دکتر ابراهیم متقی

الگوی مواجهه دموكرات‌های آمریکایی با ایران در قرن اخیر

سیاست ایالات متحده در برخورد با ایران در دوران بعد از جنگ دوم جهانی، مبتنی بر «كنترل ایران» براساس گسترش همكاری‌های نظامی، اطلاعاتی و امنیتی بوده است، از این‌رو سیاست‌مداران امریکایی از سازوكارهایی برای وادارسازی ایران به سیاست‌های همگون با خود بهره می‌برند. رفتار ایالات‌متحده در برخورد با ایران بیانگر این واقعیت است که بخش عمده‌ رفتار سیاست خارجی آمریکا بیش از آنکه مربوط به رویکرد روسای جمهور باشد، تابعی از سیاست عمومی ایالات‌متحده خواهد بود. رویکرد آمریکا در دوران روسای جمهور مختلف آمریکا – چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه - براساس نشانه‌هایی از مهار، تحریم و مقابله شکل گرفته است.
چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۵

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – دکتر ابراهیم متقی؛ در ایران تفسیرهای متفاوتی درباره نقش و سیاست راهبردی آمریكا در دوران‌های تاریخی مختلف ارائه می‌شود. متاسفانه بخش قابل‌توجهی از این رویكردها و تفسیرها با قالب‌های تبارشناسی سیاست خارجی آمریكا در برخورد با كشورهای مختلف و در ارتباط با ایران همخوانی چندانی ندارد. در سال‌های دهه 1970 و 1980 رویكردهای شكل‌گرفته در ارتباط با آمریكا ماهیت تعارضی و منازعه‌آمیز داشته است. از دهه 1990 كه ساختار نظام دوقطبی كاركرد خود را از دست داد، «اندیشه نظم نوین جهانی» تاثیر خود را بر «ایده‌آلیسم ایرانی» به جا گذاشته است.

دو رویكرد یاد شده با جهت‌گیری نسبتا متفاوتی، واقعیت‌های سیاسی و راهبردی آمریكا را منعكس نمی‌سازد. رویكرد منازعه‌گونه توجه چندانی به ساختار نظام جهانی ندارد. ساختار نظام بین‌الملل ماهیت آنارشیك داشته و بر این اساس زمینه برای نقش‌یابی بازیگرانی به وجود می‌آید كه از قدرت و انگیزه بیشتری برای تحقق اهداف و سیاست‌های خود برخوردارند. در چنین شرایطی است كه ایالات‌متحده بدون توجه به اینكه چه گروه‌هایی محور اصلی سیاست و قدرت در كشور هستند، از سازوكارهای موازنه قدرت در برخورد با كشورهای مختلف ازجمله ایران بهره گرفته‌اند.

رویكرد دوم واكنشی نسبت به نگرش قبلی بوده و به این موضوع توجه دارد كه زمامداران ایرانی می‌بایست از سازوكارهای مربوط به «صلح‌سازی»، «بازسازی روابط» و «عادی‌سازی مناسبات» با آمریكا بهره‌مند شود. این گروه از افراد و تحلیلگران توجهی به معادله «ساخت قدرت» و «موازنه قدرت» در روابط ایالات‌متحده با سایر كشورها از جمله ایران ندارد. به همین دلیل است كه در این مجموعه تلاش می‌شود تا انگاره دموكرات‌ها در ارتباط با ایران و در سال‌های مربوط به بعد از جنگ دوم جهانی مورد توجه قرار گیرد.

پرسش اصلی این یادداشت آن است كه «دموكرات‌ها بعد از جنگ دوم جهانی از چه الگو و سازوكاری در برخورد با ایران بهره گرفته‌اند؟»


سیاست ایالات متحده در برخورد با ایران

سیاست ایالات متحده در برخورد با ایران و در دوران بعد از جنگ دوم جهانی مبتنی بر «كنترل ایران» براساس گسترش همكاری‌های نظامی، اطلاعاتی و امنیتی بوده است. ایالات‌متحده تلاش نمود تا ایران به عنوان بخشی از حلقه ژئوپلیتیكی و امنیتی آمریكا در غرب آسیا ایفای نقش نماید. سیاست عمومی آمریكا در برخورد با ایران در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی توسط فرانكلین روزولت و هری ترومن سازماندهی شد. هر یک از افراد یاد شده در سال‌های جنگ دوم جهانی نقش موثری در اشغال ایران، كنترل نظامی و امنیتی ایران و جهت‌دادن ایران به سوی همكاری‌های راهبردی با ایالات‌متحده ایفا نموده‌اند.

