برگی از خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی

اولین جمله امام خمینی پس از رحلت حاج‌آقا مصطفی/ تعجب مخالفان از استقامت و پایداری امام در مبارزه

آیت‌الله خاتم یزدی می‌گوید: «امام رو کرد به حاج احمد آقا و پرسيد: احمد! حال مصطفى چطور است؟ و مرحوم حاج احمد آقا به جاى جواب دادن با صداى بلندى شروع به گريستن کرد؛ با گريه ايشان، امام متوجه قضيه شد و سه بار پشت سر هم فرمود: انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکند و اشکى از چشمش سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشت: بنده خيلى دوست داشتم که مصطفى براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند».
چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۸

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مرحوم حاج آقا مصطفى كه در روند انقلاب و نهضت در ايران و تركيه و عراق، نقش مؤثر و سازنده‌اى داشت، در سال 1356 با مرگ مشكوكى از دنيا رفت. رحلت ايشان جان تازه‌اى به نهضت بخشيد و با مجالس ختم و سخنرانى‌هاى انقلابى كه در اين مجالس صورت گرفت نام و ياد امام و حركت و قيام آن حضرت احيا گرديد. شايعه‌ى شهادت ايشان و نقش رژيم در اين مورد، بر تأثر و التهاب مردم افزود و شدت و سرعت انقلاب و مبارزه را چند برابر كرد.

در ادامه با گریزی به کتاب «خاطرات آیت‌الله خاتم یزدی» که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است، به وقایع رحلت حاج‌آقا مصطفی خمینی پرداخته شده است.

آیت‌الله خاتم‌یزدی می‌گوید: مرحوم حاج آقا مصطفى يک شب قبل از رحلت مشکوکش در مراسم ختم مادر يکى از علماى سرشناس نجف يعنى مرحوم آقاى سيدجعفر مرعشى شرکت کرد. مرحوم مرعشى اگرچه در طيف مخالفان امام و انقلاب قرار داشت، ولى حاج آقا مصطفى با ايشان نيز همانند اکثر مخالفان و بى‌تفاوت‌ها ارتباط گرم و خوبى برقرار کرده بود به هر حال در آن مجلس که بنده هم حضور داشتم حاج آقا مصطفى مدت زيادى نشست و بعد از پايان مراسم، برخاست و رفت.


***نحوه اطلاع امام از رحلت حاج آقا مصطفی***

فرداى آن روز بنده به همراه ابوالزوجه‌ام براى شرکت در مراسم تشييع جنازه آميرزا على نائينى فرزند مرحوم محقق نائينى از منزل بيرون آمديم هنگامى که به منزل حضرت امام که فاصله چندانى با منزل ما نداشت رسيديم من اين آقاى سجادى اصفهانى را که گوشه‌ چشمش سياه و متورم شده بود و مى‌گريست در مقابل در ديدم و موقعى که از علت گريه‌اش پرسيدم گفت: حاج آقا مصطفى از دنيا رفته است و ما با ناراحتى وارد حياط منزل شديم.

موقعى که ما به خدمت حضرت امام در اندرونى رسيديم معظم‌له در حالى که اضطراب و نگرانى در چهره‌اش هويدا بود فرمود: چطور است؟ و من چون نمى‌دانستم که چه عکس‌العملى بايد نشان بدهم و چه جوابى به حضرت امام بدهم آمدم بيرون و قضيه را به احمد آقا گفتم که ايشان دوباره گفت: شما به اندرونى برويد و نگذاريد امام بيرون بيايد و من هم به اندرونى بازگشتم و وقتى امام مرا ديد فرمود: چکار کرديد؟ آيا ماشين آورديد؟ و قبل از اينکه بنده جوابى بدهم حاج احمد آقا وارد اطاق شد و امام رو کرد به ايشان و پرسيد: احمد! حال مصطفى چطور است؟ و مرحوم حاج احمد آقا به جاى جواب دادن با صداى بلندى شروع به گريستن کرد؛ با گريه ايشان، امام متوجه قضيه شد و سه بار پشت سر هم فرمود: انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريه‌اى بکند و اشکى از چشمش سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشت: بنده خيلى دوست داشتم که مصطفى براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان زنده مى‌ماند.

غير از اين جملات و آيه استرجاعى که ايشان تلاوت کرد، ما هيچ‌گونه اظهار ناراحتى و تأثرى از امام نديديم و بنده براى اينکه حضرت امام گريه بکند و از فشار روحى‌اش کاسته شود، به آقاى فرقانى که همراه ما در اندرونى بود و از صداى خوشى هم برخوردار بود گفتم: بهتر است شما مقدارى ذکر مصيبت بکنيد تا حضرت امام گريه کنند و بر قلب‌شان بيش از اين فشار وارد نشود و ايشان هم قبول کرد و شروع به روضه‌خوانى و ذکر مصيبت حضرت على‌اکبر نمود، بعد از ايشان نيز آقاى شيخ عبدالحسين فرزند مرحوم شيخ محمدعلى واعظ خراسانى که صداى خوبى داشت و بر اساس روايات صحيح و معتبر روضه مى‌خواند شروع به ذکر مصيبت کرد.

در همين هنگام آقاى سيد محمد روحانى وارد اندرونى شد و با آمدن ايشان که ظاهرا به منظور تسليت آمده بود تأثر و ناراحتى در چهره امام بيش از پيش آشکار شد، چرا که آقاى روحانى از مخالفان سرسخت امام بود و در طى حضور امام در نجف حتى يک بار هم به ملاقات ايشان نيامده بود، با اينکه حضرت امام در بدو ورودش به نجف به ديدن ايشان هم رفته بود. به هر حال حضرت امام توجه چندانى به آقاى روحانى ننمود و وى به ناچار برخاست و رفت.


***نحوه تدفین و تشییع حاج آقا مصطفی***

سپس جمعى از دوستان و نزديکان آمدند و جنازه‌ حاج آقا مصطفى را براى غسل و طواف به کربلا بردند. آقاى سيد على شاهرودى فرزند مرحوم آيت‌الله شاهرودى بدن حاج آقا مصطفى را در غسالخانه‌اى در خيمه‌گاه کربلا غسل داد و جنازه‌ ايشان بعد از طواف در حرم اباعبدالله(ع) به نجف بازگردانده شد، و براى انجام مراسم تشييع جنازه به بيرون شهر انتقال داده شد و مراسم تشييع با حضور گسترده علما و فضلا و عامه مردم نجف به شکل باشکوهى به طرف بارگاه علوى آغاز گرديد، و سپس جنازه‌ حاج آقا مصطفى بعد از اقامه نماز توسط مرحوم آقاى خويى در حجره‌اى که مقبره مرحوم شيخ محمدحسين اصفهانى قرار داشت در کنار قبر ايشان و پشت قبر مرحوم علامه حلى که در رواق حرم مطهر حضرت على(ع) واقع است دفن گرديد.


***تحلیل‌هایی از علت رحلت حاج آقا مصطفى***

موضوع رحلت مرحوم حاج آقا مصطفى براى دوستان و نزديکان حضرت امام تبديل به يک مسأله بغرنج و لاينحلى شده بود. عده‌اى از اطرافيان ايشان که داغ‌تر از ديگران محسوب مى‌شدند نظرشان اين بود که رژيم شاه به کمک رژيم بعثى عراق مرحوم حاج آقا مصطفى را به شهادت رسانده است. تحليلى که اين‌ها ارائه مى‌کردند اين بود که عوامل آمريکا و رژيم منحوس پهلوى منشأ اصلى اتخاذ مواضع تند حضرت امام عليه حکومت شاه و به ويژه آمريکا را مرحوم حاج آقا مصطفى مى‌دانستند و به همين جهت در صدد برآمدند که ايشان را از ميان بردارند. گفتنى است که حضرت امام در ابتداى نهضت حرکتش را براساس انتقاد به عوامل و مقامات رژيم غير از خود شاه شروع کرده بود و در ادامه، انتقادش را متوجه شخص شاه به عنوان مسبب اصلى جنايات و اعمال خلاف دستگاه ساخته بود. اما در اين اواخر و سال‌هاى پايانى مبارزه، لبه تيغ حملات و پيام‌ها و اطلاعيه‌هاى ايشان آمريکا را نشانه گرفته بود چرا که شاه عمده دستوراتش را از آمريکا مى‌گرفت و مجرى برنامه‌هاى آمريکا در ايران بود و نقشى بيش‌تر از يک مهره و مزدور بيگانگان نداشت.

تحليل ديگر اين بود که رژيم پهلوى منشأ همه تحرکات و فعاليت‌هاى سياسى طرفداران انقلاب و امام را خود حضرت امام مى‌دانست و از آنجا که ايشان بسيار پرتوان و با روحيه به مبارزه ادامه مى‌داد و آثار ضعف و خستگى در رفتارش نمودار نبود، رژيم شاه در صدد برآمد که با به شهادت رساندن فرزند برومند امام، روحيه‌ ايشان را درهم بشکند و نيروى مبارزه و مقاومت معظم‌له را به حداقل کاهش دهد. اين تحليل اگرچه به واقعيت نزديک‌تر بود منتهى اگر سردمداران رژيم پهلوى با چنين تصورى اقدام به قتل حاج آقا مصطفى کرده بودند، معلوم مى‌شد که شناخت درست و صحيحى از شخصيت قوى و پرصلابت حضرت امام نداشتند و نمى‌دانستند که ايشان با اقداماتى از اين دست از پا درنمى‌آيد و مقاومتش درهم نمى‌شکند البته اگر شخص ديگر به جاى حضرت امام بود و چنين فرزندى را از دست مى‌داد قطعآ دچار صدمات روحى جبران ناپذيرى مى‌گرديد، اما حضرت امام بر اثر ساليان سال مجاهده و مبارزه با نفس و تحمل رياضت‌هاى مشروع زمام نفس را در اختيار گرفته و به توان بالاى روحى دست يافته بود و احساساتش نيز کاملا مهار شده بود به همين جهت بنده در ايام رحلت حاج آقا مصطفى يک بار هم چشمان امام را گريان نديدم.

صبر و استقامت ايشان در مرگ فرزندش حتى دشمنان و معاندان را نيز به بهت و حيرت واداشته بود اگرچه بعضى نادان‌ها مقاومت و پايدارى قابل ستايش آن حضرت را حمل بر قساوت قلب و مسائلى از اين دست مى‌کردند و توقع داشتند که ايشان در عزاى فرزندش گريه و زارى بکند، اما چشمان نافذ و تيزبين امام افق‌هاى بالاتر و وسيع‌ترى را مى‌ديد ايشان همان گونه که در اولين جلسه درسش بعد از رحلت حاج آقا مصطفى فرمود شهادت فرزند دلبندش را از الطاف خفيه الهيه به شمار مى‌آورد.

لطف بودن اين قضيه موقعى بر همگان آشکار گرديد که شهادت حاج آقا مصطفى روح تازه‌اى در کالبد انقلاب دميد و مجالس ختمى به همين مناسبت در اکثر نقاط ايران برپا شد در مورد رحلت ايشان همان طور که مى‌دانيد، يکى از اولين مجالسى که در ايران به همين مناسبت برگزار شد، مجلس ختمى بود که در مسجد ارک تهران برپا گرديد و سخنرانى آقاى دکتر حسن روحانى در تهييج و تحريک مردم نقش زيادى ايفا کرد. نوار اين سخنرانى جالب و پرشور که به انقلابيون جهت مى‌داد در سراسر ايران پخش شد و حتى به نجف هم رسيد، منشأ تظاهرات و حرکت‌هاى مردمى گرديد و دخالت مأموران رژيم و درگيرى با مردم و به شهادت رساندن عده‌اى از آن‌ها آتش انقلاب را روز به روز شعله‌ورتر و پرفروغ‌تر کرد و در نهايت بنيان حکومت ستم‌شاهى را برباد داد. بنابراين عليرغم تصور باطل رژيم پهلوى رحلت حاج آقا مصطفى نه تنها حضرت امام را به سکون و سکوت وانداشت بلکه ايشان پرخروش‌تر از قبل وارد عرصه مبارزه گرديد و با پيام‌هاى انقلابى و آتشين مبارزه عليه رژيم را شدت بيش‌ترى بخشيد و تا سرنگونى دستگاه ظلم و ستم از پا ننشست.


***وقايع شب رحلت***

همان طورى که پيش‌تر عرض کردم حاج آقا مصطفى ساعاتى قبل از رحلتش در مجلس ختم والده‌ آقاى مرعشى شرکت نمود سپس به منزل رفت و طبق معمول در اطاق بالايى منزل که کتابخانه بود کتاب‌هاى زيادى در آنجا قرار داشت مشغول مطالعه شد. در آن شب همانند شب‌هاى ديگر جمعى از دوستان ايشان مثل آقاى دعايى و سيدى که از رفقاى دوران طلبگى ايشان در قم بود به ديدن آن بزرگوار آمده بودند بعد از رفتن دوستان، و گذشتن پاسى از شب مرحوم حاج آقا ديگر به نزد خانواده‌اش در طبقه پايين نيامده بود و همانجا خوابيده بود و هنگامى که صبح به سراغش رفته بودند با بدن بى‌رمق و غرق به خون ايشان مواجه شده بودند ظاهرآ به علتى که روشن نشد خون زيادى از بينى و دهان مرحوم حاج آقا مصطفى خارج شده بود، به هر حال ايشان را به بيمارستان منتقل نمودند ولى ديگر دير شده بود و آن مرحوم رحلت کرده بود و پزشکان بيمارستان براى پى بردن به علت مرگ خواسته بودند که بدن را تشريح کنند ولى حضرت امام به اين دليل که اثر و فايده عملى بر اين کار مترتب نخواهد شد از دادن اجازه خوددارى کرده بود.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات