پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با ورود امام خمینی به کشور در 12 بهمن 1357، مردم با شور و شوق فراوان برای دیدار با امام عازم مدرسه علوی شدند. در این میان زنان نیز در گروههای چند هزار نفری به دیدار امام شتافتند. به گفته حجتالاسلام ناطق نوری: «برنامهريزی به اين ترتيب صورت گرفت كه صبح آقايان بيايند برای ملاقات امام و بعدازظهرها خانمها. جالب اين بود كه زنها از ساعت 11 جلوی در مدرسه علوی و خيابان ايران، برای ملاقات امام صف میكشيدند. سرتاسر خيابان ايران پر از زنان محجبه و چادر مشكی بود.
عدهای از زنان به صورت فاميلی با هم میآمدند و براي اينكه همديگر را گم نكنند، چادرهايشان را به هم گره میزدند و در اثر فشار جمعيت، چادرها به پاهايشان گير میكرد و به زمين میافتادند و شايد روزي چند صدنفر از زنان غش میكردند؛ لذا ما ناچار شديم پاركينگ مدرسه علوی و منازل اطراف را به صورت درمانگاه درآوريم و لوازم امدادی هم فراهم كرديم. به محض اينكه كسي غش میكرد، او را با برانكارد به درمانگاه میرساندند. در سرمای زمستان شلنگ آب را روی زنان میگرفتند.
در اين ميان احتمال میداديم كه ممكن است كسي زير چادرش نارنجكی پنهان كند و در موقع ملاقات به سوی امام پرتاب كند چون اصلاً وضعيت قابل كنترل نبود؛ لذا يک روز خدمت ايشان رفتم ديدم اگر بگويم از نظر امنيتی ملاقات زنان خطرساز است و زنان به ملاقات نيايند، امام گوش نمیدهد، لذا به امام عرض كردم: خانمها كه به ملاقات شما میآيند در اثر فشار جمعيت غش میكنند، چادرهايشان میافتد و دست و سر و گردنشان پيدا میشود و بیحجاب میشوند و دوم اينكه مردها بايد اينها را بردارند و ببرند، چون ما زنان امدادگر نداريم؛ بنابراين جمع كردن اينها مشكل است. اگر اجازه بفرماييد ما ديدار خانمها را تعطيل كنيم.
امام كه خيلي هوشيار بود، فهميد كه من میخواهم چه بگويم؛ لذا با قيافهای خيلی جدی، جمله جالبی به من فرمود: «شما گمان میكنيد اعلاميه من و شما شاه را بيرون كرده است؟ همينها شاه را بيرون كردند.» دو مرتبه اين جمله را تكرار كردند. خلاصه نقشه ما نگرفت و امام نظرشان اين بود كه نبايد، ملاقات خانمها تعطيل شود.
برخي اوقات ملاقات كه تمام میشد، امام براي استراحت به طبقه دوم میرفتند. باز زنها جمع میشدند و شعار میدادند كه «ما منتظر خميني هستيم.» تا امام صدای اينها را میشنيد، بلند میشد و پايين میآمد. یک بار من ديدم ايشان واقعاً خسته شدهاند و گفتم: «آقا خيلي خسته میشويد و مرتب بالا و پايين میرويد.» ايشان فرمود: «وقتي آمدند، بايد به آنها احترام گذاشت.» میآمدند و دستی تكان میدادند و به دنبال آن، زنها خيلی احساساتی میشدند و جيغ و داد میكردند و به اين ترتيب هيجان عجيبی بهوجود میآمد. يک عكسی از امام هست كه نشسته و عبايش روی دوشش افتاده و دستش روی زانويش است. اين عكس مربوط به همين ملاقاتهای پیدرپی و خستگی ايشان است.
منبع: خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، ج 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.