جنگ دوم جهانی در شرایطی پایان یافت كه آمریكا و اتحاد شوروی سیاست‌های نسبتا متفاوتی را در ارتباط با ایران به كار گرفته بودند. آمریكا تلاش داشت تا ایران موقعیت ساختاری خود را حفظ نموده تا از این طریق در برابر فشار و نفوذ اتحاد شوروی مقاومت كند.اتحاد شوروی نیز از سازوكارهای بی‌ثبات‌سازی ایران برای كنترل حوزه قدرت بهره گرفت. چنین تفاوت‌هایی در انگاره سیاسی با «روح و قواعد بازی بزرگ» روسیه و انگلیس در سال‌های قرن نوزده و اوایل قرن بیستم هماهنگی و همگونی نداشت.

در چنین شرایطی بود كه زمینه برای نقش‌یابی گسترده‌تر آمریكا در حوزه سیاست ایران به وجود آمد. فوت زودهنگام روزولت در سال 1945 منجر به نقش‌یابی ترومن در ارتباط با سیاست‌های امنیتی، اجتماعی و اقتصادی ایران گردید. در چنین شرایطی بود كه می‌توان در دوران جنگ سرد رقابت‌های آمریكا و اتحاد شوروی در ارتباط با ایران و بسیاری دیگر از كشورها را مشاهده كرد. ایران در دوران ریاست‌جمهوری دموكرات‌ها، بخشی از معادله كنترل منطقه‌ای بوده و منجر به تثبیت موقعیت ساختاری آمریكا در ایران گردید. چنین فرآیندی، تا زمان انقلاب اسلامی ایران و ریاست‌جمهوری كارتر ادامه داشته است.

در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، بیشترین تضادهای ژئوپلیتیكی و راهبردی در روابط ایران و آمریكا به وجود آمد. مقام‌های آمریكایی از سازوكارهایی همانند حمایت اقتصادی و تسلیحاتی از مخالفین ایران، حمایت از عراق در جنگ تحمیلی با ایران، سازماندهی كودتای نوژه و به‌كارگیری نیروی هوابرد برای رهایی گروگان را می‌توان اصلی‌ترین قالب‌های رفتار ایالات‌متحده آمریكا در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب اسلامی ایران دانست.

در این فرآیند، تحریم‌های اقتصادی و راهبردی آمریكا در برخورد با ایران از دوران كارتر شروع شده و تاكنون به میزان قابل‌توجهی ادامه یافته است. سیاست‌های عمومی آمریكا در برخورد با ایران مبتنی بر «شرایط اضطراری» بوده است. در آخرین مرحله، دونالد ترامپ شرایط اضطراری در روابط آمریكا و ایران را در تاریخ 12 نوامبر 2020 تمدید نمود. چنین اقدامی بیانگر آن است كه گام نخستین شكل‌گیری شرایط اضطراری در دوران جیمی كارتر به وجود آمده و هر ساله از سوی روسای جمهور ایالات‌متحده در برخورد با ایران تمدید شده است.

روند محدودسازی قدرت ایران از سوی روسای جمهور آمریكا تابعی از سیاست قدرت ایالات متحده در برخورد با جمهوری اسلامی بوده است. توضیح آنكه ایالات‌متحده در دوران حكومت شاه نیز از سازوكارهای «چماق و هویج» برای وادارسازی ایران به سیاست‌های همگون با ایالات‌متحده بهره گرفته است. چنین الگویی را می‌توان در دوران ریاست‌جمهوری ترومن، كندی، جانسون، كارتر، كلینتون و باراك اوباما مشاهده كرد. واقعیت آن است كه سیاست كلان جو بایدن مشابه الگوی سلف ایشان بوده و معطوف به محدودسازی قدرت ایران در فضای رقابت منطقه‌ای خواهد بود.


الگوی كنش راهبردی و ژئوپلیتیكی روزولت در برابر ایران

روزولت از سازوكارها، رویكرد و سیاست ژئوپلیتیكی در ارتباط با ایران بهره گرفت. روزولت نسبت به نقش منطقه‌ای ایران در زمان جنگ دوم جهانی واقف بود و تلاش داشت تا ایران را از طریق سازوكارهای كنش همكاری‌جویانه در حوزه ائتلاف راهبردی جهان غرب قرار دهد. روزولت همچنین نگران پیامدهای كنفرانس یالتا و سیاست اتحاد شوروی در برخورد با ایران بود. اگر اتحاد شوروی ایران را در كنترل خود قرار می‌داد، ایالات‌متحده نقش محدودی در غرب آسیا و خاورمیانه پیدا می‌كرد.

شخصیت سیاسی روزولت دارای ویژگی­‌هایی بود که می­‌توانست نشانه­‌های امنیت و قدرت نرم را در سیاست خارجی و امنیتی ایالات متحده مورد استفاده قرار دهد. روزولت بر این اعتقاد بود که در دوران بعد از جنگ دوم جهانی ضرورت همکاری و مصالحه بین متفقین جنگ ضروری و اجتناب ناپذیر است. روزولت درصدد بود که از چاشنی حسن نیت در روابط قدرت­های بزرگ استفاده نماید، و براساس آن اصطکاک میان قدرت­‌های پیروز را به اندازه­ای کاهش دهد تا نهادهای بین­‌المللی بعد از جنگ بتوانند مشروعیت و کارکرد بین­‌المللی خود را بین ملل مختلف جهان باز یابند.

تجربه­ی جامعه­ ملل منجر به این گردید که روزولت درصدد برآید تا به گونه‌­ای عمل نماید که اتحاد شوروی خود را نسبت به ضرورت رعایت قواعد بین­‌المللی پایبند بداند. چنین الگو و روندی را روزولت در کنفرانس یالتا و در راستای همکاری و مصالحه با اتحاد شوروی به نمایش گذاشت. وی بر این امر واقف بود که به هر اندازه زمان پایان جنگ دوم نزدیکتر می­‌شود، تفاوت در اهداف و منافع کشورها به گونه­ مشهودتری نمایان می­‌گردد.

روزولت در ارزیابی­‌های راهبردی خود به این جمع‌­بندی رسید که می­‌توان از طریق مصالحه استراتژیک با اتحاد شوروی به ثبات بین‌­المللی نایل گردید. روزولت بهترین الگوی سیاست خارجی و امنیتی امریکا در برخورد با جهان سوسیالیسم را در قالب «سیاست دربرگیری» تنظیم و تبیین نمود. بر اساس سیاست دربرگیری، ضرورت همکاری با اتحاد شوروی مورد تاکید قرار داشت. روزولت بر این اعتقاد بود که می­‌توان از طریق گسترش همکاری با اتحاد شوروی این کشور را در حوزه­ سیاست و امنیت امریکا قرار داد. بنابراین ضرورتی به رویارویی راهبردی وجود ندارد.

روزولت تلاش داشت تا از طریق الگوهای غیرمستقیم زمینه کنترل اتحاد شوروی را فراهم سازد. براساس چنین ادراکی که در قالب مولفه‌های جنگ نرم محسوب می‌­شود، تنها راهی که مورد نظر روزولت قرار می­‌گرفت را باید در همکاری و مساعدت متقابل بین قدرت‌­های بزرگ برای اداره­ی سیستم بین‌­الملل بعد از پایان گرفتن جنگ مورد توجه قرار داد. در این راستا وی در پیام سالانه خود به کنگره در ژانویه 1946 تاکید نمود که:

