داستان نفاق و دسیسهی داخل، از شایعترین جریانهای اجتماعی مواجه با
جامعه اسلامی، از صدر اسلام تاكنون بوده است. پیامبر اكرم (ص)، بهخصوص پس
از تشكیل حكومت مدینه و تثبیت قدرت سیاسی، با شماری از مدعیان پیروی و
اطاعت، اما توطئهگر دست و پنجه نرم كردند. در دوران حكومت كوتاه اما پربار
حضرت علی (ع) و نیز سیرهی ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ نیز، این پدیده،
باعث میشد تا ادبیات و منظومهی مفاهیم خاصی دربارهی نفاق، علائم ، آثار و
جزئیات آن در قول و فعل آن رهبران الهی، شكل گیرد كه تا به امروز ـ البته
در صورت توجه، تعمق و تأسی ـ راهگشای نهضتهای اسلامی و محور اصلی در
آسیبشناسی آنهاست. از دریچهای دیگر، بررسی حكایت ریزشها و رویشها ، در
هر نهضت و مبارزهی حقجویانه، از بهترین طرق شناخت واقعیات آن حركت
میباشد. ماجرای گروه منحرف مهدی هاشمی، از جمله اتفاقات پردامنهی پس از
پیروزی انقلاب اسلامی است كه صرفنظر از سابقهی پیش از انقلاب آن، حدود هشت
سال در فرازونشیب و متن حوادث انقلاب قرار داشت . مهدی هاشمی كه خود را از
مبارزین پیشتاز نهضت میپنداشت ، در مسیر فتنه خیز پس از تشكیل حكومت
اسلامی، (و پیش از آن) دچار لغزشهای فاحش و انحرافات عمیقی شد كه از دو
منظر عبرت انگیز و درس آموز است.