روایتهایی از مشی آیتالله حائری یزدی؛
محسن صدرالاشراف از سیاستمداران پهلویها مینویسد: «در سال ۱۳۰۷ عموی من حاج سید احمد امام جمعه در محلات فوت شد و من در اوائل سال ۱۳۰۷ برای دلجویی اعقاب او در ایام تعطیل عید نوروز به محلات رفته برگشتم و در مراجعت از محلات در قم به دیدن حاج شیخ عبدالکریم یزدی موسس هیئت علمیه قم که مرد بزرگواری بود رفتم. مرا در اطاق اندرونی خود پذیرفت و به خاطر دارم از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک میبارید و گفت انگلیسیها حلقوم اسلام را گرفتهاند و تا آن را خفه نکنند دست بردار نیستند».
بازخوانی یک جنایت تاریخی به روایت شاهدان عینی؛
«... آری، كامیونها را آوردند برای بردن جنازهی مدافعانی كه جز اسلحهی ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند و آماده بودند تا با خون سرخ خویش از ارزشهای اسلامی دفاع كنند. به گفتهی یک شاهد عینی، 56 كامیون جنازه بردند و زخمیها را هم همراه كشتهشدهها در گودالی در محلهی خشتمال ها و باغ خونی مشهد دفن كردند».
برشی از خاطرات مرتضی محمودی
مرتضی محمودی میگوید: «ماه رمضان 1356 مهندس مهدی بازرگان به مدت ده شب در مسجد قبا سخنرانی و جمعیت زیادی در سخنرانیهای وی شرکت میکرد. ایشان تقریباً تا حدودی انقلابی حرف میزد، همین که اسم امام را میآورد، کل جمعیت سه بار صلوات محکم میفرستادند. این صدا در بیرون و داخل مسجد همه جا کشیده میشد. وی چند بار به این سه صلوات اعتراض کرد و گفت: چرا برای اسم امام سه صلوات میفرستید؟ شما برای پیغمبر یک صلوات میفرستید، اما برای امام سه صلوات؟»
برگی از خاطرات آیتالله خزعلی
بعد از شهادت نواب موجى از تأثر در حوزه بهوجود آمد. بخصوص فضلايى كه ايشان را مىشناختند بيشتر تحت تأثير قرار گرفتند. روز شهادت ايشان روز غمبارى بود، چون فرد برجسته و مسلمان راستينى از دست رفته بود او به جوانان مسلمان حرارت و دشمنشناسى را ياد داد. او ضمن دعا و توسل و حرف زدن مرد عمل و كشتن و از بين بردن دشمنان براى عملى كردن دستورهاى دين نيز بود. او كسى نبود كه فقط در گوشهاى بنشيند و كتاب بخواند. او با عمل خود به حوزه علميه بصيرت داد.
26 دی 57 در خاطرات هایزر
ژنرال هایزر در آخرین سطور از خاطرات 26 دی ماه خود روایت قابل تأملی را نقل میکند: «...نمیدانستم چگونه اوضاع را کنترل کنم. آیا میبایست تلاش کنم تا از طریق شوکدرمانی افکار آنها را از سفر شاه منصرف کنم یا اینکه تسلیم میشدم و با آنها همدردی میکردم؟ تصمیم گرفتم به آنها اجازه دهم احساساتشان را تخلیه کنند
سه روایت از رهبر انقلاب درباره مرحوم هاشمی رفسنجانی؛
آیتالله خامنهای میگوید: «یکی از چیزهایی که ما همیشه بهعنوان فضایل برجستهی جناب آقای هاشمی در ذهن داشتیم و مشاهده میکردیم، حضور فداکارانه و مدبّرانهی ایشان در صحنههای جنگ تحمیلی بود و حقیقتاً زبان قاصر است از اینکه آن زحمات و آن فداکاریها را سپاسگزاری کند.»
برگی از خاطرات حاج عیسی جعفری (خادم امام)
حاج عیسی جعفری میگوید: یک روز اتفاق خیلی عجیب برایم افتاد که حاج احمد آقا را نیز متعجب ساخته بود. او در اتاق من آمد و گفت نمیدانم تو دیگر کی هستی؟ گفتم خب نمیدانم شاید من آدم باشم، شاید هم نه! حاج احمد آقا گفت من نزد امام رفتم دیدم دستنماز گرفته و در آشپزخانه ایستاده روبهقبله میگویند: «خدایا من را با حاج عیسی محشور کن»
برگی از خاطرات مرتضی محمودی
در زمان انتخابات سال 1388 در دنیا برای کشور برنامهریزی شده بود. من احتمال میدهم موضعگیریها و پولهایی که از خارج برای بعضی از افرادی آمد، تماسهایی که گرفته شده بود، افشاگریهایی که شد، این همه افرادی که وارد کشور شدند و رفتارهای آنها و دسیسهها و تبلیغات وسیعی که در سطح آمریکا، اروپا و در سطح دنیا علیه این نظام در همان مدت شکل میگرفت و تلاش میکردند که این نظام را بهطورکلی مصادره کنند و نابودش کنند و از بین ببرند.
برگی از خاطرات مرتضی محمودی
مصاحبه درباره کریسمس و میلاد حضرت عیسی بود، همه هم تعجب کرده بودند که سفیر جمهوری اسلامی چطور آمده درباره حضرت عیسی، حضرت مریم و کریسمس صحبت میکند؟ خیلی جالب بود و انعکاس بسیار مثبتی ایجاد کرد، به طوری که هر کشیشی من را میدید از من تشکر میکرد. از آن به بعد دیگر در تمام برنامههای کلیسای مرکزی در فریتاون رسماً من را دعوت میکردند، بدون استثناء من شرکت میکردم و واقعاً احترام بسیار زیادی در بین اینها پیدا کردم. این مصاحبه بازتاب بسیار خوبی در بین مقامات و همچنین مردم مسیحی ایجاد کرد و رابطه بسیار خوبی بین ما و اینها و سفارت به وجود آمد و واقعاً جزو گروهی شدند که به شدت از سفارت جمهوریاسلامی و از جمهوریاسلامی پشتیبانی میکردند.
انتشار به بهانه سالروز درگذشت آیتالله منتظری
عدهای از دوستان رفته بودند تا [درباره پرونده مهدی هاشمی] به آقای منتظری توضیح بدهند و ایشان را توجیه کنند. ایشان گفته بود: «حالا مثلاً [مهدی هاشمی] آقای شمسآبادی را کشته که کشته! مگر آقای شمسآبادی انقلابی بود؟!» [با این توجیه] اگر کسی انقلابی نباشد مگر میتوان او را کشت؟! بنابراین آقای منتظری نه حساسیتی نسبت به قتلها داشت و نه حساسیتی نسبت به جنایتهایی که اینها [باند مهدی هاشمی] مرتکب شدند؛ تلاشش هم این بود که این پرونده مسکوت بماند و بررسی نشود.
مرتضی محمودی در رابطه با تاثیر شهید مفتح در جذب نیروهای جوان میگوید: به خاطر اینکه درسهای استاد مطهری سنگین بود، همهی جوانان را نمیتوانست جذب کند، مگر افرادی که اندکی با صبر و حوصله پیش او میرفتند، اما دکتر مفتح تقریباً جوانها را درک میکرد و تا حدود زیادی میتوانست آنها را جذب کند. لذا مسجد جاوید بعد از اینکه حسینیه ارشاد تعطیل شده بود، پایگاه جوانان بود.
به بهانه سالگرد شهادت آیتالله دستغیب
سید هاشم دستغیب از بازگشت آیتالله دستغیب چنین روایت میکند: «آقا یک سفر به نجف مشرف شدند و خدمت امام در نجف رسیدند و در مراجعت شروع به فعالیت مجدد کردند که خوب آن شب یادم است که در مسجد هزاران نفر حضور داشتند راجع به تاریخ شاهنشاهی که تاریخ گبری است، تاریخ ضد اسلامی است و همچنین راجع به شاهپرستی و فردپرستی که بر ضد مبعث خاتمالانبیاء و بعثت پیامبر برای یکتاپرستی و نه برای شخصپرستی در این زمینه فوقالعاده سخنرانی نمود...».
برگی از مجاهدتهای آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی
شهید آیتالله مویدی میگوید: «... من شنیدم، آیتالله گلپایگانی فرموده بودند گلپایگان آن طرف خمین است. یعنی ایشان میخواستند دستگاه را با این تعبیر تهدید کنند که کارهایی که آقای خمینی کردند من از آن بدتر خواهم کرد...».
