پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سید محمد صمصام از روحانیون شهیر اصفهان بود که سخنان و نصایح طنزگونه او شهره عام و خاص بود و از این جهت لقب بهلول زمان را به او نسبت میدادند. او در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۵۹ شمسی در حالی که طبق معمول با اسب خود به مراسم سوگواری امام حسین(ع) میرفت در اثر تصادف با اتومبیل وفات یافت و در سمتِ جنوب شرقی تکیه بروجردیها دفن شد.
از جمله ابعاد زندگی مرحوم صمصام اعتراضات و انتقادات سیاسی به زبان طنز بود. او که همچون سایر علما مخالف سیاستهای پهلوی پدر و پسر بود در فرصتهای متعددی دست به مقابله با رژیم پهلوی میزد که در این رابطه خاطرات بسیاری در یادماندههای مردم اصفهان وجود دارد.
سید رضا میرمحمد صادقی از فعالان سیاسی اصفهان در کتاب خاطرات خود با عنوان دُرد و دَرد خاطرات جالبی از سید محمد صمصام روایت میکند. میرمحمد صادقی میگوید: به یاد دارم در سال 1324 آخوندهای اصفهان را مجبور كرده بودند در مراسم فاتحه رضاشاه در مدرسه چهارباغ شركت كنند. من هم با آن سن كودكی در مراسم مزبور شركت كرده بودم. آقا میرزا علی هستهای را مجبور كردند به بالای منبر برود. او در سخنرانیاش گفت: در اخبار و احادیث داریم كه در مورد مرده عیبجویی نكنید و راجع به او حرف بد نزنید. نتیجتاً ما از رضاشاه خاطراتی كه داریم این است كه راهآهن كشیده است. او سعی كرد سر و ته قضیه را جمع كند و زود از منبر پایین بیاید.
در این هنگام صمصام كه كنار منبر نشسته بود، به بالای منبر رفت. صمصام آدم جالبی بود. او خود را به دیوانگی زده و حرفهای تندی میزد. صمصام دید كه با پایین آمدن هستهای مراسم تمام میشود و رجال دولتی میروند. بنابراین فریاد زد: هر كه اعلیحضرت رضاشاه كبیر را دوست دارد، بنشیند و از جای خودش تكان نخورد. در آن جلسه، افرادی چون فرماندار، استاندار و از همه مهمتر فرمانده لشكر استان دهم، سرتیپ مقبلی، شركت كرده بودند. سپس صمصام گفت: «دیشب، اعلیحضرت رضاشاه كبیر را به خواب دیدم و ایشان به من گفت فردا به مدرسه چهارباغ میروی كه فاتحه من در آنجا برگزار است. مقبلی هم آنجا میآید. یك هزار ریال از او بگیر و از منبر پایین بیا». با این حرف، خنده حاضران در فضای مدرسه طنینانداز شد. مجلس فاتحه به خنده و مضحكه تبدیل شد. نهایت، مقبلی برخاست و دست در جیب خود كرد و یك اسكناس پنجاه تومانی به صمصام نشان داد. صمصام هم از منبر پایین آمد و با گرفتن اسكناس جلسه را ترك كرد.
*** توصیه صمصام به امام خمینی ***
در واقع صمصام، بهلول اصفهان بود. او با دیوانگی سخنان تندی را بر زبان میراند. بعد از وقایع 15 خرداد با توجه به شناختی كه از او در علاقهمندی به امامخمینی داشتیم، از وی میخواستیم در مدرسه چهارباغ بر بالای منبر مطالبی بگوید. از جمله یك روز بر بالای منبر گفت: «سابق حرفهای صمصام را همه از بزرگ و كوچك میشنیدند، اما حالا زمانهای شده كه نه بزرگ شما و نه كوچك شما حرف من را به گوش نمیگیرد. هرچه به این آیتالله خمینی گفتم، سید اولاد پیغمبر! پا روی دم سگ نگذار، سگ پاچه تو را میگیرد. ولی به خرج او نرفت». با این جمله، مجلس به هم خورد.
دیگر اینكه واعظی به نام شرفالواعظین بود كه بر روی منبر از شاه تا شهردار اصفهان را دعا میكرد. یك روز صمصام كه پای منبر او نشسته بود، گفت: «آقای شرف! این پنج تومان را بگیر، یك دعا هم به كره خر من بكن».
از جمله كارهای صمصام این بود كه با صارمالدوله، اكبر مسعود، مخالفت داشت و او را مورد تمسخر قرار میداد. همیشه میگفت: «این اكبر مسعود یكی از دخترهایش را به من نداده است. در حالی كه چه افتخاری بالاتر از اینكه سید اولاد پیغمبر داماد او بشود».
*** دعای صمصام برای اعلیحضرت ***
یك بار هم در روز عاشورا در مجلسی كه اوقاف گرفته بود، بالای منبر رفت و گفت: «هركس اعلیحضرت را دوست دارد، بنشیند و هر كه با اعلیحضرت دشمن است، از جای خود بلند شود». سپس گفت: «من فقط میخواهم چند دعا كنم. مردم! دستهای خود را بالا ببرید». بعد از آن رو به جمعیت گفت: «خداوندا! ده سال از عمر شهردار اصفهان بردار و بر عمر اعلیحضرت بگذار». همه گفتند: آمین. باز صمصام گفت: «از عمر این رئیس ساواك بردار و روی عمر اعلیحضرت بگذار». همینطور یكی یكی مقامات شهر را نام برد و از خدا خواست از عمر آنها بكاهد و بر عمر شاه بیفزاید. مردم هم آمین میگفتند. در نهایت هم گفت: «بلكه اینها بمیرند تا ما از دست اینها راحت بشویم».
*** کمک صمصام به مستمندان ***
درباره صمصام گفتنی است، او در عین دیوانگی، فرد دانایی بود. مثنوی را حفظ بود و با صدای خوبی كه داشت، اشعار آن را به زیبایی میخواند. پولی را كه از مردم میگرفت، به مستمندان میداد. چه بسیار دختران بینوا كه از كمكهای صمصام، صاحب جهیزیه شده و به خانه بخت رفتند. جسارت بسیار داشت و این ویژگی موجب شده بود وقتی وارد مجلسی میشد، واعظ بالای منبر سخنرانی خود را به فوریت تمام میكرد تا مورد تمسخر و هجو او قرار نگیرد.