پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حاج احمد قدیریان از مبارزان انقلابی و فعالان نهضت امام بود. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز به عنوان یک نیروی فعال، خدمت به نظام اسلامی را در پیش گرفت و به عنوان معاون اجرایی دادستان به همراه شهید لاجوردی نقش موثری در برخورد با گروهکهای معاند و ضد انقلاب ایفا کرد. در ادامه به برخی خاطرات او در این زمینه پرداخته شده است.
کشف چندین هزار سلاح و مهمات از گروهکهای ضد انقلاب
حاج احمد قدیریان میگوید: سال 1359 برای دادستانی سال سختی بود. گرفتن خانههای تیمی گروهکها، کشف مقادیر زیادی سلاح و مهمات را به دنبال داشت. در یک عملیات برای گرفتن یک خانهی تیمی، مقداری قابل توجهی سلاح و مهمات کشف شد که در زیرزمین خانهای جاسازی شده بود. جلوی این زیرزمین تیغه کشیده شده بود و به طوری تیغه کهنه و قدیمی شده بود که کسی فکر نمیکرد در این محل چیزی جاسازی شده است. در این زیرزمین چندین هزار سلاح ژ3، سلاحهای کمری، تعدادی جعبهی نارنجک، مقداری موشک منور، بیسیم و دستگاههای مخابراتی کشف شد. مشخص بود که این اموال از داخل پادگانها خارج شده است. به طور متوسط از هر خانهی تیمی11 نفر دستگیر میشدند و این نفرات خانههای تیمی دیگر را لو میدادند.
به این طریق توانسته بودیم به بیشتر خانههای تیمی گروهکها دست پیدا کنیم. این لوازم به اوین منتقل شد و در معرض بازدید مسئولان نظام قرار گرفت. این کشفیات برای تمامی مسئولینی که از آن دیدن کردند، جای تعجب بود. در واقع این تجهیزات برای یک کودتا کافی بود. با توجه به اشراف نیروهای سپاهی، کمیته و دادستانی بر همهی حرکات گروهکها و با هماهنگیهای ایجادشده، تصرف ضربتی بخشی از خانههای تیمی، سران بسیاری از گروهکها را مجبور به فرار از کشور کرد. گروههای عملکننده به قدری هماهنگ و منسجم بودند که برای گروهکها خیرهکننده بود.
ماجرای پنج تریلی کتاب کمونیستی حزب توده
حزب توده برای گسترش و اشاعهی فرهنگ کمونیستی فقط در یک مقطع، پنج تریلی کفی 12 متری کتاب در همهی سطوح درسی از کشورهای کمونیستی وارد تهران کرد و آنها را در فرودگاه مهرآباد تخلیه نمود. نمایندهی دادستانی در فرودگاه مهرآباد اعلام نمود که یک فروند هواپیما از خارج وارد شده و محمولهای از کتب کمونیستی دارد، چه باید کرد؟ پس از تماس با شهید قدوسی(ره) قرار شد کتابها توقیف و به اوین آورده شود. زمانی ما به فرودگاه رسیدیم که کتابها از هواپیما تخلیه شده و پنج تریلی عازم انبار یکی از کتابفروشیها بودند. با حضور نیروهای دادستانی، تریلیها به اوین منتقل و کتابها تخلیه شد.
این کتب برای کودکان، نوجوانان، دانشجویان و استادان دانشگاهها تهیه و در کیسههای برزنتی با لاک و مُهر مربوط به یک سازمان دولتی و به زبان روسی بود. پس از پایان عملیات، در تماس با درخواستکنندهی این محموله که یکی از آنها انتشارات گوتنبرگ بود، جواب درستی به دست نیامد. پس از چند ماه معطلی این کتابها به زاغههای اوین منتقل شد. تقاضای فرستندگان این بود که کیسههای برزنتی و دارای مشخصات پس داده شود که جای تأمل و تعجب بود. تعدادی از این کتابها برای بررسی به دادگاه ارسال و حکم صادر شده این بود که کتابها باید معدوم شوند. برای خمیرکردن این محموله تعداد ده کامیون کتابها را به کارخانهی مقواسازی بردند تا خمیر نمایند.
شهادت نوجوان پانزده ساله توسط منافقین
حاج احمد قدیریان میگوید: پس از پیروزی انقلاب اسلامی همهی گروهکها بهخصوص منافقین در خیابانها با نیروهای کمیتهی انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درگیری ایجاد میکردند. چون حفاظت داخل شهر به عهدهی کمیتهی انقلاب اسلامی بود، بنابراین همه روزه در خیابان با کمیتهی انقلاب اسلامی درگیری ایجاد کرده، قصد ضربه زدن به ارگانهای انقلابی را داشتند.
