پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روز 25 دی ماه به عنوان روز تاریخنگاری انقلاب اسلامی در تقویم رسمی کشور ثبت شد. به این بهانه با دکتر مظفر شاهدی تاریخنگار و محقق به گفتگو نشستیم. متن زیر حاصل این گفتگوست.
به نام خدا. به عنوان سوال اول بفرمائید نظر شما درباره ضرورت تاریخنگاری انقلاب اسلامی چیست؟
مقدمتاً باید عرض کنم، از منظر سیاسی و اجتماعی و بلکه فلسفه سیاسی، مفهوم انقلاب و بهتبع آن، پدیده انقلاب، در معنای مدرن خود، احتمالاً و شاید حتی بشود گفت قطعاً، مهمترین و تأثیرگذارترینِ تمام رخدادها و تحولاتِ سیاسی و اجتماعیِ تاریخِ عصر جدید محسوب میشده است. در این میان، اگرچه گاه دامنه معنایی محتوایی و پدیداریِ انقلاب با چنان تساهل و گشودگیای درک و تحلیل میشود که هر تحول و تغییرِ سیاسی و اجتماعیِ خرد و کلانی در جوامع انسانی در شمار «انقلاب» احصاء میشود؛ اما اگر بخواهیم با عنایتِ بهمعیارها و شاخصهایِ علمی- نظریِ آکادمیکِ سختگیرانهترِ صورتبندیشدهِ موردِ وفاقِ صاحبانِ آراء، انقلاب و پدیدههای انقلابی را مورد سنجش و داوری قرار بدهیم، آنگاه رقمِ نهاییِ انقلاباتِ مدرنِ سیاسی اجتماعیِ بزرگِ موفقی که از قرن هجدهم میلادی تاکنون در گوشه و کنار عالم بهوقوع پیوسته است، در معنای دقیق و مورد وثوقِ خود، از تعداد انگشتان دو دست فراتر نخواهد رفت! که در آن میان انقلاب اسلامی ایران هم با توجه بهمجموعه ویژگیها و شاخصهایی که داشته است در ردیف آخرینِ همان انقلابات انگشتشمارِ بزرگ جهان قرار دارد.
علیایحال، طی قریب به 44 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 سپری میشود، تاکنون هزاران کتاب، مقاله، جستار، تحلیل، یادداشت و غیره در سطوحِ گوناگون و با اهداف و اغراضِ مختلف، هم از سوی ایرانیان و هم توسط محققان، اندیشمندان و آگاهانِ بهامورِ خارجی و غیرایرانی، در داخل و خارج از ایران نوشته و منتشر شده است؛ و این روندِ تاریخپژوهشیِ پیرامونِ انقلاب اسلامی ایران، همچنان ادامه یافته است؛ که نشان میدهد، جامعه ایرانی و بلکه جامعه جهانی در سطوح مختلف، کماکان و البته با اهداف و افقهای داناییِ متفاوت و تحولیابنده و در چارچوب مکاتب و پارادایمهای فکری، فلسفی، سیاسی و فرهنگیِ گوناگون و بلکه متعارض، خود را نیازمندِ بازاندیشی، روایت، تحلیل و تبیینِ روزآمدتر، دقیقتر و بلکه (هر یک از زاویه دیدِ خود) مقرون بهواقعیتترِ تداومیابندهای میدیدهاند.
همه اینها نشانگر آن است که پرداختنِ به انقلاب اسلامی ایران بهمثابه یک پدیده تاریخیِ بسیار مهم، که در یک مقطع تاریخیِ حساس و در یک جغرافیای استراتژیکِ منطقهای و بلکه جهانی (که حتی تا همین الان هم با تمام تحولاتی که در عرصههای گوناگون علمی و تکنولوژیکی و فنآوری اطلاعات و غیره در جامعه جهانی رخ داده است، همچنان موقعیت هارتلند و کانونی خود را حفظ و در مواردی سخت گسترش داده است)، رخ داده است، بهدلایل گوناگونِ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و امنیتی، اهمیت، جذابیت و بلکه ضرورتی اجتنابناپذیر داشته و دارد. بنابراین، در این میان، بهویژه، توجهِ جدی و البته عالمانه و با حفظ و ارتقاء تمامِ شاخصها و مؤلفههای علمی و آکادمیکِ تحقیق و پژوهش، از سویِ تاریخنگاران و پژوهشگرانِ دارایِ پیوندهای فکری، فرهنگی و سیاسیِ نزدیکترِ با اهداف و آرمانهایِ انقلابِ اسلامی، در این برهه تاریخی، بهپدیده انقلاب اسلامی، حتی بیش از پیش، ضرورت پیدا کرده است.
