بیعت در قرآن کریم و در سیرهی نبوی و علوی کاربرد داشته است. این واژه در میان اهل سنت رایج بوده که به باور آنان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) مردم بهوسیلهی بیعت، خلیفه و جانشین پیامبر را انتخاب کردند و از آن پس بیعت یکی از نظریههای سیاسی اهل سنت شد. در نظریهی بیعتِ اهل سنت، تمایل و رضایت مردم، برای حاکم مشروعیتساز میباشد و حاکم بدون بیعت نمیتواند در امور مردم تصرف داشته باشد. از آنجا که شیعیان به اصل پیشینی امامت اعتقاد دارند، بیعت را در آثار خود خیلی مورد توجه قرار ندادهاند، چرا که آنان بر این باورند امامت به بیعت تحقق پیدا نمیکند، بلکه امامت همچون نبوت، امری الهی محسوب میشود. شیعیان در طول تاریخ تنها حدود پنج سال شاهد امامت حضرت علی(ع) و فرزند ایشان حضرت امام حسن(ع) بودهاند و علیرغم دینی دانستن امامت، آن بزرگواران در عمل موفق به امامت کبری و حکومت نشدهاند. امامت امامان منصوص و منصوب در کتب و آثار شیعیان بهصورت نظری بیان میشد. ولی پس از گذشت چهارده قرن از ظهور اسلام در ایران، حکومت اسلامی تشکیل شد که مبنای محوری تشکیل چنین حکومتی ولایتفقیه بود. ولایتفقیه در حقیقت نیابت از امام معصوم است. با تشکیل چنین حکومتی در مباحث کلامی و فقهی شیعیان، بحث نقش بیعت و رضایت مردمی در شکلگیری حکومت، طرح گردید و پرسشهای فراوانی دربارهی نقش بیعت در امامت امام منصوص و منصوب و نقش بیعت در ولایت فقیه عادل، مطرح گردید که فقهای شیعه درصدد پاسخ به آن پرسشها برآمدند و عنوانی با نام «بیعت در فقه سیاسی شیعه» پدیدار شد. البته مباحث دیگری از قبیل اینکه بیعت عقد است و یا ایقاع در ذیل مباحث بیعت مطرح میشود. نوشتهی حاضر درصدد است این بحث را از منظر آموزههای شیعه مورد بررسی قرار داده و تلاش خواهد کرد آن را با توجه به فقه سیاسی شیعه، که در پی بیان احکام ظاهری شیعیان میباشد، تبیین نماید. امید است که این نوشته مرضی حق قرار گیرد و ذخیرهای برای آخرت نگارنده باشد.