«ما نباید اجازه دهیم تا تفاوت­های ایالات متحده با اتحاد شوروی دو کشور را از یکدیگر جدا نماید. ما نباید چشممان را از دیدن منافع پیوسته و مشترکمان در کسب پیروزی در زمان جنگ و برقراری صلح نابینا سازیم. صلح پایداری که بر اساس همکاری بین‌­المللی پایه‌گذاری می­‌شود خیابان یک طرف‌ه­ای نیست... ما پس از آنکه در آخرین جنگ دچار سرخوردگی شدیم آنارشیسم بین­‌المللی را بر همکاری با کشورهایی که شباهتی به ما نداشتند ترجیح دادیم... ما نباید بگذاریم که آن وضع بار دگر شکل بگیرد وگرنه باید همان راه، یعنی رسیدن به جنگ جهانی سوم را دنبال نمائیم».

فرانکلین روزولت درصدد بود تا گسترش حوزه­ نفوذ ایالات متحده را با مشخص­ه‌هایی از جمله همکاری و مصالحه با اتحاد شوروی تامین نماید. کنفرانس یالتا بیان کننده­ نگرش روزولت در راستای رفتاری همکاری­‌جویانه یا اتحاد شوروی بوده است. وی می­‌دانست که اگر سیستم امنیت دسته جمعی از طریق سازمان جهانی فعال و قدرتمند که توافق و همکاری قدرت­‌های بزرگ را نیز در بردارد، اعمال گردد در آن صورت ایالات متحده به گونه­ مطلوب و محسوس­‌تری قادر خواهد بود تا به اهداف و منافع خود دست یابد. شرط اصلی برای تحقق این امر، کسب جایگاه برتر ایالات متحده در سازمان ملل متحد بوده است. چنین رویکردی توسط بسیاری از نظریه پردازان مورد توجه قرار گرفته است.


جنگ سرد و سیاست موازنه ترومن

ترومن در سال 1945 و بعد از فوت فرانكلین روزولت به عنوان رئیس‌جمهور آمریكا سوگند وفاداری یاد كرد. ترومن از سیاست‌های رادیكال در حوزه نظام بین‌الملل برخوردار بوده و قدرت ریاست‌جمهوری خود را با انفجار بمب اتم در هیروشیما و ناكازاكی به نمایش گذاشت. ترومن با واقعیت‌های سیاست قدرت آشنا بوده و تلاش نمود تا از طریق گسترش قدرت در شرق آسیا، زمینه محدودسازی تحرک ژئوپلیتیكی اتحاد شوروی در حوزه سرزمین‌های شرق دور را به وجود آورد.

در این دوران تاریخی، نیروهای نظامی آمریكا بخش‌های قابل‌توجهی از حوزه جغرافیایی ایران را در اختیار داشتند. رقابت‌های آمریكا و اتحاد شوروی در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی افزایش یافت. ایران به همان‌گونه‌ای كه بخشی از حوزه پل پیروزی محسوب می‌شد، در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی نیز نقش تعیین‌كننده‌ای در موازنه قدرت آمریكا و شوروی داشته است. جنگ سرد در روابط دو قدرت بزرگ جهانی تاثیر خود را در حوزه جغرافیایی ایران نیز به جا گذاشت.

در دوران ترومن، الگوی كنش عملیاتی و تاكتیكی ایالات‌متحده در برخورد با محیط راهبردی و ژئوپلیتیكی ایران گسترش یافت. ترومن تلاش داشت تا ایران را در محیط امنیتی خود حفظ كند. به همین دلیل است كه از سیاست مقابله، هشدار و مهار اتحاد شوروی برای كاهش فشارهای امنیتی كمونیسم جهانی در برخورد با ایران حمایت به عمل آورد. در چنین فرآیندی بود كه سیاست امنیتی ترومن تعارض با اتحاد شوروی شرایطی را پدید آورد. براساس رویکرد زمامداران جدید در ایالات متحده، هر گونه حرکت و رفتار سیاسی را در چارچوب نگرشی «سیاه و سفید» ناشی از نظام دو قطبی مورد ارزیابی قرار می­‌گرفت.