با این توضیح ضروری که تاریخنگاری انقلاب اسلامی، هر چه زمان بیشتری میگذرد، با توجه بهافقِ داناییِ نوین و بلکه سراسر پیشرونده و تداومیابندهای که در برابر جامعه ایرانی رخ میگشاید، همواره نیازمندِ بازبینی، تحلیل و تبیینِ جدیدتر، مقرون بهواقعیتتر، روزآمدتر و بهلحاظ علمی (روایی و نظری) استدلالپذیرتر و اقناعکنندهتری است و این روند، هیچگاه توقفپذیر نیست.
چه رویکردهایی را باید در روایت تاریخ انقلاب برای نسل جوان در نظر گرفت؟
همچنانکه میدانیم، تاکنون حتی در دانشگاهها و مراکز آکادمیک و علمی و پژوهشی، بهندرت و بلکه درستتر است که بگویم، هیچگاه، پیرامون یک رخداد و پدیده تاریخی «خاص و واحد»، روایت، تحلیل و تبیینِ «واحدی» که بهطور کامل مورد اجماعِ همه صاحبان رأی و اندیشه و بلکه مخاطبان آن آثار در اقصی نقاط جهان قرار گرفته باشد، شکل نگرفته است. بهعبارت دقیقتر، تا همین الان و در همه جای جهان، در حوزه تاریخنگاری و تاریخپژوهی، همواره شاهدِ رقابت و جنگ روایتها، تحلیلها و تبیینها، درباره پدیدهها و رخدادهایِ واحدِ تاریخی، بودهایم. و چنانکه طی بیش از چهار دهه گذشته هم بهوضوح شاهدش بودهایم، این مهم، بهطور اخص، در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی هم اتفاق افتاده است. بنابراین، روایت، تحلیل و تبیین تاریخیِ پدیدههای گوناگونی که در گذشته رخ داده است، عموماً، با نگاه، نگرش و زاویههای دید گوناگون، در چارچوب مکاتب و پارادایمهای فکری، فلسفی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادیِ مختلف و بلکه متفاوت و متعارض، مورد سنجش و داوریِ مورخان قرار میگرفته است؛ که بهتبع آن، نتایج تحقیقات و پژوهشهای صورت گرفته، در آثار مورخان، عموماً، بروندادهای روایی، تحلیلی و تبیینی متفاوتی پیدا میکرده است.
تا جایی که بهانقلاب اسلامی ایران مربوط میشود این پدیده بزرگ و سخت تأثیرگذار در عرصههای گوناگون داخلی، منطقهای و جهانی، از سوی محققان و پژوهشگران متمایل بهنحلههای فکری، سیاسی و فرهنگی مختلف، تاکنون عمدتاً در چارچوب مکاتب و پارادایمهای علمی و تحقیقاتیِ اسلامگرایانه، ملیگرایانه، لیبرالیستی و مارکسیستی روایت، تحلیل و تبیین تاریخی شده است که هر کدام از این مکاتب و پارادایمهای علمی و تحقیقاتیِ داخل و خارج از کشور، محصولات و بروندادهایِ پژوهشی خود را، که بهنوعی، گفتمانهای رقیبِ یکدیگر محسوب میشده است، بهمثابه محصول و کالایی قابل عرضه در میان افکار عمومی، ناگزیر، در معرض داوریِ مخاطبان خود، قرار میدادهاند؛ و اینکه، این محصولات علمی و پژوهشیِ عرضهشده در چارچوبِ مکاتب و پارادایمهای فکری، سیاسی و فرهنگی رقیب، تا چه اندازه میتوانسته است در میان جامعه هدف، نفوذ و بروز و ظهور یافته و مخاطبان خود را اقناع کرده باشد، تا جایی که معیارهای علمی و نه تبلیغاتی تعیینکننده بوده است، در درجه اول، بهسطح تحلیل و تبیین و بهتبع آن، دامنه و اقتدار استدلالپذیریِ اثر مربوط میشده است.
حاصل اینکه، در این میان، آثاری که با رویکرد، زاویه دید و بهطور دقیقتر در چارچوب پارادایم اسلامگرایانه (که میتواند مؤلفههای ایرانی- اسلامی و ملیگرایانه همگرا با ارزشهای مذکور را در خود بروز و ظهور دهد)، میخواهد بهسراغ تاریخنگاری و تاریخپژوهشیِ انقلاب اسلامی ایران برود، باید و ضرورتاً این مهم را جدی بگیرد و بلکه بهمثابه مفروض تعیینکننده و نهایی خود قرار بدهد که چه بخواهد و چه نخواهد، اثر تاریخنگارانه و مورخانه او که عموماً بهصورت یک متن مکتوب (کاغذی یا دیجیتال و الکترونیکی و یا حتی در قالب یک سخنرانی و گفتار شفاهی) بهجامعه هدف عرضه میشود، از همان ابتدا، در معرضِ رقابتِ علمی و بعضاً غیرعلمی و حتی تبلیغاتی و تخریبی با آثارِ (دارای موضوع و حتی عناوینِ واحد و مشابه) رقیبی قرار میگیرد که با رویکرد و زوایای دیدِ دیگر و بلکه متعارضی، در چارچوب مکاتب و پارادایمهای فکری، سیاسی و فرهنگی رقیب، تألیف و عرضه شده است؛ و بهویژه از این مرحله بهبعد است که، ما شاهد رقابت و بلکه جنگ روایتها، تحلیلها و تبیینهای متفاوت و متعارض، در موضوع انقلاب اسلامی و یا هر رخداد و پدیده تاریخیِ دیگری بوده و هستیم.
