پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال 1350 حجتالاسلام فلسفی سخنرانی تاریخی در مسجد جامع تهران ایراد کرد. او در تجلیل از امام و علیه سناتورها (که به امام خمینی در مجلس سنا توهین کرده بودند) سخن گفت و این سخنرانی باعث تعطیلی همیشگی منبرهای او شد.
این سخنان تاریخی حجتالاسلام فلسفی توسط حجتالاسلاموالمسلمین حسین آقاعلیخانی ضبط و توزیع شد. در ادامه با گریزی به کتاب خاطرات حجتالاسلام آقاعلیخانی که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است به شرح این ماجرا پرداخته شده است.
حجتالاسلام حسین آقاعلیخانی میگوید: در سال 1350 رژیم بعثی عراق به جهت اختلاف و خصومتی که با رژیم پهلوی داشت، جمعیت زیادی از ایرانیان مقیم عراق را به صورت اهانتآمیز و ناروایی از عراق اخراج و عواطف مردم را جریحهدار کرد. علمای تهران بعد از مذاکره و مشورت به این نتیجه رسیدند که مجلسی از طرف حضرت آیتالله حاج سید احمد خوانساری در مسجد جامع سیدعزیزالله تشکیل و مظالم دولت عراق محکوم شود. مجلس در 1350/7/29 با حضور جمعیتی انبوه تشکیل و آقای فلسفی به عنوان سخنرانِ مراسم ضمن ابراز تنفر از اعمال غیرانسانی دولت عراق خواستار کمک مالی مردم برای اسکان راندهشدگان از عراق شد. در این مراسم سفرای کشورهای اسلامی هم حضور داشتند. رژیم پهلوی به جای رسیدگی به امور آوارگان در مقام سوءاستفاده از این اجتماع مردمی و روحانی برآمد. نخست با تقطیع و حذف قسمتهایی از بیانات آقای فلسفی نوار آن سخنرانی را در همان روز، بعد از اخبار ساعت 14 از رادیو پخش کرد و در مرحله دوم در تاریخ 13/10/50 در مجلس سنا در مقام سوءاستفاده از مراسم مسجد جامع سید عزیزالله برآمدند. به این نحو که نخست سناتور جمشید اعلم از تریبون سنا اعلام کرد که ما به این روحانیونی که با ما در بیان فجایع عمال بعثی عراق همصدا شدهاند افتخار میکنیم ولی آن آقا در عراق نشسته و هیچ نمیگوید. در ادامه اظهارات اعلم، سناتور علامه وحیدی به صورت وقیحانهتری گفت: آن آقا اصلاً ایرانی نیست. این اظهارات در روزنامهها منتشر شد و افکار و عواطف عمومی را جریحهدار کرد و در حوزه علمیه قم انعکاس شدیدی داشت: درسهای حوزه تعطیل شد و طلاب و روحانیون حوزهی علمیه علیه این اظهارات سخیف تظاهرات و آنها را محکوم کردند.
در همان روزها آیتالله میرزا عبدالله چهلستونی از علمای بزرگ تهران رحلت کرده بود و مجلس فاتحه و بزرگداشت ایشان با امضاهای زیادی از علمای تهران در 50/10/20 در مسجد جامع تهران اعلام شده بود. من در مدرسه مولاوردیخان بودم و از اهانتهایی که به ساحت و شخصیت محبوب دلها حضرت امام خمینی در مجلس سنا توسط دو مزدور شده بود بسیار متأثر گشتم. وقتی آن آگهی ترحیم را با امضاهای فراوان در کیهان دیدم، پیش خود گفتم این مجلس نباید یک مجلس عادی باشد؛ به خصوص در فضای آلودهی آن روزها که به بزرگترین مرجع تقلید مردم توهین شده است. من هم تصمیم گرفتم که به تهران بروم و در مجلس مذکور شرکت کنم. یک ضبط صوت کاست فیلیپس داشتم، آن را برداشتم و از طریق گاراژ طهماسبی عازم تهران شدم و در میانهی راه همچنان آشفته بودم و از خدا میخواستم که خدایا مقدماتی فراهم نما تا در این مجلس فرجی حاصل شود و جبرانی باشد بر مجلس سنا و مجلس حاج سیدعزیزالله که رژیم از آن نهایت سوءاستفاده را کرد.