در شرایطی كه اتحاد شوروی تمایلی به خارج‌سازی نیروی نظامی خود از ایران نداشت، ضرورت‌های ساختاری نظام بین‌الملل منجر به حمایت ترومن از ایران گردید. ترومن در دیدار خود با استالین به او هشدار داد كه اگر نیروهای نظامی اتحاد شوروی از ایران خارج نشود، زمینه برای ورود گسترده نیروهای نظامی آمریكا به ایران فراهم می‌شود. سیاست ترومن ماهیت هشدار برای استالین داشت. به همین دلیل است كه استالین از الگوی مصالحه با ایران استفاده نمود. استالین درصدد برآمد تا موضوع راهبردی را براساس ضرورت‌های اقتصادی بازتولید نماید. به همین دلیل است كه استالین سیاست خروج نیروهای نظامی از ایران در ازای انعقاد قرارداد نفت شمال با ایران را فراهم سازد. مقاومت مجلس و سیاست موازنه منفی دكتر مصدق را می‌توان در زمره عواملی دانست كه مانع از اجرای سیاست‌های مصالحه قدرت‌های بزرگ در توزیع منابع اقتصادی ایران گردید.


سیاست کندی در برخورد با ایران؛ اتحاد برای پیشرفت و اصلاحات ارضی

محور اصلی سیاست كندی در برخورد با ایران را می‌توان اجرای برنامه‌های اقتصادی موسوم به «اتحاد برای پیشرفت» دانست. الگوی رفتاری كندی معطوف به گسترش قدرت ایالات‌متحده از طریق سازوكارهای نوسازی و توسعه اقتصادی بوده است. به همین دلیل كندی تلاش نمود تا از سیاست «والت روستو» برای تغییر در حوزه اجتماعی ایران استفاده نموده و به این ترتیب كارگردانی تغییرات سیاسی و اقتصادی در ایران را براساس مدل نوسازی فراهم آورد.

نوسازی یکی از رهیافت­‌های بنیادین در قدرت نرم ایالات متحده محسوب می­‌شود. کمیته سیاست تطبیقی در سال 1947 به عنوان محور اصلی سازماندهی کننده فرایند نوسازی در پیرامون تلقی می­‌شود. قدرت و امنیت در دوران بعد از جنگ سرد براساس رهیافت امریکایی شکل گرفت. اندیشه­‌های مکتب نوسازی براساس ضرورت­‌های اقتصاد سرمایه داری سازماندهی شد. این امر نشان می­‌دهد که آنچه در اواخر دهه 1940 در قالب شورای علوم اجتماعی در دانشگاه پرینستون امریکا شکل گرفت، آثار خود را در دهه 1960 در سیاست خارجی امریکا منعکس نمود.

مطالعات کمیته سیاست تطبیقی امریکا را می­‌توان براساس ضرورت کارگردانی و دگرگونی کشورهای جهان سوم مورد مطالعه قرار داد. اگر کشورهای جهان سوم در وضعیت نوسازی قرار می­‌گرفتند، به قابلیت­‌های بیشتری برای ایفای نقش در اقتصاد جهانی دست پیدا می‌­کردند. ضرورت­های ادغام در اقتصاد سرمایه داری بیانگر آن است که شیوه­‌های جدید از قدرت و امنیت در دستور کار نهادهای سیاست خارجی ایالات متحده قرار می­گیرد.

در زمان به قدرت رسیدن کندی در ایالات متحده، نوعی ابهام در آینده­ روابط قدرت­های جهانی وجود داشت. کندی درصدد بود تا اهداف امریکا از طریق واقع­بینی فراگیر، تحرک در حوزه­ سیاست خارجی، بکارگیری متخصصین دانشگاهی و گروه­‌های آکادمیک در برنامه­‌ریزی سیاسی و طراحی الگوهای استراتژیک تحقق یابد. توسعه­ی رفتارگرایی در سیاست بین‌الملل در دهه­ 1960 که مبتنی بر متدهای کمی­ ـ رفتاری بود و به الگوهای تجربی ـ تجویزی دوران جنگ سرد توجه کمتری مبذول می­داشت را باید از ابتکارات کندی در حوزه­ سیاست خارجی ایالات متحده دانست.