البته که در این میان، بهویژه نسل جوانتری که عموماً در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی متولد شده است، حتی بیش از نسلهای قدیمتر جامعه ایرانی، نیازمندِ بهرهمندی و خوانشِ روایت، تحلیل و تبیینِ استدلالپذیرتر و اقناعکنندهتری از پدیده انقلاب اسلامی ایران بوده است؛ که بهدلایل گوناگون و با دسترسیِ بسیار بسیار آسان و سریعِ بهتولیدات تاریخیِ پارادایمهای رقیب در فضای دیجیتال، از امکان و قدرت بهمراتب بالاتری در سنجش و ارزیابی درجه اقناعپذیری و استدلالپذیریِ روایتها، تحلیلها و تبیینهای گوناگونِ از پدیده انقلاب اسلامی برخوردار شده است.
بنظر شما نسل جوانی که میخواهد وارد عرصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی شود چه الزاماتی را باید مد نظر داشته باشد؟
خوب البته تفاوت چندانی نمیکند کسانی که قصد دارند در چارچوب مکتب و پارادایم کلی اسلامگرایی (ایرانی- اسلامی)، بهعنوان مورخ و روایتگر تاریخ بهعرصه تاریخنگاری و تاریخپژوهی وارد شوند بهکدام نسلی از جامعه ایرانی یا حتی غیرایرانی (کهنسال، میانسال یا جوان و نوجوان) تعلق دارند و این مهم درباره تمام کسانی هم که پیش از این در عرصه تاریخنگاری و تاریخپژوهی فعال بودهاند صادق است؛ آنچه در درجه اول اهمیت قرار دارد، علاوه بر انگیزهها، علایق و استعدادهای فردی، ضرورتاً باید با روششناسی و معرفتشناسی تاریخ بهمثابه یک دیسپلین علمی آشناییِ بسندهای پیدا کرده باشد و بهعبارت دقیقتر با فلسفه انتقادی تاریخ که متضمن روششناسی، هستیشناسی و معرفتشناسیِ علم تاریخ است، آشنا بوده و نهایتاً دریافته باشد که بدون تسلط بهابزارهای روشی و شناختشناسانه علم تاریخ، قادر نخواهد بود، در شرایطی که همواره شاهد رقابت و بلکه مبارزه روایتها، تحلیلها و تبیینهای تاریخیِ رقیب، در چارچوب مکاتب و پارادایمهای مختلف بوده و هستیم، روایت و تبیینی اقناعکننده و استدلالپذیرِ درخوری از مراحل سهگانه (زمینهها، فرایندها و پیامدها) انقلاب اسلامی ایران، بهمخاطبان خود (که بهطور بالقوه میتواند موقعیتی هژمونیک در عرصه جهانی پیدا کند) ارائه بدهد. خوب همه اینها هم مستلزم طی کردن مراتب عالیتر علمی و آکادمیک و بهتبع آن آشنایی و حتیالمقدور تسلط بر آخرین نظریات، تئوریها و دیدگاههای مطرحِ در عرصه تاریخنگاریِ انقلاب (و بهطور اخص انقلاب اسلامی)، در درون و بیرون از مکتب و پارادایم اسلامگرایانهِ تاریخنگاری و مطالعه و تحقیق و تکاپوی دائمی و روزآمدِ آثار و منابعی است که در شئون و سطوح مختلف، موضوع مورد پژوهشِ محقق را، در عرصههای گوناگون بازنمایی میکند. در همان حال ضرورت دارد پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، از علوم اجتماعی و انسانیِ معین دیگری که بهطور مستقیم و غیرمستقیم میتواند و باید سطح اثر در دست تحقیق او را ارتقاء بخشد، آگاهی بسندهای داشته باشد. حاصل اینکه محقق و تاریخنگار جوان یا غیرجوان انقلاب اسلامی (مانند مورخ و تاریخنگار هر حوزه تاریخی دیگر)، ضرورتاً و ناگزیر، بهگونهای بسنده و روزآمد، باید بر تمام ابزارهای روشی و معرفتشناسانهِ موضوع تحقیق خود (در اینجا تاریخ انقلاب اسلامی ایران)، تسلط داشته باشد؛ بهویژه اینکه، تجربه نیک بهما آموخته است که دفاع بد از پدیده در دست تحقیق (که میتواند تاریخ انقلاب اسلامی باشد) بهمراتب زیانبارترِ از بهتأخیر انداختنِ اصل آن تحقیق خواهد بود. والسلام.