پایگاه مرکزاسناد انقلاب اسلامی؛ قیام شیخ محمد خیابانی یکی از مهمترین قیامها در تاریخ معاصر ایران است که در مدت عمرِ کوتاه ششماههاش توانست سنت دیرین مبارزه با استعمار و ستم اجتماعی و راه و رسم سلحشوری را از نو احیا کند و پایههای قرارداد 1919 (معاملهی فروش ایران به انگلستان) را تکانی سخت بدهد، و انگلستان را مجبور به عقبنشینی کند. علیرغم این موفقیت این نهضت به دلایلی که در ادامه مورد بررسی قرار میگیرد نتوانست به اهداف مهم خود دست یابد.
فقدان پایگاه مردمی
یکی از مهمترین عوامل پیروزی نهضتها، داشتن پایگاه مردمی و حمایتهایی است که از طرف جامعه و توده مردم صورت میگیرد. اگرچه نهضت خیابانی از میانِ جامعه آغاز شد و مردم در ابتدا خیابانی را «ناجی» خود میدانستند، ولی موقعیت اجتماعی او طوری بود که نتوانست قشرهای مختلف مردم را به خود جلب نماید.
در اینکه خیابانی در میان مردم آذربایجان سابقه خوبی داشت شکی نیست به طوری که توانست از طریق همین مردم حضور خود را در مجلس دوم شورای ملی مسجل سازد، ولی مردم به همان اندازه که در انتخاب وی اصرار داشتند، در حمایت از قیامش پافشاری نکردند و تنها عدهای روشنفکر به این حرکت وابسته بودند.
خیابانی خود نیز از عدم استقبال عمومی از قیامش صحبت کرده و گفته است: «در اوایلِ قیام انتظار میرفت که اکثریت اهالی این شهر با یک عشق و ذوق سرشار در نهضت دموکراتیک شرکت کند. این انتظار چنانکه میبایست از قوه به فعل نیامد».
البته خیابانی با سخن بلیغ و بیان فصیحی که داشت، مردم را تحت تأثیر نطقهای خود قرار میداد و عدهی زیادی را به دنبال خود میکشید، و هر چه زمان میگذشت، نفوذ خیابانی در شهر بیشتر میگشت و احتمال پیروزی قویتر میشد.
روزنامه «باختر» در اینباره مینویسد: «اجتماعات آزادیخواهان با همان ترتیب سابق دوام دارد. هر روز جمعیت زیادی در «تجدد» حاضر میشوند و اغلب آقای خیابانی نطق میکند و از طرف اهالی، بیانات ایشان با مقبولیت تلقی و پذیرفته میشود».
با وجود اینها، خیابانی نتوانست مردم را برای یک حرکت واقعی انقلابی مهیا نماید. لذا به قول بعضیها با ورود قوای دولتی در اولین حرکتِ قزاقها، اثری از افرادی که هر روز در تجدد شعار «زنده باد خیابانی» سر میدادند، نبود.
عدم حمایت روحانیون سرشناس و سایر آزادیخواهان
مراجع و روحانیون سرشناس آن زمانِ آذربایجان، چنان که باید و شاید از نهضت خیابانی حمایت نکردند. مراجع نجف اگرچه نهضت مشروطیت را مورد تأیید قرار داده بودند، اما سند معتبری در دست نیست که از این نهضت حمایت علنی کرده باشند.
در قیام خیابانی، یکی از بحثهای جنجالبرانگیزی که به وجود آمد موضوع تجزیه آذربایجان از ایران بود. (هرچند نهضت با تأکید بر حفظ یکپارچگی ایران صورت گرفت) همین مسئله کافی بود تا قیام وی از حمایت معنوی و مادی علما و آزادیخواهان محروم گردد، کما اینکه چنین نیز شد.
یکی از اشتباهات بارز خیابانی و یارانش تغییر نام آذربایجان به «آزادیستان» و اصرار در قبولاندن این اسم به دولت مرکزی بود. تغییر نام آذربایجان به هر دلیلی که باشد، در آن شرایط بزرگترین ضربه را متوجه نهضت کرد و حربهای به دست دولت مرکزی و دشمنان نهضت داد.