کندی می­‌دانست که اگر دولت­های دوست ایالات متحده در جهان سوم ساختار حکومتی خود را ترمیم نمایند، برنامه­ی توسعه را به گونه‌­ای تدریجی اعمال نمایند و سطح مشارکت خود را با گروه‌­های رقیب سیاسی به گونه­‌ای کنترل شده افزایش دهند، اتحاد شوروی قادر به انجام هیچ گونه اقدام مخاطره‌­آفرین برای اهداف و منافع امریکا نخواهد بود و اگر چنین هدفی را نیز پیگیری کند از طرف واحدها و ساختارهای محلی و منطقه‌­ای با واکنش متقابل روبرو خواهد شد.

براساس چنین نگرشی بود كه كندی تلاش داشت تا تغییرات ساختاری در حوزه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی كشورهای جهان سوم ایجاد كند. در دوران ریاست‌جمهوری كندی زمینه برای ایجاد تاسیسات موشكی و الكترونیكی در برابر اتحاد شوروی به وجود آمد. بحران موشكی كوبا و پیامدهای آن مانع از استقرار قابلیت‌های موشك میانبرد آمریكا در ایران شد. همچنین در دوران ریاست‌جمهوری كندی، ایالات‌متحده از سیاست شاه برای سركوب جنبش اجتماعی ایران به ویژه قیام 15 خرداد 1342 حمایت به عمل آورد. در نگرش زمامداران آمریكایی گروه‌‌های معترض در زمره افرادی قرار داشتند كه از سازوكارهای ارتجاعی حمایت به عمل آورده و تلاش داشتند تا ساخت اقتصادی و اجتماعی ایران را در فضای ماقبل توسعه قرار دهند.


 گسترش نظامی‌گری؛ سیاست جانسون در برخورد با ایران

جانسون در سال 1963 بعد از ترور جان كندی به ریاست‌جمهوری آمریكا رسید. نامبرده در انتخابات سال 1964 نیز پیروز شد، ولی در روند رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری 1968 در برابر ریچارد نیكسون شكست خورد. سیاست لیندون جانسون معطوف به پایان بخشیدن جنگ ویتنام و گسترش روابط اقتصادی ایالات‌متحده با كشورهای جهان سوم بوده است. جانسون در دور دوم ریاست جمهوری خود سفری به ایران داشت و نقش ایران در فضای منطقه‌ای غرب آسیا را تقویت نمود.

جانسون به این موضوع واقف بود كه ایالات‌متحده به گونه تدریجی با چالش‌های امنیتی جدیدی روبه‌رو خواهد بود. به همین دلیل است كه جانسون سطح روابط اقتصادی و نظامی آمریكا و ایران را به گونه مشهودی ارتقا داد. آنچه که بعداً جانسون را در حدود 6 سال درگیر مسائل منطقه­‌ای نمود و اعتراضات پایان‌­ناپذیری را در مورد جنگ ویتنام در ایالات متحده فراهم آورد، ریشه در افکار و کارکرد کندی برای مقابله­ فعال در بحران‌های منطقه‌ای داشته است.


سیاست کارتر؛ حقوق بشر و موازنه اجتماعی

گفتمان حقوق بشر در اواسط دهه 1970 از جایگاه و مطلوبیت ویژه­ای در سیاست خارجی و امنیتی امریکا برخوردار گردید. امریکا تلاش داشت تا الگوهای همکاری­جویانه­ی دوران جنگ سرد با کشورهای جهان سوم را در وضعیت بازبینی قرار دهد. کارتر که فرماندار آتلانتا بود، از ادبیات حقوق بشر و بازگشت به انسان گرایی رمانتیک استفاده نمود. برخی از نظریه پردازان روابط بین‌­الملل بر این اعتقادند که رئالیسم رمانتیک از دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر وارد ادبیات روابط بین‌­الملل شد.