مجلس فاتحه از ساعت 9 تا 11 صبح بود و هنوز مراسم شروع نشده من به مسجد جامع رسیدم و به سمت منبر رفتم. میکروفن ضبط را که سیم بلندی داشت به گوشهای از منبر، به صورتی که به چشم نیاید نصب کردم و در نزدیکی و روبهروی منبر ستونی بود و با تکیه به آن ستون در مقابل منبر نشستم و ضبط را در مقابلم زمین گذاشتم و عبایم را روی آن کشیدم که دیده نشود. جمعیت و علما گروه گروه به مسجد وارد میشدند. از جمله حضرت آیتالله رفیعی قزوینی و علامه شهید استاد مطهری را دیدم که به نزدیکی منبر آمده و نشستند. حضور و شرکت مردم در آن مراسم با توجه به شرایط آن روز بیسابقه بود؛ همان شرایطی که حتی افرادی را از شهرستانهای نزدیک به آن مراسم کشانده بود. هنوز قرآن تلاوت میشد که مسجد و صحن مملو از جمعیت شد. همه در فکر این بودیم که سخنران این مراسم کیست؟ بعد از تلاوت قرآن چهره حضرت آقای فلسفی را دیدم که آمد و به منبر رفت، حدود نیمساعت صحبت کردند و چیزی از مطالب روز نگفت. من و شاید خیلیها داشتیم ناراحت میشدیم که گویی بنا نیست صحبتی بشود و در همین حال دغدغه و اضطراب بودیم که آرام آرام ایشان با ذکر مقدمهای وارد بحث شد، به این صورت که این ایمان است که حق میآورد و افراد مؤمن خدا را دوست دارند، پیغمبر و ائمه را دوست دارند، روحانیت را دوست دارند؛ چرا که روحانی را خدمتگزار دین خدا میدانند، به او احترام میکنند، رساله او را میخوانند و به فتوای او عمل میکنند و اگر اتفاق نامطلوبی برای او پیش آید احساس همدردی نسبت به او دارند. در اینجا ناچارم مطلبی را در خصوص احترام به دین، احترام به خدا و احترام به روحانیت بگویم و این نکته را بگویم که من بعد از آیتالله العظمی بروجردی در منبرها از مراجع تقلید نام نبردهام، مبادا با ذکر نام مرجعی استشمام اسائه ادب به دیگری شود و من برای همهی مراجع تهران، قم و نجف و مشهد احترام قائلم، اما گاهی شرایطی پیش میآید که ناچارم نام ببرم، امروز آن روز است.
شرایطی پیش آمده که از مردن سنگینتر است و از وبا سنگینتر است، از طاعون سنگینتر است و آن عمل خام و حسابنشدهی مجلس سناست. یک سناتور مطالب غیرواقعی گفته و سناتور دیگر آن گفتههای ناروا را تأیید کرده و نسبت به عالم بزرگوار مرجع عالیقدر حضرت آیتالله آقای خمینی دامت برکاته (غریو صلوات مردم) برخلاف ادب صحبت کرده است. این اظهارات دروغ، تهمت، اهانت و حقکشی است. به من گفتند به جهت این مطالب ناروا قم طوفانی شده، طلبهها قیام کردند و درسهای حوزه تعطیل شده است. آنقدر این سخنان قبیح و وقیح و بیحیا و نارواست که نباید منبر مقدس در این مسجد مطهر به این سخنان آلوده شوند.
فقط چند جمله را که میشود گفت میگویم. جملهای در آن اظهارات، باجی به روحانیون است و گوینده در واقع این باج به آقایان را به قیمت بدگویی به معظمله پرداخت کرده است. آن سناتور گفته ما به روحانیونی که با ما در بیان فجایع عمال بعثی عراق همصدا شدهاند افتخار میکنیم. چه کسی به شما گفته که روحانیت به جهت همصدایی با شما حرکت کرده؟ شما کی هستید؟ شما خیال میکنید که سرنیزه از شما حمایت میکند، کسی هستید؟ سراسر مملکت، حوزهها و مجتهدین جمع شدند به خاطر همصدایی با شما؟ انالله و انا الیه راجعون. حساب روحانیت از حساب مجلس سنا جداست. سنا صدایی دارد و روحانیت صدایی دیگر. سنا گاهی صدایی دارد و صدای روحانیت در قطب مخالف آن. به دروغ میگوید آن آقا یک کلمه حرف نزده است و حال آنکه من میدانم، ایشان تلگرافی به حسنالبکر در محکومیت عمل آنها مخابره کردهاند که بیست دینار عراقی پول آن شده است. یعنی یک جزوه مخابره کرده است و شما با وقاحت و دروغ میگویید که یک کلمه نگفته است. در پایان آقای فلسفی از باب اینکه نگویند این حرفها مال تو بوده است و نه مردم و مردم پای منبر ساکت بودهاند، اعلام رفراندوم کرد و گفت که ما اعلام میکنیم جامعه مؤمنین، روحانیون و مردم مسلمان از نطق آلوده، خلاف انصاف، آلوده به دروغ و آلوده به تهمت سناتور جمشید اعلم در مجلس سنا و تأییدی که سناتور دیگری از او کرده، از آن نطق و از این تأیید منزجر و متنفرند. حاضران با گفتن سهبار «صحیح است» مطالب ایشان را تأیید کردند.
