ویژهنامه "روایت فجر"| برگی از خاطرات محمدرضا اعتمادیان
محمدرضا اعتمادیان میگوید: صاحب منزلی در خیابان فخرآباد برای پذیرایی از ده نفر اعلام آمادگی کرده بود که ما گروهی را به آدرس آنها فرستادیم، یک ساعت بعد صاحبخانه زنگ زد و گفت مهمانها نیامدند که شما یک گروه دیگر بفرستید. ما نیز یک گروه دیگر را راهی کردیم که این گروه نیز به منزل او نرسیدند. وقتی او مجدداً با ما تماس گرفت شرمنده شدیم و گروه دیگری فرستادیم، ولی این گروه نیز به منزل او نرفتند. ما بار دیگر شرمنده شدیم، زیرا وسایل پذیرایی و حتی شام هم تهیه کرده بود. خلاصه ما بیش از شش گروه فرستادیم که هیچکدام به مقصد نرسیدند. واقع امر این بود که عدهای از مردم نزدیک مدرسه ایستاده و مهمانهای شهرستانی را به منزل خودشان میبردند و اجازه نمیدادند مهمانها به آدرسهایی که برایشان در نظر گرفته میشد مراجعه کنند؛ آنها میگفتند حالا به منزل ما برویم، جا داریم و ماشین نیز آوردهایم.
کد خبر: ۲۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۲۲