برگی از خاطرات عبدالمجید مساحتی
وسط بازار من را گرفتند و گفتند آقای مساحتی امشب حتماً اعلیحضرت را دعا کنید ... به مداح گفتم همین که به صحن رسیدیم و خواستیم وارد شویم یکدفعه حسین حسین بگویید و من هرچه گفتم صبر کنید شما دیوانهوار حسین حسین بگویید و دور بزنید و بروید.همینکه دم صحن رسیدیم همه سینهزنها، حسین حسین گفتند و آن رئیس سازمان گفت: آقا اینها وحشیاند، ولشان کن
کد خبر: ۸۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۶/۲۳