پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تشكیل جمهوری اسلامی با شعار محوری «نه شرقی، نه غربی» چالشی اساسی برای قدرتهای استكباری بهخصوص آمریكا در جهان و منطقهی خاورمیانه بوده است. اتخاذ رویكردها و سیاستهای اصولیِ مبتنی بر اندیشههای امام (ره) و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب، همواره باعث شده است كه غرب و در رأس آن آمریكا در دستیابی به اهدافِ زیادهخواهانه و غیرمنطقیاش ناكام بماند، لذا با بررسی مناسبات و روابط بین جمهوری اسلامی ایران و آمریكا در سه دههی پس از انقلاب اسلامی، میتوان بحرانهایی یافت كه درك آنها نیاز به دقت در ماهیتِ سیاستها و اهداف كلی دو نظام دارد.از جمله دورههای حساس و مهم در مناسبات این دو كشور دوران ریاستجمهوری بوشِ پسر است كه وی سیاست جنگ با تروریسم را به بهانهی مقابله با حوادثی چون 11 سپتامبر اتخاذ و به كشورهای مسلمانی چون عراق و افغانستان لشكركشی كرد. این دوران با آغاز سیاست برخورد با ایران در مورد برنامهی صلحآمیز هستهای مصادف شد. اتخاذ چنین سیاستی از سوی آمریكا، در واقع آغاز بحران جدیدی در مناسبات دو دولت بود. اگرچه ابعاد فنی و حقوقی پروندهی هستهای ایران از نظر نهادها و قوانین بینالمللی تقریباً مورد قبول و تأیید بود، اما دستیابی ایران به دانش هستهای منافع غرب بهویژه آمریكا را به خطر میانداخت كه این بهانهای شد تا بُعد سیاسی پرونده را برجستهتر ساخته و رسیدگی به آن را از مسیر قانونی منحرف كرده و با دخالت آمریكا و برخی از كشورهای غربی به شورای امنیت ارجاع شود.اگرچه سیاست حمله به ایران، به بهانههای واهی مانند حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر، تهدید علیه امنیت منطقهای، برنامهی تسلیحات هستهای و... در دستور كار دولت بوش قرار گرفت، اما مقاومت ملت ایران اسلامی، شفافیت پروندهی هستهای ایران و حمایت افكار عمومی جهان از حق هستهای ایران، هیچگاه این جسارت و فرصت را برای آمریكا فراهم نكرد.كتاب حاضر با بررسی تاریخچهی مناسبات ایران و آمریكا در دوران قبل و پس از انقلاب اسلامی و حوادثی كه در روابط دو كشور روی دادهاست، سؤالاتی را در رابطه با مناسبات آنها بهخصوص در یك دههی اخیر مطرح كرده و سعی نموده به آن سؤالات براساس منابع و اظهارنظرهای كارشناسان و صاحبنظران مختلف پاسخ دهد.