به موازات شکل گیری فرایند اخلاق گرایی در سیاست خارجی امریکا، نشانه­‌های دیگری از راست­گرایی براساس مفاهیم و ادبیات امنیتی تولید شد. دوران ریاست جمهوری کارتر بیان کننده­ی چنین وضعیتی در حوزه­ سیاست خارجی امریکا می­‌باشد. روند فوق منجر به آن گردید که «توازن قدرت» به گونه­ای تدریجی به ضرر منافع ملی ایالات متحده دگرگون گردد. انقلاب­‌های ایران و نیکاراگوا حلقه­ امنیتی ایالات متحده را در امریکای مرکزی و جنوب غربی آسیا گسست.

در نتیجه چنین فرایندی، ساختار امنیت منطقه­ای در حوزه‌­هایی که ایالات متحده دارای منافع حیاتی بود، دگرگون گردید. تسخیر سفارت امریکا در تهران، گسترش موج ضدامریکایی در کشورهای اسلامی و ظهور اصول­گرایی اسلامی در کشورهای خاورمیانه منافع و اهداف ایالات متحده را با شرایط بحرانی روبرو کرد. چالش‌­های یاد شده منجر به شکل­‌گیری وضعیت اضطراری در ساختار دیپلماتیک و سایر نهادهای امنیتی راهبردی در ایالات متحده گردید.

در چنین شرایطی بود که اتحاد شوروی در دسامبر 1979 افغانستان را اشغال نظامی نمود. اشغال نظامی افغانستان، سطح تهدیدات منطقه­‌ای و بین­المللی را برای اهداف و منافع حیاتی امریکا گسترش داد. در این مقطع کارتر برای خروج از بحران مبادرت به اتخاذ تصمیم‌­های افراطی نمود. كارتر سیاست مهندسی قدرت در ایران را پیگیری نمود. سازماندهی كودتای نوژه و حمایت از سیاست نظامی برای آزادسازی كاركنان سفارت آمریكا در تهران را می‌توان در زمره سیاست‌های جیمی كارتر دانست كه منجر به شكست تاكتیكی نیروی نظامی آمریكا و شكست عملیاتی كودتا علیه حكومت ایران در سال 1359 شد.

در فرآیند سیاست مهندسی قدرت و امنیت منطقه‌ای آمریكا در خلیج‌فارس، كارتر و برژینسكی توانستند زمینه حمله نظامی عراق به ایران را به وجود آورده به‌گونه‌ای كه عراق از حمایت همه‌جانبه كشورهای منطقه‌ای، اتحاد شوروی و آمریكا برخوردار شد. ایالات‌متحده در سال 1984 و در دوران گسترش منازعات ایران و عراق، سطح روابط خود با دولت صدام حسین را ارتقا داده و منجر به گسترش همكاری‌های اقتصادی و راهبردی دو كشور در دوران جنگ عراق علیه ایران گردید.

از سوی دیگر پایگاه­‌های جدیدی برای استقرار نیروهای واکنش سریع مورد توجه قرار گرفت. این نیروها وظیفه داشتند تا منافع امریکا در حوزه اقیانوس هند و خلیج فارس را به عنوان خط مقدم منافع استراتژیک امریکا در دهه­ 1980 تامین نمایند. در راستای چنین فرایندی نیروهای امریکایی برای نجات کارگزاران دیپلماتیک و امنیتی خود که در جریان تسخیر سفارت ایالات متحده، در اختیار دانشجویان پیرو خط امام قرار داشتند، طرح­‌های عملیاتی را به انجام رساندند.

انجام عملیات توسط نیروهای نظامی امریکا می‌­بایست با دستور رئیس جمهور و تصویب شورای امنیت ملی باشد. عملیات پنجه عقاب که توسط نیروهای واکنش سریع امریکا در خلیج فارس انجام شد، با شکست تکنیکی روبرو گردید. شکست نظامی نیروهای نجات ایالات متحده در صحرای طبس، مطلوبیت و سطح سیاسی امریکا را به گونه­ قابل توجهی کاهش داد. در نتیجه کارتر نتوانست «اصول­گرایی امریکایی» را تا پایان دوران حکومت 4 ساله­ خود ادامه دهد و در نتیجه خود وی قربانی چنین سیاست و الگوی رفتاری گردید.

