پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از مقاطع مهم در تاریخ دفاع مقدس، مقاومت تاریخی خرمشهر است. نیروهای مسلح به ویژه نیروهای بومی خرمشهر تا سرحد توان در مقابل جنایات رژیم بعث ایستادگی کردند با این وجود خرمشهر برای مدتی کوتاه تحت اشغال بعثیها قرار گرفت. حال و هوای خاص آن روزهای شهر بسیار عجیب بود و صحنههایی از رشادت، دلاوری و شجاعت با حسهایی چون غرور، غم و اندوه تلفیق شده بود.
امیر سرتیپ سید ابراهیم حجازی از شاهدان عینی سقوط خرمشهر، حال هوای آن روزها را به خوبی روایت میکند. او در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: آقای میرسلیم به من دستور دادند كه نیروها در خرمشهر خیلی در صحنه حضور ندارند، لذا شما با توجه به شناختی كه از آنجا دارید بروید و وضعیت را بررسی كنید و به من گزارش بدهید. به همین منظور به اتفاق تعدادی از دوستانی كه داوطلبانه میخواستند به خرمشهر، بروند به آنجا رفتیم. هنوز خرمشهر سقوط نكرده بود و تقریباً اوایل مهر وارد خرمشهر شدیم و 24 مهر هم از آنجا خارج شدیم. شهربانی خرمشهر فاقد روحیه ایستادگی بود و به طور كلی یك حالت روانی و انزوا پیدا كرده بود.
در خرمشهر تا زمانی كه بودیم به اتفاق افراد برای خط اول جبهه به كشتارگاه و طرف خانههای گمرك میرفتیم. در آنجا چند صحنه جالب بودند كه بیشتر مردم محل تداركشان از مسجد جامع بود كه اسلحه و تسلیحات و مواد غذایی را برای خطوط محل درگیری از آنجا پخش میکردند. نیروها نیز گروه، گروه انتخاب میشدند.
تلاش برای حفظ روحیه نیروهای محلی
شهید اقاربپرست به اتفاق سرهنگ شریفنسب كه از افسران ارتش بودند، انصافاً در روحیه دادن به مردم خرمشهر و ایستادگی در برابر آن حجم عظیمی از ارتش منظم كلاسیك با تجهیزات بسیار مدرن و سنگین عراق واقعاً فعال بودند. نقش آنها در ایستادگیهای پارتیزانی و مقاومت شهری در آن مناطقی كه عراقیها به شهر نزدیك شده بودند مثل كشتارگاه، گمرك، راهآهن و پلیس راه در حد خودشان و به اتفاق مردم و نیروهای مردمی كه داوطلبانه آمده بودند و سپاه ـ كه آن زمان فرماندهیاش به عهده شهید موسوی فرمانده سپاه خرمشهر بود و در زیر ساختمان بانك رفاه كارگران مستقر بودند ـ چشمگیر بود.
همه آنها افراد متدینی بودند كه اكثراً به شهادت رسیدند. از جمله آنها شهید موسوی بود. به هر صورت از جمله كارهایی كه در این میان انجام شد كمك به نیروهای محلی شهر بود. گرچه زد و خوردها خیلی تأثیرگذار نبود ولی به این امید بودیم كه بالاخره بنیصدر به فرماندهی كل قوا و ارتش منصوب شده و میتوان ارتش عراق را از خاک میهن بیرون کرد.
مثله کردن شیخ شریف قنوتی بوسیله نیروهای بعثی
در آنجا یک روحانی به نام شیخ شریف قنوتی حضور داشت كه از چهرههای بسیار مخلص زحمتكش و واقعاً یك روحانی بیادعای انقلابی بود كه هدفش دادن روحیه به بچهها بود. وی همچنین نیرو و غذا و مهمات به خط تلاقی میبرد اما در روز 24 مهر ماه به طرز خیلی فجیعی در یك درگیری تن به تن در خیابان 40 متری خرمشهر توسط عراقیها به شهادت رسید. با او بسیار بسیار برخورد بدی در حد مثلهكردن داشتند زیرا كه ایشان را میشناختند. بالاخره آن قدر سیستم جاسوسی عراق در خرمشهر توسط همین نیروهایی كه متأسفانه به گونهای از بچههای محلی هم شناخته میشدند قوی بود و به كیفیتی كه اغلب توپخانههای خمسه خمسه عراق نقاط تجمع نیروها را كه گرا و اطلاع داده میشد به این نحو هدف قرار میداد.
از جمله اقدامات آن زمان نیروهای كمكی ارتش این بود كه تحت فرماندهی سرگردی شجاع به خرمشهر رفته و در خیابان 40 متری مستقر شدند. همان حوالی 22، 23 مهر ماه بود كه متأسفانه به دلیل عدم توجیه و فشاری كه عراق داشت و به دلیل همان اطلاعات جاسوسی كه داده میشد، مقر آنان اغلب توسط توپخانه مورد حمله قرار میگرفت. به ایننحو در همان روزهای اول سرگرد به شهادت رسید كه خیلی اسباب تأثر بچهها شد و برای تعدادی از بچههای آن زمان که از دانشكده افسری آمدند تلاطم و ایجاد مشكلات روانی نمود.
خیانت بنیصدر
یكی از مشكلات ابتدای جنگ این بود كه بنیصدر خیلی اعتقادی به كارهای سپاه و كمیته و نیروهای مردمی نداشت و جنگ را میخواست به صورت كلاسیك اداره كند. آقای سرهنگ فروزان كه فرمانده نیروی ژاندارمری بود، ایشان را من دو سه بار در شلمچه دیدم كه با رانندهاش بود ولی نیرو به آن شكل كه بتواند این جنگ كلاسیك را متوقف كند، نداشت. شاید یكی از نكات عمدهاش این بود كه بنیصدر تفكرش این بود كه ارتش به تنهایی جنگ كلاسیك را اداره كند اما این جنگ جنگی نبود كه فقط ارتش بتواند اداره كند. بهخصوص ارتشی كه بعد از انقلاب طبیعتاً شاید به آن نقطه نرسیده بود.
نكته دیگر كه در خرمشهر باید از ایام جنگ ذکر کنم این بود که آنجا دو تا تانك بیشتر نبود كه این تانكها هم گلوله نداشتند و اغلب میآمدند مانور میدادند كه به آنهایی كه داخل خرمشهر مانده بودند روحیه بدهند. دو سه تا هم خمپاره 60 داشتیم كه مرحوم شهید اقاربپرست 24 مهر به صورت پراکنده از قسمت كوت شیخ یك مقداری خمپاره میزدند.
مقاومت رزمندگان بعد از سقوط خرمشهر
زمانی كه خرمشهر در اختیار عراقیها بود یعنی در سقوط اول در 24 مهر و باز از نكات جالب ما دو تا توپ 106 داشتیم كه این توپ 106 هر چند وقت میآمد یك گوشهای جلوی درب فرمانداری میایستاد گاهی هم جلوی كشتارگاه میایستاد چهار تا توپ میزد اینها هم زودگرا میگرفتند میزدند به همین جهت مجبور بودند مرتب تغییر جا بدهند این كل امكاناتی بود كه بصورت كلاسیك در آن منطقه وجود داشت ولی آنچه كه آنجا وجود داشت ایثار و فداكاری بچههای سپاه و نیروهای مردمی و نیروهای اعزامی بچههایی مثل شهید اقاربپرست و شریفنسب كه انصافاً با اینكه هیچ چیز نداشتند اما توكل به خدا داشتند همه آنها چشمشان هم به این بود كه چه اتفاقی رخ میدهد اما متاسفانه به آن شكل اقداماتی انجام نمیشد بچهها اسلحه كم آورده بودند و برای گلوله خمپاره به من مأموریت دادند كه از خسروآباد آبادان این گلولهها را بگیرم.
وقتی گلوله را بردم اتفاقاً در مسجد جامع به شریفنسب و اقاربپرست تحویل دادم و به هر حال یك چنین حالت پراكندگی و عدم توازن و تعادل در نیروها بود به همین دلیل شاید مخلصترین و مظلومترین شهدای جنگ تحمیلی همان ایامی بود كه ما در سراسر نقطه مرزی بهویژه در خرمشهر از نیروهای مردمی و سپاه و ارتش را در این منطقه تقدیم انقلاب كردیم.