چرا شهید رجایی در جمع مهندسان و کارگران یک کارخانه سخنرانی نکرد؟
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در پی برگزاری اولین انتخابات ریاستجمهوری در بهمن ۱۳۵۸، ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور شد. او قصد داشت سید احمد خمینی، فرزند امام خمینی، را نخست وزیر خود کند که با مخالفت صریح بنیانگذار انقلاب اسلامی، این اتفاق رخ نداد و در نهایت، محمدعلی رجایی که وزیر آموزشوپرورش دولت موقت بود، به عنوان اولین نخستوزیر در اولین دولت جمهوری اسلامی آغاز به کار کرد.
در همین راستا، حجتالاسلام رسول منتجبنیا در بخشی از خاطرات خود مربوط به آن دوره، نکاتی را دربارهی روحیه و اخلاق رجایی ذکر کرده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
منتجبنیا در کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، با اشاره به درگیری و اختلاف میان بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی، روایتی از سفر شهید رجایی به دزفول نقل کرده که در ادامه میخوانید:
من برخلاف عدم استقبال از بنىصدر به خاطر غرور و تكبرى كه داشت، با عشق و علاقه از آقاى رجايى استقبال كردم. به اتفاق ايشان به كارخانهى كاغذ پارس واقع در منطقهى هفت تپه رفتيم و مهندسين و كارشناسان گزارشى به ما دادند. در آنجا از كارخانهى نىشكر هفتتپه و سه كارخانهى موجود در امتداد آن نيز بازديد كرديم و شب هم در يكى از كارخانهها خوابيديم.
از نكات ظريفى كه در اين بازديدها مشاهده كردم، توجه آقاى رجايى به نماز بود. در تمام اين بازديدها حتى در مزارع نىشكر، نخستوزير مثل فردى معمولى مىرفت و بازديد مىكرد و متواضعانه نظر مىداد. نزديک اذان مغرب بود كه به استراحتگاه خود برگشتيم. هر كسى مىرفت كه وضو گرفته؛ نماز بخواند. من هم اين كار را كردم؛ اما هنوز تكبير را نگفته بودم كه ديدم آقاى رجايى پشت يقهى من را گرفت و گفت كه اينجور نماز خواندن درست نيست. ما آقايى آورديم كه محتاج آقايان ديگر نباشيم. برو جلو و نماز را بخوان. خلاصه نماز به صورت جماعت به امامت من اقامه شد. پس از آن شام خورديم و همانجا نيز استراحت كرديم.
فرداى آن شب مراسمى در كارخانهاى برگزار شد و همهى مهندسين، مسؤولين، كاركنان و كارگران جمع شدند. سالن بسيار بزرگى مملو از جمعيت شد و گفتند كه آقاى رجايى مىخواهد، سخنرانى كند. در آن جمع همچنين بعضى از وزرا و آقاى غرضى استاندار خوزستان نيز حضور داشتند. از پشت تريبون اعلام شد كه آقاى نخستوزير مىخواهد سخنرانى كند. ايشان وقتى پشت تريبون قرار گرفت، گفت كه بنده سخنرانى نمىكنم. گفتند كه همه به عشق ملاقات و سخنرانى شما آمدهاند. ايشان گفت كه احتمال مىدهم حضرت امام به سخنرانى من راضى نباشد؛ بنابراين به هيچ وجه پشت تريبون نمىروم. اجازه بدهيد كه من اين طورى آرامش قلبى بيشترى داشته باشم. گفتند: «پس چه كنيم؟»
ايشان گفت كه از منتجبنيا براى سخنرانى دعوت كنيد. به هر حال من به جاى ايشان صحبت كردم و از كارگران و مسؤولان تشكر كردم و خاطرنشان نمودم كه آقاى رجايى در اين شرايط سخنرانى را مناسب نمىبينند و از اين رفتار ايشان مىتوان تعبدشان را نسبت به حضرت امام فهميد. ايشان آنقدر محتاط بودند كه احتمال درصدى نارضايتى حضرت امام را نيز رعايت مىكردند.