 

سیاست‌های بیل كلینتون در برابر ایران

بیل كلینتون دوران ریاست‌جمهوری خود را در سال‌های بعد از جنگ سرد آغاز نمود. كلینتون می‌توانست شكل جدیدی از روابط اقتصادی و راهبردی را با ایران برقرار نموده كه منجر به عادی‌سازی روابط گردد. وزیر امور خارجه دوره اول ریاست‌جمهوری كلینتون از سیاست‌های تند و رادیكال در ارتباط با ایران بهره گرفت. سیاست مهار اقتصادی ایران و دستورالعمل اجرایی كلینتون برای گسترش تحریم‌های اقتصادی در دوران وزارت خارجه وارن كریستوفر انجام گرفت.

كلینتون در دوره دوم ریاست‌جهموری خود تلاش داشت تا سطح روابط سازنده‌تری با ایران ایجاد كند. چنین فرآیندی در نهایت منجر به تغییر بنیادین در الگوی كنش سیاسی و امنیتی آمریكا در برخورد با ایران نشد. كلینتون درصدد برآمد تا فضای همكاری‌های دوجانبه را براساس فشارهای سیاسی و امنیتی بیشتر علیه عراق و تشویق عربستان به همكاری با ایران فراهم سازد. در حالی كه روند تحریم‌های اقتصادی آمریكا علیه ایران ادامه یافت. در این فرآیند، ایالات‌متحده به «شركت نفتی كونكو» اجازه سرمایه‌گذاری در حوزه تاسیسات نفت عسلویه ایران را نداد.


باراک اوباما و تحریم‌های فراگیر آمریكا علیه ایران

باراک اوباما در انتخابات ریاست‌جمهوری 2008 توانست بر رقیب جمهوری‌خواه خود غلبه‌نماید. برنامه باراک اوباما معطوف به ارتقا سیاست‌های اقتصادی و بهینه‌سازی همکاری‌های راهبردی با روسیه و کشورهای اروپایی بوده است. براساس چنین رویکردی است که باراک اوباما سیاست چندجانبه‌گرایی محدودکننده را در ارتباط با ایران به کار گرفت. اوباما تلاش­هایی برای محدودسازی سرمایه­گذاری خارجی، عدم فروش ابزارهای دو منظوره و مخالفت با قراردادهای مربوط به فروش راکتورهای هسته‌­ای به ایران را در دستور کار خود قرار داد. اوباما همچنین در دوران ریاست‌جمهوری خود قطعنامه‌های مختلفی برای محدودسازی قدرت اقتصادی و راهبردی ایران را تنظیم کرد که قطعنامه‌های 1929 با عنوان تحریم‌های فلج‌کننده شناخته می‌‌شود.

سیاست تشدید تحریم­‌های چندجانبه علیه ایران در ژانویه 2012 مورد تصویب چین و روسیه قرار نگرفت. به همین دلیل است که امریکا به همراه کشورهای اتحادیه اروپا، چنین الگویی را از طریق اقدامات مبتنی بر یکجانبه­گرایی پیگیری کرده­اند. سیاست امنیتی علیه سوریه نیز در فوریه 2012 مورد تصویب شورای امنیت قرار نگرفت. امریکا در چنین شرایطی تلاش می­کند تا از گزینه­‌های یکجانبه بهره گرفته و به این ترتیب، واقعیت سخت افزاری سیاست خارجی و امنیتی امریکا در قالب ادبیات سیاسی همکاری جویانه آشکار می­‌شود.

نتیجه اینکه رفتار ایالات‌متحده در برخورد با ایران بیانگر این واقعیت است که بخش عمده‌ای رفتار سیاست خارجی آمریکا بیش از آنکه مربوط به رویکرد روسای جمهور باشد، تابعی از سیاست عمومی ایالات‌متحده خواهد بود. رویکرد آمریکا در دوران روسای جمهور مختلف آمریکا چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه - براساس نشانه‌هایی از مهار، تحریم و مقابله شکل گرفته است.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات