پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ «سید مهدی هاشمی» شخصیتی مرموز در تاریخ انقلاب اسلامی است؛ نقش او در جنایتهایی چون قتل آیتالله شمسآبادی و همکاریاش با ساواک، از جمله برگهای تیره کارنامه اوست. در نهایت همو با توطئهچینیهای خویش، آیتالله منتظری را نیز به پرتگاه سقوط کشاند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد سالک که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی از سید مهدی هاشمی شناخت داشت، میگوید: در مدرسه حجتیه «سیدمهدى هاشمى» و آقاى «هاشم جواهرى» با یکدیگر همحجره بودند. مهدى هاشمى در این مدرسه براى مبارزه با ساواک گروهى تشکیل داده بود که اعضاى گروه همه چماق به دست بودند تا اگر زمانى ساواک به مدرسه حمله کرد، اینها بایستند و در برابر ساواک بجنگند. اما چون من مهدى هاشمى را از زمانى که در اصفهان بودم مىشناختم، کمتر با او ارتباط داشتم.
ماجرای ارتباط مهدی هاشمی با ساواک
بعدها ایشان (مهدی هاشمی) به زندان افتاد و در زندان ارتباطش با ساواک لو رفت. نوارى ـ که من هم داشتم ـ رابطه ایشان را با ساواک مشخص مىکرد، بنابراین در این قضیه حواسم جمع بود و ارتباطم بیشتر با آقاى جواهرى بود و آقاى هاشمى جنبه هدایت و نصیحت براى ما داشت، در واقع شخصیت او یکپارچه آتش بود. در هر صورت، پس از آنکه نیروهاى نظامى به مدرسه ریختند، این دو نفر را نیز با هم گرفتند و به ارتش بردند، وقتى مهدى هاشمى را پشت تریبون سخنرانى بردند، در دفاع از شاه حرف زد.
باند مهدى هاشمى
بعد از حادثه آتشسوزى که در زندان دستگرد اصفهان روى داد، مهدى هاشمى در آن دخالت داشت. او توانست با عواملش از زندان فرار کند، سپس به تهران آمده و در کنار شهید محمد منتظرى شروع به فعالیت نمود. از آنجا که شهید محمد منتظرى با جریانهاى مبارز در خارج از کشور از قبیل افغانستان، عراق، فلسطین و سایر کشورها در ارتباط بود، مهدى هاشمى هم توانست اعتماد شهید منتظرى را به خودش جلب کند. بنابراین وقتى شهید منتظرى به عنوان مسئول روابط عمومى در شوراى دوازده نفرى سپاه کل کشور بود، مهدى هاشمى هم مسئولیت واحد نهضتها در سپاه را عهدهدار شدند.
یادم هست با توجه به عملکرد مهدى هاشمى در اصفهان، مردم حساسیت ویژهاى روى ایشان داشتند، زیرا او و باندش مرتکب جنایاتى از قبیل قتلعام، آدمربایى و این قبیل کارهاى تروریستى و فاشیستى شده بودند. به طور مثال چنانچه شخصى را مىدیدند که سرمایهدار است، به شدت با او برخورد مىکردند و کارى نداشتند که آیا مجموع سرمایهاش را از طریق حلال یا حرام بهدست آورده است. با همین طرز تفکر با اهالى روستاى خیرآباد فلاورجان که در مجموع سرمایهدار بودند برخورد کرده و اموال آنها را مصادره و سپس به اشد مجازات محکوم مىنمایند.
در همین جریانات بود که آیتالله خادمى نامهاى را در رابطه با اوضاع اصفهان به امام که در قم تشریف داشتند، نوشتند. یادم هست نزدیک به یک هفته از ارسال نامه مذکور براى حضرت امام گذشته بود که با عدهاى از مقامات ادارى اصفهان در قالب قریب به پانزده نفر خدمت حضرت امام رسیدیم. وقتى استاندار وقت ـ آقاى بجنوردى ـ گزارشى از اوضاع اصفهان به امام دادند و اعلام کردند در اصفهان اوضاع آرام است و مشکل خاصى وجود ندارد، امام پس از خاتمه گزارش از آنجا که اطلاعات کامل داشتند، شروع به صحبت کرده و در همان ابتداى صحبت پس از بسمالله فرمودند «این کارهایى که در اصفهان مىشود کمونیستى است، مصادرهها بر چه اساسى و یا کدام دلیل شرعى است؟» و در پایان سخنرانى هم فرمودند «من از اوضاع اصفهان رضایت ندارم».
پس از پایان جلسه، آقایان به اصفهان رفتند، اما من وقتى دیدم حضرت امام این گونه از اوضاع اصفهان نارضایتى خود را اعلام مىدارند، به منظور ملاقات مجدد با حضرت امام به خاطر بیان پارهاى مسائل و اعلام جانفشانىهاى نیروهاى سپاه و بسیج اصفهان، تا بعدازظهر آن روز در دفتر حضرت امام ماندم. وقتى این موضوعات را به آقایان رسولى و حاج سیداحمد آقا گفتم و آنها به اطلاع حضرت امام رسانده بودند، حضرت امام به این آقایان مىفرمایند، بروید به فلانى بگویید که من منظورم بسیج و سپاه نبوده است و از شما رضایت دارم. وقتى این مطلب را شنیدم، خیلى منقلب شدم و پس از بهجا آوردن سجده شکر به اصفهان برگشتم و دوستان را از جریان مذکور آگاه نمودم.