در واقع از تبعید امام در سال 43 تا سال 56 بیاناتی با این شیوایی و صراحت آن هم در یک جمع عظیم و عمومی بیسابقه و این اظهارات تاریخی و طاغوتشکن فقط شایسته زبان گویای اسلام بود که بگوید بر سرنیزه میتوان تکیه داد، اما بر روی سرنیزه نمیتوان نشست. آقای فلسفی وقتی که از منبر پایین آمد، آیتالله مطهری اولین شخصیتی بود که ایشان را در آغوش گرفت.
بعد از خاتمه منبر تمامی همّ و غمّ من این بود که بتوانم نوار را سالم از مسجد خارج کنم. قبل از شروع سخنرانی من دیدم که یک نفر یک میکروفن آورد و به منبر نصب کرد و بعدها معلوم شد که مال خود آقای فلسفی بوده است.
رفتم خیابان مولوی و با اتوبوس روانه قم شدم و مستقیم به منزل آقای موسوی خوئینیها رفتم. وارد اتاق که شدم، دیدم جناب آقای آلاسحاق (که تا این اواخر دادستان انتظامی قضات بود)، سر کرسی با ایشان نشسته و مطالب منبر آقای فلسفی را بازگو میکند. تعجب کردم و عرض کردم مگر شما در مراسم بودید. گفت: بله، روز قبل آیتالله منتظری نامهای به من داد که برای آقای فلسفی به تهران ببرم و در آن نوشته بود که نباید در این مجلس از حوادث تلخ پیش آمده بیتفاوت بگذرید. من نامه را به منزل آقای فلسفی که جمعی هم بودند بردم و به ایشان دادم و ایشان نامه را خواند و گفت ببینم چه میشود. آقای موسوی خوئینیها از من پرسید: «شما کجا بودید؟» گفتم: «من هم در همان مراسم بودم و نواری هم ضبط کردهام. گرچه خیلی واضح و روشن نیست، چون میکروفن یک متری با دهن سخنران فاصله داشت ولی در مجموع قابل فهم و استفاده است». آقایان گفتند برویم منزل آقای منتظری ایشان هم منتظر است. به منزل ایشان رفتیم و به اتاق اندرونی وارد شدیم و همه نوار را گوش کردند و خیلی خوشحال شدند، گویی که تمام دنیا را به آنها دادهای. آقای موسویخوئینیها گفت حاج احمد آقا نوار را خواسته و ناهار هم دعوت کرده است. فردا ناهار به منزل ایشان رفتیم و نوار را تقدیم کردم. ایشان فرمود آقای فلسفی از تهران با من تماس گرفته که سیل مراجعات که نوار میخواهند زیاد است، اتفاقاً نوار خود ما خراب شده و مفهوم نیست و من بالای منبر دیدم که یک طلبه جوانی هم ضبط میکند و بلافاصله بعد از منبر مثل قرقی ناپدید شد. ایشان فرموده بود نوار به قم رسیده و من یک نسخه توسط آقای لاهوتی برای شما میفرستم و فرستادند. ماجرای نوار و آن سخنرانی تاریخی مثل توپ در کشور بهخصوص قم صدا کرد و همه دنبال نوار بودند و لاجرم من با صلاحدید آقای موسویخوئینیها مدتی در قم ماندم و هر شب منزل یکی از روحانیون را هماهنگ میکردند و حدود پانزده نفر با ضبط صوتهای گوناگون نوار کاست مرا ضبط میکردند.
هر شب جمعی از نوار من ضبط میکردند و شب بعد جمع دیگری و خلاصه در مدت کوتاهی نوار آقای فلسفی به همه کشور رسید و همه سوءاستفاده رژیم از مراسم و مسجد جامع سید عزیزالله و سناتورهای خودفروخته در مجلس سنا را نقش برآب کرد. بعد از چند روزی که در قم بودم، آقای موسوی خوئینیها یکصد تومان به من داد و فرمود: این مبلغ را حاج احمد آقا داده است. صد تومان در سال 1350 مبلغ قابل ذکری بود.