برگی از تاریخ
به دنبال ترور آیت الله سید رضی شیرازی توسط گروهک فرقان در سال 1358، امام خمینی با صدور پیامی فرمودند: «سوءقصد به اشخاصی که در طول عمر به خدمت خالق و خلق اشتغال داشته اند، ارادۀ آنان را مصمم تر و حقانیت مکتب را واضح تر می نماید. گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور می کنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی می کشند، می توان آنها را جز هواخواهان اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست؟»
به مناسبت روز نیروی دریایی
اگر تمام این منابعی که مایحتاج عمومی مردم از قبیل گندم، فرآوردههای نفت مثل بنزین و گازوئیل و هر چیزی که لازم داشتیم، اگر اینها در تصرف عراق بود و اگر محاصره کامل میشدیم، اگر یک کشتی گندم به این مملکت نمیرسید در داخل مملکت چه اتفاقی میافتاد؟ اگر کشتی بنزین و یا گازوئیل امنیت نداشت که محمولهاش رو تخلیه کند، همان تانکهای ما بدون گازوئیل و بنزین چه کار میکردند؟ این ماشینها، مردم مایحتاج و سوخت مردم در سراسر کشور اگر تأمین نمیشد چه اتفاقی می افتاد؟ این نقش خیلی بزرگی بود. باید ساعتها راجع به این فکر کنیم.
رودررو با دژخمیان پهلوی
خلخالی در رابطه با محاکمه هویدا میگوید: «خاطرات زیادی از هویدا دارم. اولاً ایادی هویدا برای من به قم پول و طلا آورده بودند که من در آن موقع قم بودم. گفتم پدرتان را در میآورم که میخواهید با پول من را بخرید. از اول هم من یک شیخ بودم و حالا هم وضع من همان است. من چیزی در زندگی ندارم... فقط یک خانه در قم دارم. غرض این است که من زیر بار این مطالب نرفتم. هویدا در روزهای آخر عمرش وقتی که فهمید میخواهیم او را اعدام کنیم پیشنهاد رشوه کلانی به من کرد که من زیر بار نرفتم...»
اردشیر زاهدی به روایت ویلیام سولیوان
سولیوان در این رابطه میگوید: «در حالی که شاه مشغول مانورهای سیاسی خود بود اردشیر زاهدی هم نقشی خاص در سناریوی سیاسی ایران بازی میکرد. او در خانه خود در بلندیهای دامنه ارتفاعات شمال تهران که مشرف به شهر بود نشسته و با روش تند و شتابزده معمول خود مشغول فعالیت بود. زاهدی به واسطه روابط نزدیکی که با خانواده سلطنتی داشت، غالباً در کاخ سلطنتی بود و شام را در نزد شاه و اعضای خانواده سلطنتی صرف میکرد...»
ناگفتههای آیتالله مجتهد شبستری| بخش اول
شنیدم در یک دیدار، شاه به آیتالله بروجردی گفته بود که آقای سید ابوالقاسم کاشانی در کارهای سیاسی دخالت میکند. آیتالله بروجردی در پاسخ به صراحت گفته بود: "اگر وظیفه شرعی ایجاب کند، من هم [در سیاست] دخالت میکنم."
به بهانه هفته کتاب| برگی از خاطرات طاهره سجادی
در اوین، دو قفسه بزرگ به عنوان كتابخانه درست كرده بودیم. یكی از آنها مخصوص كتابهای مذهبی و دیگری مربوط به ماركسیستها و گروههای دیگر بود كتابهای باارزش فراوانی، در هر دو كتابخانه، مخصوصاً در كتابخانه مذهبی داشتیم. ما گروه مذهبی از هر دو كتابخانه استفاده میكردیم و كتابهای آنها را هم مثل كتابهای خودمان میخواندیم، ولی آنها به هیچ وجه سراغ كتابهای مذهبی نمیرفتند. ما به شوخی میگفتیم: «مثل جن كه از بسمالله میترسد. اینها از این كتابها میترسند.»
موضوع اعتصاب روحانیون خمین در تاریخ ۸/۴/ ۴۳ از سوی ساواک مرکز به اطلاع ساواکهای تهران و قم رسانده شد و ضمن تصريح این نکته که «... فعلا وعاظ خمین کلیه مجالس روضه خوانی را تعطیل و تحریکات محرمانه و علنی وسیله برادر آقای خمینی ادامه دارد» از ساواک قم درخواست «تحقیق و اعلام چگونگی» شد.