تصویری كه بسیاری از مردمان عصر حاضر اعم از آسیایی، آفریقایی، اروپایی و حتی آمریكایی، از آمریكا دارند، این است كه ایالات متحدهی آمریكا سرزمین فرصتهای برابر و مهد آزادی است. قدرت در آن به شكلی مردمسالار تقسیم شده و هركس، صرفنظر از نژاد و دین و عقیدهای كه دارد، جایی برای حرفزدن مییابد.این تصویر آنقدر رواج یافته و نهادینه شده كه برخی نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این كشور را الگوی تمامعیار و حتمی همهی كشورهای جهان مینامند و معضلات و دردسرهایش را اشكالاتی كوچك و بخشودنی میدانند.اما داستان چیز دیگری است. حقیقت آن است كه در آمریكا همهی راهها به سوی اقلیتی نخبه ختم میشود كه فرهنگ، هنر، رسانه، آموزش، پژوهش، پول، اقتصاد، صنعت و ورزش را در اختیار دارند و حاضرند برای حفظ این منابع قدرت دست به هر كاری بزنند.همهی اینها موجب نمیشود كه حاشیهی كوچك و در عین حال مستقلی را كه در كنارهی این شاهراه قدرت به سختی به حیات خود ادامه میدهد نادیده بگیریم. قیامهای رنگینپوستان، اعتراضات مدنی، جنبشهای دانشجویی و در همین اواخر جنبش تسخیر والاستریت نمونههایی از این كورسوی استقلالخواهی و آزادیطلبی است كه هرچند شاید فراز و نشیب داشته باشند و گاهی از جوش و خروش بیفتند، اما هیچگاه از بین نخواهند رفت و لاجرم زمانی خواهد رسید كه به شكلی فراگیر و عمیق همهی عرصههای حیات آمریكایی را درنوردند.كتاب «دموكراسی برای اقلیت» به قلم یكی از منتقدان مشهور آمریكایی به نام مایكل پرنتی با ارائهی آمارها و نمونههای متعدد به نقد ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایالات متحده پرداخته و معضلات درونی و سرشتی آن را آشكار میسازد.