روز 25/6/59 در خیابان سهروردی، نوجوان پانزده سالهای در درگیری منافقین با کمیته انقلاب اسلامی در خیابان سهروردی، هنگامی که از خیابان عبور میکرد مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته میشود. به این شکـل منافقیـن چنـد ساعـت آن منطقـه را بستـه و از قضیه بهرهبرداری میکردند. نکتهی قابل توجه این بود که این نوجوان از افراد حزباللهی بوده و هیچ ارتباطی با گروهکها نداشت. همان روز حدود ساعت 9 صبح از کمیته خبر دادند که در خیابان استاد مطهری درگیری و فرد نوجوانی کشته شده است. جنازهی این فرد را نیز گروهی روی دست گرفته، درحالیکه خیابان را محاصره کرده بودند، وارد خانهای شدند و چند شیشه خون را داخل کوچه و کنار خانه ریختند و بعد به طرفداران خود در قسمت جنوب شهر اطلاع دادند و در آن خانه تجمع کردند.
موضوع را با آقای قدوسی در میان گذاشتم و ساعت حدود 30/3 یا 4 بعد از ظهر به دستور دادستان کل انقلاب به همراه تعدادی از نیروهای دادستانی وارد محوطه شدیم. برای جلوگیری از تنش بیشتر، نیروها در خیابان ماندند و فقط همراه آقای جواد فرخنده وارد کوچه شدیم. من خود را به عنوان معاون دادستان معرفی و قصد وارد شدن داشتیم که اجازه ندادند. بالاخره پس از بحث و گفتگو وارد کوچه شدیم. اجازه نمیدادند نزدیک خانهی محل استقرار نیروهای سازمان که جنازهی آن نوجوان هم آنجا بود، بشویم. بحث و گفتگو با آنها تا جلوی درِ حیاط هم ادامه یافت. سرانجام اجازه دادند بدون سلاح وارد شویم که ما موافقت نکردیم و با آقای فرخنده با سلاح کمری وارد ساختمان شدیم. در گوشهی حیاط تعدادی موزاییک شکسته برای حمله به نیروهای کمیته و دادستانی تهیه شده بود. همچنین مقداری خون و جنازهی نوجوان کشتهشده هم کنار زیر زمین قرار داشت. وارد اتاق شدیم با شخصی به نام علی که خود را مسئول آن خانه و افراد حاضر میدانست، صحبت کردیم. او گفت: «ما هر عملی بخواهیم انجام دهیم، باید از بالا (سازمان) دستور بگیریم.» به آنها گفته شد باید تا ساعت 9 شب این محل تخلیه شود که موافقت نکردند. گفتنی است که این افراد بلندگویی در پشت بام قرار داده بودند و مرتب شعار و مارش نظامی سازمان منافقین از آن پخش میشد. آنها مدعی بودند که یکی از افراد آنها کشته شده و باید انتقام او را از کمیته بگیرند. ادامهی مذاکرات و صحبتهای ما نتیجهای نداد، آنها نظرشان این بود که باید با آقای قدوسی صحبت کنند که البته موافقت نشد. پس از گفتگوی زیاد و شناسایی محل کوچه و خیابانهای همجوار، خانه را در ساعت30/7 ترک و گزارش اقدامات خود را به آقای قدوسی اعلام کردیم. با ادامهی این وضع در نهایت تصمیم بر این شد که با هماهنگی آقای مهدویکنی سرپرست کمیته و آقای میرسلیم قائممقام ایشان، این غائله با اجرای عملیات ضربتی ختم شود. ما برای عملیات در یکی از مساجد نزدیک آن منطقه جمع شدیم و قرار شد که ساعت 12 شب وارد عملیات شویم. حدود یکصد و پنجاه موتورسوار سازمان نزدیک آن خانه بودند. قبل از شروع عملیات من با آنها تماس گرفتم و در مورد حضور آن موتورسوارها و تجمع غیرقانونی آنان تذکر دادم و اتمام حجت کردم. آنها گفتند: بعد از یک ربع تماس بگیر به شما خبر میدهیم. دوبـاره تمـاس گـرفتـم، گفتند که همـهی موتـورسـوارها منطقـه را تـرک میکنند. ساعت یک بعد از نیمهشب، یکی یکی مورتورسوارها منطقه را ترک کردند و حدود ساعت سه نیمهشب، همهی منطقه خلوت شد و غائله خوابید. بنابراین دیگر نیازی به عملیات مسلحانه پدید نیامد.
صبح همان روز ساعت پنج، جنازهی آن نوجوان تحویل آمبولانس بهشت زهرا که در محل مستقر بود، شد و پس از تشریفات قانونی نیز به خانوادهاش تحویل گردید. این خانواده اظهار میداشتند ما مطیع امام هستیم و پسرمان هم حزباللهی بود و بنابراین آن نوجوان را در قطعهی شهدا دفن کردند و جزء شهدا قرار گرفت. البته پس از بررسیهای انجامشده مشخص شد که این نوجوان با شلیک تیرِ منافقین شهید شده است.
منبع: خاطرات حاج احمد قدیریان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی