روایتهایی از شخصیت سید محمد صمصام
صمصام دید كه با پایین آمدن هستهای مراسم تمام میشود و رجال دولتی میروند. بنابراین فریاد زد: هر كه اعلیحضرت رضاشاه كبیر را دوست دارد، بنشیند و از جای خودش تكان نخورد. در آن جلسه، افرادی چون فرماندار، استاندار و از همه مهمتر فرمانده لشكر استان دهم، سرتیپ مقبلی، شركت كرده بودند. سپس صمصام گفت: «دیشب، اعلیحضرت رضاشاه كبیر را به خواب دیدم و ایشان به من گفت فردا به مدرسه چهارباغ میروی كه فاتحه من در آنجا برگزار است. مقبلی هم آنجا میآید. یك هزار ریال از او بگیر و از منبر پایین بیا». با این حرف، خنده حاضران در فضای مدرسه طنینانداز شد. مجلس فاتحه به خنده و مضحكه تبدیل شد.
کد خبر: ۷۲۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۴