصیتهای ایرانی
از حمایتهای نظامی آمریکا در خصوص سرکوب 15 خرداد را مشاهده کرد. به عنوان نمونه،
در گفتگوی میان رحمت الله مقدم با مسئولان سفارت آمریکا مشخص می شود که «کمک
نظامی آمریکا: هر دو درباره این موضوع دل چرکین بودند. آنها معتقد بودند که اگر ایالات
متحده پول سربازان شاه را نمی داد، دیکتاتوری هم وجود نمیداشت. آنها گفتند هرچه باشد
اگر پول ارتش را شما نمی پرداختید، به طرف مردم ما در قیام 15 خرداد شلیک نمی کردند.»[4]
2- پیش دستی در جلوگیری از کودتای نظامی علیه رژیم پهلوی
آمریکا بعد از تجربه ارائه سیاستهای اقتصادی خود در کشورهای مختلف، به این نتیجه رسیده بود که اجرای اصلاحات اقتصادی در کشورهای مختلف میتواند منجر به نارضایتیهای گسترده و حتی تلاش برای ایجاد کودتای نظامی شود. از این رو، قبل از رفراندوم و همه پرسی انقلاب سفید، اقدامات لازم را برای جلوگیری از کودتای نظامی انجام دادند.
3- حمایت از خشونت و قتل عام مردم ایران در 15 خرداد
لیندون جانسون، معاون رئیسجمهور امریکا علاوه بر حمایت از برنامههای به اصطلاح انقلاب سفید شاه، از برخورد خشونت آمیز با تظاهرات سال 1342 نیز حمایت کرد. برای او، شخص شاه حافظ منافع آمریکا به حساب می آمد و مشاوران او حتی خشونتهای اعمال شده را کافی نمی دانستند و معتقد بودند که شاه باید با خشونت بیشتری مخالفان را سرکوب کند و آمریکا نیز تا آخر پشتیبان وی باشد.[6] در همین زمینه، باید یادآوری کرد که سرکوب مردم توسط نیروهای آموزش دیده ساواک، آمریکا و اسرائیل انجام شد و کماندوهای تربیت شده سازمان سیا و موساد مستقیماً در این جنایت نقش داشتند.[7]
*** نقش رژیم صیهونیستی در سرکوب قیام 15 خرداد ***
قبل از آغاز محرم 42، از سوی رژیم پهلوی دستور عملی صادر شد مبنی بر اینکه وعاظ و گویندگان مذهبی حق صحبت درباره اسرائیل را ندارند. این گزاره نشان میداد که ارتباطی قوی میان دربار ایران و رژیم صهیونیستی برقرار است. این موضوع مورد توجه امام نیز قرار میگیرد و ایشان در 13 خرداد در این رابطه میفرمایند: «ربط مابين شاه واسرائيل چيست که سازمان امنيت می گويد: از اسرائيل حرف نزنيد، از شاه هم حرف نزنيد؛ اين دو تا تناسبشان چيست؟»
آنچه مشخص است دولت اسرائیل با رژیم پهلوی در رویداد دهه
چهل در ایران همدستی داشته اند.[8] در اين
راستا، در تاريخ شانزدهم فروردين 1342 (پس از حمله رژيم پهلوی به مدرسه فيضيه و
ضرب و شتم طلاب)، "ژنرال
هارون ياريف" (رئيس
اطلاعات ارتش اسرائيل) براي گفت وگو با مقامات نظامي ايران، به تهران سفر ميکند.
همچنین "بن گوريون" (نخستوزير اسرائيل) چند روز پیش از کشتار مردم ایران در نیمه خرداد، یعنی در دوم خرداد 1342، توسط يک فرستاده ويژه، نامهاي براي محمدرضا پهلوی فرستاد. وي در اين نامه متذکر شده بود که موقعيت ژئوپوليتيک ايران و اسرائيل ايجاب ميکند که دو کشور بر همکاريهاي خود براي مقابله با دشمنان داخلي و خارجي بيفزايند.
لذا آن گروه از ایرانیان که به زعم نخستوزیر رژیم صهیونیستی "دشمنان خارجی" خوانده میشد در 15 خرداد سرکوب شدند. بن گوريون سپس با اشاره به همکاريهاي گذشته دو کشور در زمينههاي نظامي، امنيتي، کشاورزي و تبليغاتي، متذکر شد که همکاري در تمام اين زمينهها، در صورت برقراري روابط کامل ديپلماتيک بين دو کشور قابل توسعه است.
پینوشتها:
1- مرکز بررسی اسناد تاریخی، قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ تهران، انتشارات مرکز اسناد تاریخی، 1392، جلد2، ص247-233.
2- کامران غضنفری، «آمریکا مسئول اصلی کشتار 15 خرداد»، روزنامه کیهان، پنجم بهمن1392، ص6.
3- فرهاد درویشی سه تلانی، مناسبات امنیتی-نظامی آمریکا و ایران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1376،ص207.
4- موسسه پژوهش های تاریخی، اسناد لانه جاسوسی آمریکا، جلد3، صص36-35.
5- فرهاد درویشی سه تلانی، پیشین، صص86-85.
6- کامران غضنفری، آمریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، تهران، بسیج دانشجویی،1381، ص25.
7- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی ایران، تهران، نشر معارف،1381، ص144.
8- ژان پیر دیگار، برنارهور کاد و یان ریشار، ایران در قرن بیستم، ترجمه هوشنگ مهدوی، تهران، نشر البرز،1378، ص167.