آری این اشتباه و اصرار در آن ذهنیتی در جامعه به وجود آورد که متهم به تجزیهطلبی شد و این مانع حمایتِ ضمنی و یا علنی علما از او گردید. در حالی که دلیل اصلی این تغییر نام اقدام مساواتیهای قفقاز در تغییر نام آران به آذربایجان بود.
مطالعه در افکار و حالات خیابانی، نشان میدهد که وی بیشتر به یک انقلاب فکری معتقد بود تا انقلاب نظامی؛ چنانکه در اکثر نطقهایش صحبت از «تجدد»، «تفکر»، «تعقل» و «دوری از جهالت» شده است. در یکی از نطقهایش راجع به تحول میگوید:
«اولین دشمن یک متجدد بزرگ و صمیمی، ایدئالِ زمان اوست. ما میخواهیم زنجیرهای جهل و نادانی دست و پای خودمان را باز کنیم... ما میبینیم که زمان ما به درجات عالیهی ترقی و تمدن رسیده است... انقلابات و نهضتهای اجتماعی نیز باید ما را وادار به این نوع تدارکات نماید و وسیلهی انتباه و تجدد ما گردد».
خیابانی درصدد بود همهچیز را از ریشه و پایه دگرگون سازد، افکار خفته را بیدار نماید، احکام و ضوابط قدیمی را از ادارات برداشته و متدهای جدیدی را حامل گرداند. وی این را عملی نمیدانست مگر به بیداری افکار مردم.
خیابانی سعی داشت حرکتش را گام به گام پیش ببرد، اما اقدام دولت مرکزی به سرکوبی وی و اشتباه خودش در عدم تدارک نظامی کافی باعث شد که حرکتش متوقف شده، مردم نیز به سرعت از اطرافش پراکنده گردند.
خیابانی از ضعف دولت مرکزی در آذربایجان استفاده کرد و سریع بدون برخورد نظامی توانست به شهر تبریز مسلط گردد.
با اینکه امکانات لازم برای او فراهم بود، سعی چندانی در تشکیل یک نیروی مسلح نکرد. وی معتقد بود که اول باید انقلاب فکری و فرهنگی ایجاد شود. او تنویر افکار مردم را در سرلوحهی کارهایش قرار داده بود. در حالی که بدون داشتن یک نیروی نظامی مقتدر، در آن زمان رسیدن به اهدافی که وی در نظر داشت، بعید بود.
تنها نیروی مسلحی که وی داشت عدهای از افراد محلی بودند که از وی حمایت میکردند و در روز حملهی قوای دولتی همین تعداد اندک بودند که در برابر آنها ایستادگی کردند.
عبدالله مستوفی در خاطراتش مینویسد: «خیابانی با این دویست سیصد تفنگچی شهری خود از دروازه تبریز نمیتوانست بیرون برود و نفوذ آنها شاید به مرند و سراب هم نمیرسیده است».
ظاهراً خیابانی درصدد بود نیروی ژاندارمری تشکیل دهد چنانکه بادامچی در رساله ایرانشهر مینویسد:
«شالودهی تشکیلات ژاندارمری در آذربایجان از نتایج فکر سلیم خیابانی بود که در اندک مدتی موفق شد قریب پانصد نفر ژاندارم به ریاست سید حسین یاور، مطابق رگلمان ژاندارمری تشکیل دهند که موفق به توسعهی آن نگردیدند».
خود وی نیز در یکی از نطقهایش به تشکیل یک گارد مخصوص که تحت ریاست خودش باشد، اشاره کرده است ولی جریان کار نشان داد که چنین گاردی نیز تشکیل نگردید و شاید علت آن این است که نهضت وی از نظر مالی در مضیقه بود.
آری عدم توجه خیابانی به تشکیلات نظامی و تنظیم یک نیروی منظم یا چریکی، بزرگترین ضربه را به نهضت او زد و نتوانست در مقابل حرکت نظامی دولت مقاومت کند.
علت عمده به ثمر نرسیدن نهضت خیابانی این بود که هزینه نهضت او تأمین نبود و از نظر مالی کاملاً در مضیقه بود و شاید علت اینکه نتوانست گارد مخصوصی برای دفاع از نهضت تشکیل بدهد، همان کمبود مالی و نداشتن امکانات بود. مسلماً هر نهضتی که به پا میشود باید هزینهی آن از جایی تأمین شود، چون با دست خالی نمیتوان نهضتی را اداره نمود.
سرانِ نهضتها یا با کشورهای خارج ارتباط برقرار میکنند و از امکانات آنها برای پیشبرد نهضت خود استفاده میکنند و یا اگر نهضت مردمی باشد، مردمِ بازار و تجار و ثروتمندان جامعه، هزینهی نهضت را میپردازند، ولی نهضت خیابانی نه با خارج و دول بیگانه ارتباط داشت که هزینهی نهضت او را بپردازند و نه تجار و ثروتمندان و اربابان محل موافق این نهضت بودند که آنها هزینهی نهضت را تقبل نمایند.
از طرف دیگر مردم جنگزده و غارتشدهی تبریز، خود به شدت با کمبود مالی مواجه بودند، بهخصوص در آن سال بر اثر بلای خشکسالی و کمبود مواد غذایی، نالهی مردم بینوا از شدت گرسنگی به آسمان بلند بود، لذا خیابانی قادر نبود حقوق نظامیان خود را بپردازد.
خیابانی انتظار داشت هزینه تشکیلات او را دولت مرکزی بپردازد، لذا گاهی از آنها شکایت میکند که کمک کافی به آذربایجان نمیکنند و آذربایجان را در محاصرهی اقتصادی قرار دادهاند. با این وضع خیابانی چگونه میتوانست سپاهی ترتیب دهد که در مقابل ارتش دولت مرکزی مقاومت نماید؟!
خیابانی قدرت نظامی قزاقها را که از طرف وثوقالدوله و محمدحسن میرزای ولیعهد حمایت میشدند، دست کم گرفت و آنها را خلع سلاح و منحل نکرد و نقش آنها را در کودتای محمدعلی شاه و در تحمیل اولتیماتوم ذیحجهی 1329 (1911م) به بوتهی فراموشی سپرد. هر چه یارانش خطر قزاقان را به وی گوشزد کردند، سودی نبخشید. بنابراین با آنکه در تبریز قدرت حاکمه در دست دموکراتها بود ولی عملاً دو قدرت ضد هم وجود داشت. خیابانی خیال میکرد قزاقها قدرت حمله به نهضت را نخواهند داشت.
حامیان شیخ محمد خیابانی ـ که گردانندگان اصلی قیام وی بودند ـ اکثراً از تیپ روشنفکر و تحصیلکرده بودند. این تیپ آدمها کمتر حاضر میشوند ایثار و فداکاری کنند. وقتی که خطر را جدی دیدند دست از آرمان خود میکشند. لذا میبینیم در لحظات آخر که خیابانی مورد تهاجم نیروهای قزاق قرار گرفت، یارانش دور او را خالی کردند و او را در آن شرایط تنها گذاشتند. همانهایی که شعارهای تند میدادند و شیخ را بیشتر تحریک میکردند، هر کدام در جایی خود را مخفی ساختند و حتی به بعضی از آنها نسبت خیانت هم داده شده است.
اسماعیل امیرخیزی، نوبری و بادامچی در رأس قیام بودند. اسماعیل امیرخیزی سابقهی انقلابی داشت. اقدام برجستهای که در طول قیام به وی نسبت میدهند، پیشنهاد تبدیل نام آذربایجان به «آزادیستان« بود که مورد موافقت قرار گرفت.
موضوعی که یاران خیابانی را نسبت به یاران ستارخان متمایز میسازد، این است که یاران خیابانی مانند خود او بیشتر «روشنفکر» و «تحصیلکرده» بودند، در حالی که همراهان سردار ملی بیشتر با تفنگ و روح سلحشوری پرورش یافته، آدمهای مقاوم و فداکار بودند.
بالاخره در آخرین لحظات زندگی شیخ محمدخیابانی، هیچ کدام از یارانش نخواستند کمکی به او کنند. با وجود اینکه در زمان قتل خیابانی از یاران او اطلاعی در دست نیست، اما بعد از قتل وی، ظاهراً باعث ایجاد دردسرهایی برای مخبرالسلطنه شدهاند. چنانکه وی در خاطراتش مینویسد:
«مردم شهر از تاجر و اشراف اصرار دارند که چند نفر از سران قیام در شهر نباشند، من ضرورتی نمیدیدم. بر اثر اصرار و ابرام گفتم: به اختیار خودشان روزی چند به طرفی بروند. بادامچی، امیرخیزی، فیوضات چندی به قراداغ رفتند. ظاهراً به اشتباه خود مقر بودند و آن خاتمه را طبیعی میدانستند لکن نفسِ سرکش در دلشان وسوسه داشت و تولید زحمت بسیار کردند».
بالاخره موقعیت زمانی نهضت خیابانی به همراه عوامل فراوان دیگر، نظیر تفاهمِ سیاسی قدرتهای بزرگ آن زمان راجع به سرنوشت نهضتها، طرحهای جدید استعمار انگلیس برای ایران، دورویی شورویها در برخورد با نهضتها بهخصوص نهضت خیابانی، حضور عناصرِ نامطلوب در تشکیلات نهضت، عدم تجربهی سیاسی، نظامی کافی و... باعث شد سرانجام این نهضت به نتیجهی مطلوب نرسیده و از تعقیب هدفهای بلندمدت خود باز ماند. با این وصف یاد فداکاری و دلاوریهای او برای آیندگان برجای ماند.
محدود کردن قیام به تبریز و عدم الگوسازی
خیابانی میخواست اول حکومت دموکراسی را در تبریز بر پا داشته، سپس این کار را کمکم به دیگر نقاط کشور گسترش دهد. وی گمان میکرد همان طور که در گذشته، تبریز یکه و تنها یازده ماه در برابر نیروی ارتجاع و استبداد مقاومت کرد و پیروز شد، این بار نیز بدون یاری مؤثر و فعال دیگر نقاط ایران به انجام این کار بزرگ موفق خواهد شد. حال آنکه آمادگی کافی در سرتاسر ایران برای قیام وجود داشت، همصدایی و همفکری با جنبش تبریز در همهی نقاط کشور موج نیرومندی را تشکیل میداد.
نهضت آزادیستان علاوه بر گیلان و آذربایجان و مازندران، خراسان، لرستان، همدان و قزوین و مناطق شرق ایران حتی در تهران و مشهد و خوزستان هواداران زیادی داشت. مردم کردستان نیز آمادهی پشتیبانی از خیابانی بودند.
عدم تصمیمگیری مهم در زمان حساس
دستپاچگی رهبران نهضت پس از اطلاع از توطئهی ضد انقلاب آنها را از تصمیمگیری صحیح و بهموقع دور انداخت. آنان به جای ماندن در شهر و منتظر حادثه نشستن، میتوانستند در تعقیب نیروی گارد ملی و یا از عقب نیروی ژاندارمری به سوی قرهداغ حرکت کرده و آنها را مجدداً به میدان رزم در تبریز برگردانند و یا جبههی دیگری را در آذربایجان برای مبارزه به وجود آورند. برای این کار در محال قرهداغ زمینهی بسیار مساعدی وجود داشته است. فعالیتهای پارتیزیانی عباسقلی زرنهلی و حبیبالله خان آقازاده بعد از مرگ خیابانی، در مناطق کوهستانی قرهداغ، دلیل بارز این مدعاست.
منبع:نهضت آزادیستان و شهید شیخ محمد خیابانی، سید هادی خسروشاهی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.